اندیشنده


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


باید اندیشید.
میخوام چیزای خوبی که هر روز یاد میگیرم رو اینجا بنویسم
خوبه فکر میکنم :)
بیشتر احتمالا کامپیوتری باشه ولی خب من اینجا دوستام رو اد میکنم
کسایی که دوست دارم اگر چیزی یاد میگیرم باهاشون قسمت کنم. اگر خواستید شما هم اضافه کنید.

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


یک چیزی هم در انسان وجود دارد (احتمالا در برنامه نویس ها به حد اعلا) که نامش رو میگذارم بیماری ابزارسازی یا سندروم ابزار سازی یا تابع بازگشتی بی بازگشت

دو وجه دارد:
میخواهی کار الف را انجام دهی با خودت میگویی این کار را با ابزار ب اگر انجام دهم سریعتر انجام میشود.
وقت را میگذاری برای انجام کاری که همان ساختن ابزار ب است. اینکار خودش یک کار است و میشود کار ب. و مرحله‌ی قبلی دوباره برای همین کار تکرار میشود اما باز فکر میکنی کار ب با ابزار جیم راحت ساخته میشود. تا زمانی که یک ابزاری در مرحله‌ی جیم دال یا.. نون واو یا ی میسازی و بعد که میخواهی برگردی اصلا نه حالش مانده نه حتی حافظه ات همراهی میکند که ببینی اینجا که هستی چرا هستی


وجه جالبتر و مهمترش در حل مشکلات است. که در اینجا من نامش را میگذارم «پشت انتزاع اندازی» بر رویه معنی «پشت هم اندازی یا به بعد موکول کردن» در انگلیسی میتوانم نامش را بگذارم abstracting asaid. اینطور است که مشکلی قابل حل به نظر نمیآید(معمولا معرفت شناسی) و افراد اینقدر این مشکل را «پشت انتزاع» می اندازند که خودشان فراموش کنند درگیر یک مشکل معرفتشناسی بودند.
بگذارید مثالی بزنم

اداره‌ی جامعه به شکل خوب سخت است . پس چه کنیم؟ یک کسی را پیدا کنیم که به شکل خوب جامعه را اداره کند.
در این مثال بدون اینکه مسئله‌ی «جامعه‌ی خوب چیست» حل شده باشد یک انتزاع ، یک مرحله‌ی دیگر اضافه میشود و آن مشکل پشت یک مشکل معرفت شناسی دیگر که به نظر ساده تر می‌اید اما در واقع سخت تر است پنهان میشود. دیگر حالا مشکل « خوب بودن نیست» بلکه «چطور یک آدمی را پیدا کنیم» به نظر مسئله‌ی اصلی می‌اید.

آدم مورد نظر راه شاه کنیم !. خوب نشد؟ یک سوال دیگر چطور این آدم مورد نظر را که شاه کرده ایم از شاهی در بیاوریم؟‌ جواب؟‌ «یک مشت آدم دیگر باشند مثلا خبرگان که شاه خوب!! انتخاب کنند. اگر شاه خوب!!! نبود شاه راه بیندازند»
این آدم ها فاسد شدند ؟ بد شدند؟ اصلا هر چهار سال شاه را بیندازیم و شاه دیگری بگذاریم که دیگه اگر قبلی «خوب» نبود نتواند پدر مردم را دربیاورد. خب باشد. حالا چطور این راه را پیدا کنیم. «یک مکانیزیمی درست میکنیم به اسم !!! انتخابات!!! که در ان آدم !!!خوب!!‌را مردم انتخاب میکنند».

----------------------
یک مثلا دیگر

ما «نمیدانیم» برای چه امده ایم و آمدنمان بهر چه بود. راه حل چیست؟ یکی را پیدا میکنیم که «بداند»! چطور؟
او وصل است به یک منشای که اون منشا «میداند» .
حالا چطور این آدم را پیدا کنیم؟ پدر و مادرمان میدانند!!! یا فولانی که ریاضی اش خوب است این مشکلش را اینطور حل کرده و فلان کس را پیدا کرده پس ما هم دنبال همان راه میافتیم.
انتشتین فلان آیین را داشته، پدرم فلان آیین را داشته ....
انتزاع پشت انتزاع پشت انتزاع


