قناة مجموعة لغة الإسلام


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


https://t.me/Arabic242
#لا_نحلل_حذف_الرابط

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Statistics
Posts filter






مطالب را سرچ کنید👇👇👇

#مکالمه_اول (العربیةبین یدیک)
#مکالمه_دوم (العربیةبین یدیک)
#مکالمه_سوم (العربیةبین یدیک)

#مفردات

#صرف

#تصریف_زنجانی

#امثله
#صرف_میر

#نحوالواضح

#قطرالندی

#تعلیم_اللغة_العربیة

#ترجمه


و لام الفعل حرف علِّه بود ، هر دو کنار همدیگر بیایند، به ان می گویند لفیف مقرون مثل طَیٌّ و طَوَیٰ.
نکته: ماده طَیّ در اصل طَوْیْ بوده است . حالا از کجا بفهمیم طَوْیْ بوده؟
یکی از راههای تشخیص دادن اصل کلمه نگاه کردن به مشتقات است. یکسری عناوین و یکسری خصوصیات هم داریم که باعث می شود کلمه به اصل خودش برگردد . کلمه را به اصل بر می گردانیم ولی نگاه به مشتقات کنیم براحتی تشخیص بدهیم اصل چیه!

طَیّ که می اید ، ماضی اش نوشته می شود طَوَیٰ .
طَیّ اول مشدد است ،دو تا یاء مشدد.
ما نمی توانیم تشخیص بدهیم که ایا این دو تا یاء بوده، یا واو بوده و یا یک واو با یک واو بوده که تبدیل به یاء شده.
توی طَوَیٰ که می رسیم می فهمیم که یکی اش واو بوده و یکی اش هم یاء بوده. طَیّ در اصل طَوْیْ بوده .

یک قاعده داریم که ان شاءالله جلوتر این قاعده را می خوانیم

.
وقتی که واو و یاء در یک کلمه کنار هم قرار می گیرند، و ماقبل شان هم ساکن است، اینجا واو تبدیل به یاء می کنیم و یاء در یاء ادغام می کنیم . مثل کلمه سیِّد که در اصل سَیْوِد بوده که واو تبدیل به یاء و یاء در یاء ادغام شده است .
طَیّ هم در اصل طَوْیْ بوده که واو را تبدیل به یاء کرده اند و یاء را در یاء ادغام کرده اند.
الان ما می دانیم طَوْیْ با عین الفعل و لام الفعلش دارای حرف علِّه است. 👉به این می گویند لفیف مقرون . یعنی لفیفی که دو حروف ان قرین و کنار همدیگر امده اند.

پس مجموع اسماء و افعال بر هفت نوع بود:
پس تا الان هر چه خوانده ایم هفت نوع هستند ، چیه؟ در این شعر اورده است.

صحیح است و مثال است مضاعف
لفیف و ناقص و مهموز و اجوف

برای اینکه توی ذهن بماند بهتر است این شعر را حفظ بفرمایید .

و اگر خدای متعال بخواهد حالت های هر یک از اینها را در این کتاب می خوانیم و بررسی می کنیم.

نکته: نکته ای که از مباحث قبلی بجا مانده این است که چرا وقتی به بیان فعل ثلاثی مجرد رسید، ماضی اش را مثال زد و چرا فعل مضارع را مثال نزد؟

ملاک تشخیص مجرد یا مزید بودن در اسماء خودشان هستند .نگاه به خودشان می کنیم و مشتقاتشان. و قتی که نگاه به مشتقات کردیم ، حروف اصلی را بدست می اوریم .
حالا می خواهیم بر این کلمه حکم به مجرد یا مزید فیه کنیم.اگر دارای سه حرف یا چهار حرف یا پنج حرف باشد، فقط اصلی به ان می گوییم مجرد .و اگر کنار ان حروف اصلی از حروف زائدی استفاده شده بود، به ان می گوییم مزید. حالا یا ثلاثی باشد ، یا رباعی باشد، یا خماسی باشد. به خودش حکم می کنیم و کاری به مشتقات دیگر نداریم .

اما در افعال ملاک مجرد و مزید بودن در صیغه اول ماضی است.
الان در مثال نَصَرَ یَنْصُرُ 👉 در مضارع می گوییم ثلاثی مضارع مجرد.در حالیکه یَنْصُرُ دارای یاء زائد است . ولی چون ماضی اش نَصَرَ بوده، و ماضی نَصَرَ فقط دارای سه حرف اصلی بوده ، بهمین خاطر به اعتبار ان به یَنْصُرُ هم می گوییم ثلاثی مجرد.

یا مثلا در باب افعال که ان شاءالله در دروس اینده خواهیم خواند، مثال👈 اَکْرَمَ یُکْرِمُ 👉 ما به یُکْرِمُ در باب افعال می گوییم ثلاثی مزید ، و به یَضرِبُ هم می گوییم ثلاثی مجرد.
👆اینها چه فرقی با همدیگر دارند، در حالیکه هر دو بیشتر از یک یاء زائد ندارند؟
اما وقتی که رجوع می کنیم به صیغه اول ماضی ، می بینیم صیغه اول یَضرِبُ ،👈 ضَرَبَ است ولی یُکْرِمُ 👈 اَکْرَمَ است. اَکْرَمَ در باب افعال ثلاثی مزید یک همزه زائد دارد و از ماده کَرُمَ گرفته شده است. کَرُمَ وقتی می بریم به باب افعال، می شود اَکْرَمَ . چون در صیغه اول ماضی اش یک همزه زیادی دارد، به یُکْرِمُ می گوییم ثلاثی مزید.
و به یَضرِبُ می گوییم ثلاثی مجرد ،اگر چه خودش دارای حرف زائدی باشه ، چرا ؟ چون صیغه اول ماضی اش حرف زائدی ندارد.
و اگر کتاب مثال صیغه ماضی را زد ، چون ملاک صیغه اول فعل ماضی است.


والسلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاتة

مدرس: ابوعرفان


#صرف_میر

#ادامه_درس_پنجم

#صحیح_و_غیر_صحیح




فصل :

و هر چه در وى حرف عله باشد ( كه آن واو و ياء و الفى است كه مُنْقَلِب باشد از واو و ياء ) آن را مُعْتَلّ خوانند. پس اگر حرف علّه به جاى فاء بود آن را معتلّ الفاء و مثال خوانند چون وَعْدٌ و وَعَدَ و اگر به جاى عين بود آن را معتلّ العين و اجوف خوانند چون قَوْلٌ و قالَ. و اگر به جاى لام بود آن را معتلّ اللّام وناقص خوانند چون رَمْىٌ و رَمىٰ.
و هرگاه در معتلّ دو حرف علّه باشد آن را لفيف خوانند پس اگر حرف علّه به جاى فاء و لام باشد ، آن را لفيف مفروق خوانند چون وَقْىٌ و وَقىٰ و اگر به جاى عين و لام باشد ، آن را لفيف مقرون خوانند چون طَىٌّ و طَوَىٰ.
پس مجموع اسماء و افعال بر هفت نوع بود :
صحيح است ومثال است ومضاعف
لفيف وناقص ومهموز واجوف

و احوال هر يك از اينها در اين كتاب روشن گردد ـ إن شاء الله تعالى.

***


شرح درس :

پس اگر علِّه با جای فاء بود انرا معتل الفاء و مثال خوانند چون وَعْدٌ و وَعَدَ .



در جلسه قبل یک بحثی را مطرح کردیم بنام معتل که ان شاءالله ادامه این بحث را در این جلسه ادامه خواهیم داد.

سوال:

1- ایا در کلمه یک حرف علِّه می تواند قرار بگیرد یا بیشتر از یکی هم می تواند قرار بگیرد؟

2- ایا جایگاه حرف علِّه فاء الفعل کلمه است ، یا عین الفعل کلمه است، یا لام الفعل کلمه است ، یا در کجا می تواند قرار بگیرد؟

این بحثی که می خواهد مطرح کند ، می خواهد یکسری تقسیماتی را ارایه دهد، که این تقسیمات اساسا جواب برای این نوع سوال هاست.

حرف علِّه در کلمه می تواند یکی باشد، یعنی می تواند یک حرف اصلی در کلمه حرف علِّه باشد، یا می تواند بیشتر از یک حرف اصلی هم حرف علِّه باشد.
و هم می تواند فاء الفعل حرف علِّه باشد، و هم می تواند عین الفعل از حروف علِّه باشد، و هم می تواند لام الفعل از حروف علِّه باشد.
اگر حرف علِّه فاء الفعل بود، به این می گویند مثال.
به کلمه ای که به اسم و فعلی که فاء الفعلش دارای حرف علِّه باشد، به این مثال می گویند .

و به کلمه ای که عین الفعلش دارای حرف علِّه باشد، به این می گویند اَجْوَف.

و به کلمه ای که لام الفعلش از حرف علِّه باشد، به این می گویند ناقص.

که مثال هایی هم در اسم داریم و هم در فعل داریم .

اگر بیشتر از یک حرف علِّه داشته باشد،یعنی دو حرف در یک کلمه حرف علِّه وجود داشته باشد، به این می گویند لفیف.

لفیف از ماده لَفِّ یعنی در هم پیچیده

اگر این دو تا حرف علِّه کنار هم بیایند، به این می گویند لفیف مقرون. که اساسا وقتی کنار هم بیایند ، عین الفعل و لام الفعل هستند .

و اگر جدا از همدیگر بیایند ، به این می گویند لفیف مفروق.
مفروق : از فرق می اید یعنی جدا شده
یعنی فاء الفعل و لام الفعل باشد. اگر فاء الفعل و لام الفعلش از حروف علِّه باشد، که بین این فاء الفعل و لام الفعل یک فاصلی امده باشد، که انها را از همدیگر جدا کرده باشد، به ان می گویند لفیف مفروق .

در متن می خوانیم 👇

پس اگر علِّه با جای فاء بود انرا معتل الفاء و مثال خوانند چون وَعْدٌ یعنی وعده دادن و وَعَدَ یعنی وعده داد.
یک اسم مثال زده و یک فعل . و این تنوینی که اخر و وَعْدٌ امده ، نشانه اسم است.چون فعل تنوین نمی گیرد.


و اگر بجای عین بود ان را معتل العین و اجوف خوانند چون قُوْلٌ = مثال اسم است یعنی سخن گفتن و قالَ=یعنی گفت مثال فعل است.
و اگر بجای لام بود ان را معتل اللام و ناقص خوانند چون رَمْیٌ یعنی پرتاب کردن (رَمْی جمرات) مثال برای اسم است. و رَمیٰ یعنی پرتاب کرد و فعل است .
همانطور که مشاهده فرمودید در یکی فاء الفعل حرف علِّه است و در یکی عین الفعل و در دیگری لام الفعل حرف علِّه است. که اگر در جمیع مثال ها توجه بکنید ، یکی از حرف علِّه واو است ، و در یکی حرف علِّه یاء است ، و در یکی دیگر حرف علِّه الف است.
در وَعْدٌ وَعَدَ قُوْلٌ حرف واو حرف علِّه است.
در رَمْیٌ یاء حرف علِّه است
در قالَ الف حرف علِّه است که الف منقلب از واو است
و در رَمیٰ الف حرف عله است که الف منقلب از یاء است. چون گفتیم الف جزء حروف علِّه اصالت ندارد.یا در اصل واو بوده ، یا در اصل یاء بوده.
که با این شش مثالی که اقای جرجانی رحمه اللَّه ارایه می دهد، برای هر دو نوع الف مثال زده است . یعنی الفی که منقلب از یاء باشد ، و الفی که منقلب از واو باشد.