#فرزندم
فضول بودن به معنی کنکاش کردن در زندگی دیگران بدون داشتن دلیلی یکی از نشانه های کسانی هست که باید مراقبشان باشی.
به قول جدیدی ها رد فلگ است.
نمیگویم بگریز، میگویم مراقب بهایی که به آنها میدهی باش. مراقب باش که جایگاهشان را بدانند


گوسفندان کتابخوان، غرق در گعده‌ها و نگاه تونلی، از کف خیابان جامعه‌ی خود خبر ندارند. و هر بار شوکه می‌شوند. نمی‌توانند بپذیرند که مردم کوچه و خیابان از آن‌ها بیشتر می‌فهمند. آخر آن‌ها کسشرهای سرخ و صورتی را قورت داده‌اند و ژیژک را از مقعد هابرماس و فوکو را از پاچه‌ی دریدا
۱
خروجی گرفته‌اند. آخر آن‌ها خیلی بلدند و در صفحه‌ی ۴۵۳۸ کتاب چگونه جوامع آرمانی را با شیاف توهم و گنده‌گوزی بر پا داریم خوانده‌اند که سمت درست تاریخ کجاست. آن‌ها با گپ‌های بی‌پایان میان لاس‌های لزج فهمیده‌اند که تمدن خر است و آه وحشی‌ها جِرم دهید. تمام ارکان انسان مدرن از نظرشان
۲
اخ است. در رزومه‌های‌شان برای زندگی سیاهان جقی اشک‌آلود زده‌اند و بر مجسمه‌ی جفرسون‌ها تف کرده‌اند. آن‌ها پیشرو، روشن، لطیف و هنری هستند و با بوت‌های تیمبرلند به پا و ساعت‌های رولکس به دست برای گرسنگان جهان که لقمه‌ی آنان را فلان سرمایه‌گذار در آنسوی دنیا دزدیده افسردگی حاد
۳
گرفته‌اند. آن‌ها به لطف تمدن و دستاوردهای آن زنده مانده‌اند تا لنگ‌هایشان دم به دقیقه برای دشمنان تمدن بالا برود. آنان که اگر بهداشت حاصل از تمدن نبود، نبودند؛ آنان که اگر قرص‌های ساخت تمدن نبود با توجه به قانون بقای اصلح مدت‌ها بود که از صحنه روزگار حذف شده بودند، حالا
۴
سر و مر گنده، با استفاده از تمامی مزایای تمدن، برای دشمنانش پایکوبی و خایه‌مالی می‌کنند. سرانجام سقوط تمدن‌ها از اینجا استارت می‌خورد، از فرزندانی که در ناز و نعمت زاییده و آن‌ها در پناه این امنیت خنجرشان را بر گرده‌ی او فرود می‌آورند و دروازه‌هایش را بر وحشی‌ها می‌گشایند.
۵
سبعیت و حماقت را تفاوت فرهنگی می‌نامند، هر حادثه تاریخی را از دریچه‌ی مغزهای نخودیشان که حاصل خواندن کسشرهای مثلاً آکادمیک یکی کسمغزتر از خودشان است، می‌سنجند و حکم می‌دهند. دنیای دیوانه‌ی دیوانه این است. خاندان قحبه‌هایی که خیلی‌هاشان هم به حکم خایه‌مال را سگ گایید، به گا
۶
می‌روند اما از رو نه. سانتامالیست‌های همیشه اشتباهی که باورشان نمی‌شوند عوام و راننده‌تاکسی‌ها خیلی بیشتر از آن‌ها می‌فهمند. و تمدن مهربانی که درهایش را به روی چنین کسمات‌هایی بگشاید، زوال را به چشم خواهید دید. چه کسی باور می‌کند قاتلان اصلی تمدن در هاروارد و ییل و... باشند؟

https://threadreaderapp.com/thread/1712416549439414775.html


Forward from: تفسیر بیضوی مثنوی معنوی
قول داده بودم اون مفهوم «آینه» که نظامی گفته بود رو با بیان مولانا هم براتون بنویسم. یه غزل شیرینِ تلخ از مولانا رو بخونیم، احتمالا خطاب به شمس. کمی شبیه اون یکی که قبلا نوشته بودم. چند بیت ابتدایی این غزل رو ببینید چقدرررر شیرینه:

اَیا مربیِ جان! از صُداعِ جان چونی؟
ایا ببرده دل از جمله دلبران! چونی؟

ز زحمت شب ما و ز ناله‌های صبوح
که می‌رسد به تو ای ماه مهربان، چونی؟

ایا غریب فلک! تو بر این زمین حیفی 🥲
ایا جهان ملاحت! در این جهان چونی؟

«صداع» یعنی دردسر، مسئولیت اضافی. شاید جالب باشه بدونید که «جان» پرتکرارترین کلمه در کتاب مثنوی معنویه، و مشخصا از شیرین‌ترین مفاهیم در تفکر مولانا. و با این همه اینجا از مخاطبش می‌پرسه هی فلانی، زیر سنگینی بار این دردسر ناخواسته چی می‌کشی؟

تو فاز بعدی این غزل، مولانا انگار به خودش میاد و با نکته‌ی غمگینی روبرو میشه. به خودش میگه آخه کسخل، روال بر اینه که اونی که حالش بهتره بیاد از اونی که حالش خرابه احوال‌پرسی کنه؛ اونی که سر پاس بیاد حال اونی که افتاده رو بپرسه؛ بعد تو با این وضع بگاییت داری از منبع تمام خوشی‌ها می‌پرسی «چطوری»؟!

ز آفتاب که پرسد که «چون همی‌گردی؟!»
به گلْسِتان که بگوید که «گلستان! چونی؟!»

ز روی زرد بپرسند درد دل چون است
ولی کسی بنپرسد که «ارغوان! چونی؟!»

اینو داشته باشید، برمی‌گردیم بهش.

بعد از اینا اون بیتی میاد که به پست قبل ربط پیدا می‌کنه. اینجا هنر دنده معکوس کشیدن مولانا هم جای بحث داره که بعدا یه پست جدا در موردش می‌نویسم، ولی وسط غزلی با این طراوت و دلنشینی، می‌فرماید که:

چو روی زشت به آیینه گفت: «چونی تو؟»
بگفت: «من چو چراغم؛ تو قلتبان چونی؟» 😐😎

قلتبان که قبلا گفتیم یعنی «زن‌جنده». صورت بیت رو مرور کنیم پس: یه آدم زشتی به آینه نگاه میکنه و میگه «چطوری؟» آینه جواب میده: «من که فقط واقعیت‌ها رو روشن می‌کنم، خودِ زن‌جنده‌ت چطوری؟!»

حرفی که مولانا اینجا تو دهن آینه میذاره فوق‌العاده‌س. آینه میگه من فقط دارم واقعیتی رو نشون میدم، پس من اساسا نمی‌تونم «چطور» باشم. آینه هیچ‌وقت «چطور» نیست. «چطور بودن» ویژگی شماس، نه ویژگی چیزی که شما رو نشون میده. پس اگه میای پیش من، فقط دیتای خام رو تحویل بگیر، بعد «چطور بودنش» رو برو از خودِ زن‌جنده‌ت بپرس. حالا چرا آینه‌هه انقدر اعصابش کیری بوده نمی‌دونم، ولی اگه بخوایم مقایسه بکنیم، هرچند اون بیت نظامی که قبلا خوندیم درکش برای یه مخاطب معمولی ساده‌تره، اما عمق فلسفی نگاه مولانا - طبق معمول - خیلی بیشتره.

البته توی دو بیت بعدی این غزل، اون آدم زشت‌رو (که انگار اینجا خود مولاناس)، جواب میده که می‌دونم؛ ولی من اون آدمی‌ام که حالش خرابه و دوست داره بهش برسن، دوس داره ازش بپرسن «چطوری» و وقتی می‌بینه کسی سراغی ازش نمی‌گیره، خودش راه میفته حال این و اونو می‌پرسه تا بلکه اونا هم جویای احوالش بشن. مثل مزرعه‌ای که تشنه‌س و منتظر احوال‌پرسی آسمون، اما خودش پیش‌قدم میشه تا بلکه آسمون هم حالی ازش بپرسه:

جواب گفت: «که من باژگونه می‌پرسم
مثالِ کشت که گوید به آسمان: چونی؟»

دهان گشادم، یعنی «ببین که لب خشکم!» 😓
که تا شرابِ تو گوید که: «ای دهان! چونی؟»

از عرفان و نگاه عرفانی و فلان بدتون میاد؟ اشکالی نداره. همینقدر از این غزل برداشت کنیم که بد نیست گاهی حواسمون به ابعاد پنهان پشت ظواهر باشه؛ مثلا به اینکه گاهی «حالت چطوره» یعنی «بیا حال منو بپرس، چون یه عالمه حرف تو گلومه، چون تنهام، چون حالم خرابه، چون اگر کسی حالمو نپرسه کار دست خودم میدم».