و هر گاه در معتل دو علِّه باشد ان را لفیف خوانند 👉 لفیف از ماده لَفَّ و لفیف یعنی پیچیده
پس اگر حرف علّه به جای فاء فاء و لام باشد، انرا لفیف مقرون خوانند .یعنی اگر اگر حرف فاء الفعل و لام الفعل از حروف علّه بود می شود مفروق ، چون فاصل بین شان می اید. چون وَقْیٌ و وَقیٰ .
الان بین واو که در فاء الفعل و یاء در لام الفعل از حروف علّه هستند ، حرف قاف فاصل شده است .

و اگر بجای عین و لام باشد، ان را لفیف مقرون خوانند. یعنی اگر عین الفعل


#صرف_میر

#صحیح_و_غیر_صحیح


شرح درس

در این فصل یکسری مقدماتی گفته می شود که باید فهمانده شود.
ما یکسری عناوین و اصطلاحاتی در علم صرف داریم ،بنام سالم، مهموز، مضاعف، معتل، صحیح

حالا می خواهیم بفهمیم که این👆 اصطلاحات چی هستند ؟

معتل: ما سه تا حرف در زبان عربی داریم ، که به این سه حرف می گویند حروف علّه که عبارتنداز: واو، یاء ، الف

الف هم همیشه یا "و"(واو) بوده و یا 👈"ی"( یاء )بوده
الف هیچ وقت اصالت ندارد..یا در اصل واو بوده و یا اینکه یاء بوده.
اگر کلمه ای یکی از حروف اصلی ان (کاری به حروف زائد نداریم حروف اصلی فقط ) "ی" (یاء ) و یا "و"(واو) و یا الف تشکیل بدهد، به ان می گویند معتل.در مقابلش صحیح است.

اگرفعل یا اسمی یکی از حروف اصلی اش حرف علِّه نباشد،به ان می گویند صحیح .

مهموز: کلمه ای که یکی از حروف اصلی اش (حالا چه فاء الفعل یا عین الفعل ، یا لام الفعل ) را همزه تشکیل بدهد، به ان کلمه می گویند مهموز.

مضاعف : به کلمه ای که دارای دو تا حرف هم شکل باشد، به ان می گویند مضاعف .مثلا مَدَّ 👈 که مَدَّ در اصل مدد بوده که دو تا دال هم شکل دارد .چون وقتی دو حروف هم شکل کنار همدیگر بیایند و اگر اولی ساکن باشد ، مسلما در همدیگر ادغام می شوند.

سالم: سالم در مقابل همه اینهاست . اگر کلمه ای معتل نباشد ،البته به غیر از صحیح ، و مهموز و مضاعف هم نباشد ، به ان می گویند سالم . مثل ضَرَبَ 👉 که ضَرَبَ حروف اصلی اش را همزه تشکیل نمی دهد و مضاعف هم نیست چون دو حرف هم شکل ندارد و معتل هم نیست جون یکی از حروف اصلی اش از حروف علِّه نیست ،بهمین خاطر با ان می گویند سالم .
و هر چه سالم شد، صحیح هم است.اما عکس انرا نداریم . یعنی هر چه صحیح باشد ممکن است سالم باشد، و ممکن است سالم نباشد .
چون صحیح چیزی است که حرف علِّه نداشته باشد اما ممکن است صحیح باشد و مهموز باشد..ممکن است صحیح باشد و مضاعف باشد، مثل :مدَّ که الان صحیح است ولی صحیح مضاعف است.
یا مثل اَمَرَ که صحیح است اما صحیح مهموز است.👉و هیچ یک از این شاهد مثال ها سالم نیستند.

هر اسمی و فعلی که در حروف اصول وی ( اصول وی یعنی حروف اصلی ان) همزه و تضعیف 👈( تضعیف یعنی دو چندان شدن مضاعف شدن) و حرف علِّه نباشد انرا صحیح و سالم خوانند.

نکته: حالا انرا صحیح و سالم خوانند به شرط است . صحیح فقط در مقابل معتل است.اگر هیچ کدام نباشند می توانیم هم صحیح بگوییم و هم سالم.

چون رَجُلٌ و نَصَرَ .

رَجُلٌ اسم را مثال می زند و نَصَرَ فعل را مثال می زند.

و هر چه در وی همزه باشد انرا مهموز خوانند. 👉 منظور اینجا حروف اصلی است.
چون اَمْرٌ و اَمَرَ 👈 اَمْرٌ اسم است بعمنای کار و دستور و 👈 اَمَرَ فعل ماضی است و یکی از حروف اصلی یعنی فاء الفعل انرا همزه تشکیل داده است.

و هر چه در وی تضعیف باشد( یعنی دو چندان شدن ) یعنی دو حرف اصلی وی از یک جنس بوده باشد ( مثل دال و دال) انرا مضاعف خوانند مانند مَدٌّ یعنی کشیدن و مَدَّ یعنی کشید. 👉 اولی اسم است و دومین فعل ماضی .

و هر چه در وی حرف علِّه باشد (که ان واو و یاء و الفی است که منقلب باشد از واو و یاء )
منقلب باشد یعنی تبدیل شده باشد. الفی که اصالتش یا واو است و یا یاء . از بین حروف علِّه الف اصالت ندارد. الف در اصل یا واوی بوده که تبدیل به الف شده ، و یا یاء یی بوده که تبدیل به الف شده است.

👆انرا معتل خوانند.

پس اگر حرف علِّه به جای فاء بود انرا معتل الفاء و مثال خوانند چون وَعْدٌ و وَعَدَ


ان شاءالله ادامه درس در جلسه بعد


یل به شیرینی می شود👉 اینحا فقط صفت عوض شد.

👆به این می گویند تغییر صفتی


یک تۼییر دیگری هم داریم که به ان تغییر حالی می گویند. حالت عوض می شود مثلا: مثلا انگور را تبدیل به شراب کردن . وقتی که تبدیل به شراب شد حالتش می شود مسکریت و مست کنندگی. بعد 👉 همین را می حوشانند تبدیل به سرکه می شود. دوحالت ازش می گیرند و انکه شراب بود و مسکر بود برای بدن زیان داشت وقتی تبدیل به سرکه شد برای بدن مفید شد. 👉 به این می گویند تغییر حالی

ما یک صرف در لغت داریم و یک صرف در اصطلاح .

نکته: در کتاب از واژه تصریف استفاده شده است.
تصریف از ماده صرف گرفته شده است .
صرف یعنی تغییر و تصریف هم یعنی تغییر و تحول.
ولی تصریف مبالغه دارد زیاد کثرت را می رساند،در حالیکه صرف زیاد کثرت را ندارد.
پس صرف و تصریف یکی هستند . فقط تصریف معنای کثرت را می رساند و صرف معنای کثرت را نمی رساند.

خب! گفتیم ما یک صرف در لغت داریم و یک صرف در اصطلاح

هر واژه ای که در لغت بکار برود،و قبلش در لغت وجود داشته،باید معنای لغوی به معنایی که در علم بکار برود و اصطلاحی بکار برود ، یک رابطه ای داشته باشد.

حتما شنیده اید که میگن در اصطلاح علم ، در اصطلاح علم صرف و اصطلاح علما؟

اصطلاح یعنی چی؟

اصطلاح یعنی صلح کردن

اصطلاح علوم یعنی چی و واژ های اصطلاحی یعنی چی؟

کلا وقتی که واژه اصطلاح را در علوم بکار می برند، یعنی گردهمایی علمای یک علم بر یک معنا و مقصودی .
مثلا: فاعل در لغت یعنی انجام دهنده . بعد همین فاعل را میاورند در علم می گویند فاعل به کسی و چیزی می گوییم که فعل یا شبه فعلی به ان نسبت داده شود و مرفوع هم باشد. مثلا به ضَرَبَ زَیدٌ 👉به زید میگن فاعل. این شد اصطلاح
👆علما به این می گویند فاعل

همیشه باید بین معنای لغوی و بین معنای اصطلاحی ، یک رابطه ای وجود داشته باشد
در لغت فاعل یعنی انجام دهنده و اینجا هم به چیزی میگیم که فعل یا شبه فعلی به ان نسبت داده شود و مُسندٌالیه بشود. ولی اگر توجه کنید همان مسندالیه بیشترشان انجام دهنده هم هستند . وقتی که میگوییم ضَرَبَ زَیدٌ 👉👈 زید کسی است که انجام دهنده ضَرَبَ بود.

تصریف یا صرف به معنای گردانیدن است . تبدیل کردن از حالی به حالی از جایی به جایی.

در اصطلاح یعنی چی ؟

در اصطلاح به تغییر صیغه ها می گویند.
در شرح امثله خواندیم مثلا ضَرَبَ فعل ماضی است و به ۱۳ شکل دیگر هم می تواند بیاید.
ضَرَبَ ،ضَرَبَا ،ضَرَبوا ، ضَرَبَتْ ، ضَرَبَتا،ضَرَبْنَ، ضَرَبتَ، ضَرَبتُما، ضَرَبتُم، ضَرَبتِ، ضَرَبتُما ، ضَرَبتُنَّ ، ضَرَبتُ ، ضَرَبنا

یک مصدر داریم 👈 ضَرْبْ
از این مصدر ۱۴ تا ماضی گرفته می شود.و از ماضی هم ۱۴ مضارع گرفته می شود.و از مضارع ۱۴ تا امر و ۱۴ تا نهی و ۱۴ تا استفهام و ۶ تا اسم فاعل و ۶ تا اسم مفعول . حالا ببینید که از ماده ضَرْبْ چقدر تغییرات پیدا می شود!

👆به می گویند تصریف در اصطلاح علما . به این تغییرات صیغه ها.
الان بین معنا و مفهوم اصطلاحی و بین معنا و مفهوم لغوی یک ارتباط است.

در اصطلاح یعنی تغییر و تحول صیغه ها و در لغت مطلق تغییر و تحول.
الان بینید تغییر و تحول در هر دوتایشان مشترک است .

در عبارت امده است:
تصریف در لغت گردانیدن چیزی از جایی به جایی دیگر یعنی تغییر دادن. از جایی به جایی دیگر تغییر می دهیم .
یا از حالی به حالی.

و در اصطلاحی از حالی به حالی شامل ان تغییر حالی می شود.

از جایی به جایی می توانیم بگوییم مکان نباشد یعنی مطلق از چیزی به چیزی بشود می توانیم اون تغییر ذاتی بگیریم.
و در اصطلاح (همان گردهمایی علما): عبارت است از گردانیدن (یعنی تغییر دادن) یک لفظ بسوی صیغه های مختلفه
(یک لفظی را تغییر می دهیم بسوی صیغه های مختلفه.) تا حاصل شود معناهای مختلف .

👆این تا حاصل شود علت تغییر را می گوید. چرا شما یک فعل را ۱۳ وجه ازش در می اوریم ؟
بله ما یک فعلی داریم مفرد مذکر غایب است ۱۴ تا وجه می رویم تا حالات مختلف را بدست بیاوریم . و انواع فاعل ها را در بیاوریم . حالت های مخاطب و حالت های متکلم ، حالت های مفرد ، حالت های تثیه و جمع برای مذکر و برای مونث، معناها این معناها تغییر می کند. یک موقع مفرد مذکر غایبه می شود مفرد مذکر حاضر ، تثنیه مذکر حاضر و جمع مونث ، مخاطب ، متکلم و همه اینها.