@TafsireKiri
▫️


به طور کلا آیا «سرمایه‌داری» ترجمه درستی برای Capitalism است؟

به نظرم «سرمایه‌باوری» ترجمه‌ش کنیم درک ما ازش زمین تا آسمان‌ عوض نمی‌شه؟!

از اینجا:
https://twitter.com/Ethics__11/status/1692123126807597359


این رو که خوندم داشتم به این فکر میکردم که به جای کومونیسم باید بگیم جامعه‌داری و به جای خدا باوری باید بگیم خداداری.

کلا یه مفهوم «فلان باوری» هست که نمود های سیاسی اجتماعی اون میشن «فلان داری»


Forward from: نسخه بدون نام
الان توی توییتر بحثی از شاهنامه شد
گفتم اینو نشون شماها بدم
قشنگه
http://nimrouz.ir/shahnameh/


اینو فکر کنم تو یکی از سخنرانانی های شریعتی شنیدم


اصلش اینجا ست و ما سال ۱۸۰۰.
از یه نیایش مسیحی .
فکر نکنم شریعتی به منبعش اشاره کرده بود
https://en.m.wikipedia.org/wiki/Serenity_Prayer


بچه که بودم، میگفتن نقشه‌ی ایران مثل گربه است و من دنبال گربه به این شکل 🐱 یا این شکل 🐈 میگشتم. اشتباهم در ندیدن گربه ی نشسته ریشه داشت.


در دنیا 2 نوع سیستم شمارش اعداد وجود داره:
- کوچک مقیاس (Short numeric scale) یا سیستم آمریکایی
- بزرگ مقیاس (Long numeric scale) یا سیستم اروپایی

در ایران سیستم شمارش بزرگ مقیاس استفاده میشه.
https://twitter.com/n_aghpour/status/1681906409787518979


Adobe
یعنی کاهگل یا خشت

ریشه شناسی کلمه میگه از الطوب به معنی خشت خام یا کاهگل میاد. به اسپانیایی و بعد به انگلیسی رفته








#فرزندم


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
واقعا دیدنی


گاهی به بعضی نگاه میکنم و با خودم میگم چطور اینقدر بچه مونده با این همه سن.
بعد به خودم نگاه میکنم و میگم .. آها!


#فرزندم‌
نوشته ها آیینه‌ی «خودآگاهِ دانا به دیده شدن»هستند.
با اینکه دریچه ای به خودآگاه افراد هستند، دریچه ای از نوع تلویزیون و تئاتر هستند.
یک انسان خیلی خیلی خیلی جنبه های بیشتر دارد از انچه که در خود‌اگاهش میگذرد و حتی « خودآگاه دانا به دیده شدن» خیلی خیلی خیلی بند‌ها و محدودیت های بیشتری از «خوداگاه رها» دارد. که اگاه‌ی به دیده شدن و درک شدن از سوی دیگران مرزگذاری میکند بر رهایی خودآگاهی.

آدم ها را با نوشته هاشان نمیشود شناخت. تفکرات خوداگاهشان را شاید ولی خودشان را نه.




#فرزندم ،برادر، پدر، دوست عزیز که مردی. اگر مهمونی میری و مثلا مرد صابخونه پا میشه ماشین تعمیر میکنه، کمد میسازه یا بار سنگین جابجا میکنه و تو پا میشی کمک میکنی، وقتی داره ظرف میشوره و سفره میندازه هم پاشو کمک کن. کار کاره، کمک هم کمکه


برادرا، غم در میهن بسیار است و حسرت فراوان.
حسرت نیز بسیار دارم. حسرت در کنار داشتن تو از همه بیشتر میخلد دل را.

20 last posts shown.

32

subscribers
Channel statistics