و تصریف در اسم کمتر باشد مثل: رَجُلٌ ، رَجُلان ،رِجَال ، رُجَیل
و تصریف در فعل بیشتر باشد، چون : ضَرَبَ ، ضَرَبَا و الی اخر

توضیح : علم صرف ازسه بخش کلمه 👉👈 از دو بخش ان بحث می کند و یک بخش ان بحث نمی کند.
از فعل و اسم بحث می کند اما از حرف بحث نمی کند چرا؟
چون حرف تغییری ندارد. مِنْ همان مِنْ است.
علم صرف علمی است که مبنایش تغییرات لفظی است . و حرف تغییرات لفظی و ساختاری ندارد .
واز فعل نسبت به اسم بیشتر بحث می کند .چرا؟ چون تغییراتش بیشتر است .
در بالا تغییرات فعل دیدد چقدر زیاد بود.
بهمین خا


ی پذیرد، یک لام الفعل اول ، یک لام الفعل دوم و یکی هم لام الفعل سوم می پذیرد . در مقابل هر حرف اصلی که زیاد (اضافه ) می شود، یک لام الفعلی هم زیاد می شود.

در خماسی دو تا اصلی به ان زیاد می شود، لذا دو تا لام الفعل زیاد می شود که مجموعا می شود سه تا لام الفعل .
لام.الفعل اخر محل بحث ما نیست باید کنارش می گذاریم چنانچه قبلا هم توضیح دادیم .
فاء الفعل سه تا حرکت می پذیرد .
چهار تا حرکت عین الفعل می پذیرد .
چهار تا حرکت لام الفعل اول می پذیرد .
چهار تا حرکت لام الفعل دوم می پذیرد .

که مجموعا:
3×4=12×4=48×4=192

از این 192 وزن چهار صیغه بیشتر استعمال نشده است .

نکته: مباحث بیشتری حول این وزن گیری وجود دارد.
مثلا دو تا ساکن نمی توانند التقاء پیدا کنند، بیاییم از این 192 تا کم کنیم . چون مثلا لام الفعل اول با لام الفعل دوم هیچ گاه نمی توانند هر دو کنار هم ساکن بگیرند. چون در زبان عربی وقتی که دو تا ساکن کتار می ایند، یا حرکت داده می شود، یا اگر حرف علّه باشد، حرف علّه حذف می شود و باید یک راه حلی پیش کشیده شود. حالا ان شاءالله در دروس بعدی پیرامون التقاء ساکنین مفصلا بحث خواهد شد.
خب! حالا می توانیم اینها را کم بکنیم ، و یا اینکه باید بگوییم اسم رباعی شش تا وزن دارد.👉 طبق کتاب به این موضوع را دیگر اینجا به ان نمی پردازیم.
ان شاءالله در کتب بعدی مورد بررسی قرارخواهذگرفت.


ادامه درس طبق متن کتاب👇

حالا این چهار صیغه در اسم رباعی مثل سَفَرْجَلٌ ، قُزَعْمِلٌ ، جَحْمَرِشٌ ، قِرْطَعْبٌ

سَفَرْجَلٌ = گلابی

قُزَعْمِلٌ = شتر قوی

جَحْمَرِشٌ = پیره زن

قِرْطَعْبٌ = شیء حقیر

و مزیدٌ فیه وی به غایت اندک است.
به غایت اندک است یعنی به نهایت اندک است. یعنی بسیار مزیدٌ فیه ان اندک است.
خماسی خودش پنج حرف اصلی دارد . بعد اگر بخواهد حرف یا حروفی هم به ان زیاد بشود،.شاید نزدیک به هفت الی هشت برسد. یک کلمه ی هشت حرفی . در استعمال هفت یا هشت حرف ثقالت ووسنگینی ایحاد می شود. بهمین خاطر خماسی مزید اگر هم باشد بسیار کم است.حدودا اگر بخواهیم بگوییم پنج بناء بیشتر ندارد.

این مباحثی که در این فصل ارایه دادیم حول اسم می چرخد.


اما برویم سراغ فعل👇

فعل هم ، هم دارای ثلاثی است ،و هم دارای رباعی . اما دیگر خماسی ندارد.

چون در فعل تغییر و تحول زیاد است .
مثلا یک فعل ماضی به 14 شکل تغییر و تحول پیدا می کتد. بعد مضارع و امر استفهام و نهی ، جهد به همین شکل.
تغییر و تحول در فعل خیلی زیاد است . بهمین خاطر از خماسی استفاده نمی شود. وزن خماسی در فعل نداریم چون سخت می شود و تکلم ان مشکل می شود.
مثلا در فعل مضارع یک حرف مضارعه به ان اضافه می شود. و علاوه بر اضافه کردن حروف مضارعه ، یک نون هم در صیغه ششم به ان اضافه می شود.
حالا در نظر بگیرید اگر فعل خماسی داشته باشیم و بخواهیم خماسی مزیدش مثلا مضارعش را در 14 وجه استعمال کنیم. خماسی است و مزید شده، حالا یک وزنی مثل استفعال هم بیاید که چندتا حرف در ان زیاد می شود و بعد از انطرف 14 وجه در مضارع هم صرف کنیم ، و مسلما یکسری حروف بخاطر مضارع به ان اضافه می شود مثلا یک نون بخاطر مضارع بگیرد ! مسلما تکلمش خیلی سخت می شود. بهمین خا‌طر ما فعل خماسی نداریم . اما ثلاثی داریم و رباعی هم داریم . و گفتیم تعداد حروف در کلمه هرچه کمتر باشد مسلما استعمالش بیشتر خواهد شد، بهمین خاطر فعل ثلاثی بیشتر داریم ،به نسبت فعل رباعی .
و هرکدام یک از اینها یا مجرد هستند ، یا مزید.هستند . یعنی یا دارای حرف زائد هستند که به انها می گوییم مزیدٌ فیه، یا دارای حرف زائدی نیستند که به انها مجرد گفته می شود.


و فعل ثلاثی مجرد را سه صیغه است چون.نَصَرَ عَلِمَ شَرُفَ.

فعل ماضی ثلاثی مجرد همیشه فاء الفعل و لام الفعلش مفتوح است و فقط عین الفعلش متغییر است . عین الفعل هم یا فتحه است یا کسره است یا ضمه .
برای فهمیدن این هم که برای هر ماده ای فعل ماضی اش که کدامیک از این سه تا می ایند، باید به کتاب لغت مراجعه شود.

نَصَرَ عَلِمَ شَرُفَ 👉 توجه بفرمایید ، ما در فعل سکون نداریم .فقط فتحه، کسره و ضمه .

و مزیدٌ فیه وی بسیار است-چنانکه می اید.
مزیدٌ فیه فعل ماضی زیاد هستند . این که می گوید چنانکه می خوانیم ، یعنی در دروس بعدی همین کتاب صرف میر مفصلا به ان پرداخته می شود و ان شاءالله می خوانیم .
ما در ثلاثی مزید ده تا وزن مشهور داریم و پانزده تا وزن غیر مشهور داریم .یعنی حدودا نزدیک به ۲۵ وزن فعل در ثلاثی مزید داریم ، که ان شاءالله در جای خودش مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

اما فعل رباعی : در فعل رباعی مجرد ما یک وزن بیشتر نداریم .
یک وزن رباعی مجرد دارد ، و سه وزن رباعی مزید دارد. اما بر خلاف ان ، ثلاث مزید ۲۵ تا وزن دارد.

و فعل رباعی مجرد را یک بناست چون دَحْرَجَ (دَحْرَجَ به معنی غلطاند) که بر وزن فَعْلَلَ است.
دَ


رده است و خیلی محل استناد نیست .

اما واژه حِبُک :

واژه حِبُک که مثال زدیم ، دو تا استعمال در ان داریم :

1- حُبُک
2- حِبُک

هم به کسر داریم و هم به ضم استعمال شده است .

در ایه 7 سوره ذاریات واژه حُبُک امده است.وَالسَّمَاء ذَاتِ الْحُبُكِ

وقتی دو تا وزن در یک کلمه بیاید ، یکی حِبُک و دیگری حُبُک ، که یک وزن مستند و طبق قاعده است و هیچ خدشه ای به ان وارد نیست ، اما یک وزن دیگر ان شاذ است و استعمالی نداشته ، فقط یک مرتبه استعمال پیدا کرده است، یعنی وقنی تداخل لغتین پیش می اید،یعنی یک واژه را با دو لغت می توان خواند، مسلما مستند و محکم استناد می شود به ان لغتی که قلیل الاستعمال و شاذ نباشد .

اما یک نکته : چرا در فاء الفعل فقط سه تا حرکت می تواند باشد؟ یا فتحه یا کسره یا ضمه ؟
و دیگر ما سکون نداریم . یا فتحه می اید ، یا کسره می اید، یا ضمه می اید.و هیچگاه سکون نمی اید.
در لام الفعل و عین الفعل ممکن است بیاید اما در فاء الفعل اصلا ، چرا ؟

قالب علماء و مشهور می گویند تعذُّر دارد ، معذوریم .
معذوریم ، نمی توانیم ابتدای به ساکن را بخوانیم. و ابتدای به ساکن خوانده نمی شود.
اما یکی کسی مثل خود اقای جرجانی رحمه اللَّه ، قائل به این هستند که تاثر داریم . تاثر یعنی سخت است.ولی بهر حال یک طریقی می شود خواند. که حقیقتا هم اگر بخواهیم بررسی کنیم همان مشهور حرف بهتر را می زنند . ما اصلا نمی توانیم واژه ای که ابتدا به ساکن بوده را بخوانیم . پس ما طبق نظر مشهور علما در خواندن ابتدای به ساکن تاثر داریم و معذوریم و نمی توانیم بخوانیم. چون حرکت ندارد و اگر بخواهیم بخوانیم باید حرکت داشته باشد.

و اما ادامه درس از متن

و اسم رباعی مجرد را پنج وزن است.

رباعی در مقابلش سه حرف : فاء ، عین، لام ، قرار می گیرد. یک حرف.بیشتر دارد.
در مقابل حرف بیشتر هم لام الفعل زیادتر می گیرد. و لام الفعل اخر ملاک ما نیست .چرا ؟ چون الت مشخصی ندارد.
متغییر است و دائما یک حرکت.
ما برای وزن گیری نیاز به حرفی داریم که بتواند خرکت ثابت بگیرد.
مثلا ما می گوییم فاء الفعل سه حرکت می گیرد .و عین الفعل چهار حرکت می تواند بگیرد . و لام الفعل اول چهار تا حرکت می گیرد.
اما لام الفعل دوم در رباعی چون حرف اخر قرار می گیرد، حرکت معینی نمی تواند بگیرد، و اسم حسب قرار گرفتن در کلام اعراب می گیرد .مثل لام الفعل در اسم ثلاثی . و اسم لام الفعلش همینطوره.
هر چیزی در اسم اخر قرار بگیرد ، حرکت اعرابی مشخصی ندارد. چون اصل در اسماء این است که معرب باشند ، و اعراب هم در حرف اخر پیاده می شود.
و حرف اخر جایگاه پذیرش اعراب است و بهمین خاطر هم حرف اخر همیشه در علم نحو مورد بررسی قرار می گیرد و در علم صرف از ان بحث نمی شود .

حالا در اسم رباعی 👈 لام الفعل اخرش را کنار می گذاریم .
و فاء الفعل را هم اثبات کردیم که سه حرکت بیشتر هم نمی گیرد.و از ابتدا به معذوریم و تعذر داریم و محال است.
سه تا حرکت فاء الفعل می تواند بگیرد.
و چهار تا حرکت عین الفعل می تواند بگیرد.
و چهار تا حرکت هم لام الفعل اول می تواند بگیرد.
3×4=12×4=48
👈48 تا وزن می توانیم بدست بیاوریم . و از این 48 تا وزن و صیغه 5 بیشتر استعمال نشده است.

واسم رباعى مجرد را پنج صيغه است
چون جَعْفَرٌ دِرْهَمٌ زِبْرِجٌ بُرْثُنٌ قِمَطْر

حرف اخر اعراب رفع دارد ، چون اصل در اسماء این است که مرفوع باشند.
اصل در اسماء این است که از انها جمله اسمیه تشکیل شود، و جمله اسمیه اقتضای مرفوع بودن را دارد.بهمین خاطر شاهد مثل هایی که اورده با اعراب رفع است.
و دلیل بعدی این است که با اعراب رفع بهتر می توانیم استعمال کنیم .

جَعْفَر= جعفر چندین معنا می تواند داشته باشد 👈 انسان ، حیوان، قاطر،نهر کوچک.

جعفري ديدم كه بر جعفر سوار

جعفري مي خورد و جعفر مي فروخت

یا این بیت شعر:

جعفري ديدم كه بر جعفر نشست


جعفري مي خورد و از جعفر گذشت

یعنی : شخصی بنام جعفر را دیدم که بر قاطری سوار شد و سبزی جعفری می خورد و از نهری گذشت

ٌ دِرْهَم= پول سفید

ٌ زِبْرِج=زینت

ٌ بُرْثُن= پنجه شیر

ٌ قِمَطْر= صندوقچه، صندوقچه کتاب، کتابخانه

و مزیدٌ فیه وی اندک است

مزیدٌ فیه اسم رباعی کم است چرا؟
چون هر چه تعداد حروف بیشتر باشد،برای رساندن مفهوم سخت تر می شود..
مقصود هم مثلا چهار تا حرف است اصلی دارد و بخواهد یک حرف یا دو حرف و یا سه حرف هم به ان زیاد بشود که رباعی مزیدٌ فیه تشکیل شود.بهمین خاطر انتقال مفهوم بواسطه کلمه ای که تعداد حروفش بیشتر است،مشکل می شود. و بهمین خاطر هم می گوید مزیدٌ فیه رباعی اندک است به خلاف ثلاثی که می گفت مزیدٌ فیه ان کثیر است .

و اسم خماسی مجرد را چهار صیغه است چون؛
سَفَرْجَلٌ ، قُزَعْمِلٌ ، جَحْمَرِشٌ ، قِرْطَعْبٌ

خماسی هم اساسا مشخص است . خماسی یک فاء الفعل می پذیرد ، یک عین الفعل م


#صرف_میر

#ادامه_درس_چهارم

#صیغ_اسم_و_فعل

فصل :


ومزيد فيه اسم ثلاثىّ بسيار است واسم رباعى مجرد را پنج صيغه است، چون جَعْفَرٌ دِرْهَمٌ زِبْرِجٌ بُرْثُنٌ قِمَطْرٌ و مزيد فيه وى اندك است و اسم خماسى مجرد را چهار صيغه است چون سَفَرْجَلٌ قُزَعْمِلٌ جَحْمَرِشٌ قِرْطَعْبٌ و مزيد فيه وى به غايت اندك است و فعل ثلاثى مجرد را سه صيغه است چون نَصَرَ عَلِمَ شَرُفَ ، و مزيد فيه وى بسيار است ـ چنانكه مى آيد ـ و فعل رباعى مجرد را يك بناست چون دَحْرَجَ كه بر وزن فَعْلَلَ است و مزيد فيه وى اندك است ـ چنانكه مذكور خواهد شد.

***

توضیح درس:

ومزيد فيه اسم ثلاثىّ بسيار است

واسم رباعى مجرد را پنج صيغه است، چون جَعْفَرٌ دِرْهَمٌ زِبْرِجٌ بُرْثُنٌ قِمَطْر

اسم ثلاثی مجرد ده زن دارد که در جلسه قبل به ان پرداختیم .
اما ثلاثی مزید در زیاد است . چون ثلاثی اساسا تعداد حروفش سه تا است ، به نسبت رباعی و به نسبت خماسی تعداد حروف کمتر است . هر چه بتوانیم مفهوم را با تعداد حروف کمتر انتقال بدهیم،کاربردش هم زیادتر می شود.

و اما در رباعی 👇

واسم رباعى مجرد را پنج صيغه است.
پنج تا صیغه بیشتر ندارد

در جلسه قبل طریقه بدست اوردنش را توضیح دادیم . گفتیم اصولا و طبق قاعده ثلاثی چندتا وزن می تواند داشته باشد.
و گفتیم ثلاثی تشکیل می شود از👈 فاء ، عین و لام . و روی لام الفعل اخر محاسبه نکنید .چرا؟
چون از لام الفعل اخر در وزن گیری نمی شود استفاده کرد.
چون اسم است و اسم هم به تناسب قرار گرفتن در کلام تغییر می کند. و در شرایط های مختلف اعراب جدید می گیرد.
مثلا واژه زید
جَاءَ زَیدٌ
رَأیتُ زَیداً
مَرَرتُ بِزَیدٍ

👆سه جایگاه عوض کرد و سه اعراب مختلف گرفت.
بهمین خاطر روی لام الفعل محاسبه نمی شود، و لام الفعل اخر را از حیث حرکتی در علم نحو بررسی می کنند.

اما فاء الفعل و لام الفعل

اساسا ما چهارتا حرکت داریم .

۱- فتحه
۲- کسره
۳- ضمه
۴- سکون

فاء الفعل می تواند چهارتا حرکت بگیرد .
عین الفعل هم می تواند چهار تا حرکت بگیرد .

نکته : در زبان عربی ابتداء به ساکن اساسا تعذر دارد . معذور است و نمی انرا توانیم بیاوریم .

سکون را از فاء الفعل بر دارید . سه تا حرکت می ماند 👈 فتحه ، کسره ، ضمه

عین الفعل هم چهار تا حرکت می تواند بگیرد. 👈 فتحه ،کسره،ضمه ، سکون.

سه چهارتا می شود دوازده تا وزن داریم . و ابتدا به ساکن هم نمی توانیم بیاوریم.
و از این دوازده وزن ، ده وزن بیشتر استعمال نشده است .

اما لازم است نکاتی را حول این مسئله بیان کنم که نکات مفیدی است.

نکته اول:ما وزن فِعُل و فُعِلَ نداریم .
در درس قبلی هم مثال هایی را اوردیم.
گفتیم مثل حِبُک

اینجا یک تنافض پیش می اید که از این ور می گویید ما این وزن ها را نداریم و از انطرف مثال می زنید! مثال می زنید به حِبُک و مثال می زنید به دُئِل در اسم .


ما گفتیم اساسا باید دوازده وزن داشته باشیم. که دو تا وزن را عرب استعمال نکرده است. وزن 👈 فِعُلَ (فِعُلان) و فُعِلَ (فُعِلٌ)
مگر مثال نزدیم به حِبُک و دُئِل ؟ پس چگونه می گوییم این اوزان وجود ندارند؟

این مثال هایی که زده شد 👈 شاذ هستند . یعنی قلیل الاستعمال هستند .
دو استعمال برای ان داشتیم . یکی حِبُک و دیگری دُئِل . فقط همین دوتا هستند .
شاذ در زبان عربی و از دیدگاه علم صرف ، انکه قلیل الاستعمال باشد ، محل التفات نیست ! یعنی به ان توجه نمی کنند.
این که گفته شد حِبُک و دُئِل ، شاید شاهد مثال باشند، اما در زبان عربی محل اعتناء و اعتماد نیست ! چرا ؟ چون شاذ و یا قلیل الاستعمال هستند . شاید بگردیم بجز این دو مثال پیدا نکنیم.

باز می گردیم حول این دو کلمه صحبت می کنیم .
اما نکاتی حول این دو کلمه مباحثی مطرح شده است :
1- گاهی از مواقع می توانیم فعل داشته باشیم، اما فقط ظاهر ان فعل است اما حقیقتا اسم است . فعل می تواند از فعلیت خودش نقل پیدا کند، فاعل و مفعول نگیرید ،و تبدیل به اسم شود.

فعل زمانی فعل است ، وقتی که در کلام بیاید نسبت به فاعل برایش مهم باشد. مثلا اگر متعدی است ، مفعول بخواهد .
اما اگر نقل پیدا کرد و اسمیت ان مد نظر شد، دیگر ان فعل قبل نیست!
مثلا بگوییم یَضرِبُ از بین افعال چنین احکامی را دارد.
اینجا ایا یَضرِبُ اسم است یا فعل ؟
اگر فعل بود ، می گفتیم یَضرِبُ زَیدٌ ، یَضرِبُ فلان فلان احکام را دارد.

می گوییم کلمه یَضرِبُ . وقتی که می گوییم کلمه یَضرِبُ ، دیگه تبدیل به اسم شده است . یَضرِبُ یک اسم قرار گرفته برای فعل یَضرِبُ.
فعل یَضرِبُ در کلام بیاید ، فاعل و مفعولٌ بِه می گیرد.

واژه دُئِل در اصل فعل مجهول بوده که نقل پیدا کرده است.
چون فعل ماضی مجهول ‌طریقه اش این که ماقبل اخر مکسور باشد و ماقبل مکسور هم مضموم باشد. و این نقل پیدا کرده تا تبدیل به اسم شده است.و گرنه ما وزن فُعِلَ نداشتیم و اگر اینجا پدید امده ، از فعل نقل پیدا ک


#صرف_میر

#درس_چهارم

#صیغ_اسم_و_فعل



فصل :

اسم ثلاثى مجرد را ده صيغه است چون :
فَلْسٌ فَرَسٌ كَتِفٌ عَضُدٌ حِبْرٌ عِنَبٌ قُفْلٌ صُرَدٌ اِبِلٌ عُنُقٌ.

ومزيد فيه اسم ثلاثىّ بسيار است واسم رباعى مجرد را پنج صيغه است، چون جَعْفَرٌ دِرْهَمٌ زِبْرِجٌ بُرْثُنٌ قِمَطْرٌ و مزيد فيه وى اندك است و اسم خماسى مجرد را چهار صيغه است چون سَفَرْجَلٌ قُزَعْمِلٌ جَحْمَرِشٌ قِرْطَعْبٌ و مزيد فيه وى به غايت اندك است و فعل ثلاثى مجرد را سه صيغه است چون نَصَرَ عَلِمَ شَرُفَ ، و مزيد فيه وى بسيار است ـ چنانكه مى آيد ـ و فعل رباعى مجرد را يك بناست چون دَحْرَجَ كه بر وزن فَعْلَلَ است و مزيد فيه وى اندك است ـ چنانكه مذكور خواهد شد.

***

توضیح درس:

اسم ثلاثى مجرد را ده صيغه است چون :
فَلْسٌ فَرَسٌ كَتِفٌ عَضُدٌ حِبْرٌ عِنَبٌ قُفْلٌ صُرَدٌ اِبِلٌ عُنُقٌ.

این در قالب یک شعر امده خوب است انرا حفظ نمایید:

اسماء ثلاثى ده بود اى عاقل‌

يك‌يك شمرم نگار بر صفحه دل‌

فلس و فرس و كتف عضد حبر و عنب‌

قفل و صرد و دگر عنق‌دان و ابل‌

نکته اول: ما چهار تا حرکت داریم . فتحه، کسره ، ضمه ، ساکن.
ثلاثی هم دارای سه حرف است .یعنی اگر بخواهد وزن گیری شود، و چون هر حرفی می تواند چهار حالت داشته باشد،اساسا خیلی وزن بدست می اید .هر واژه ای مثلا فاء الفعل چهار حالت، عین الفعل چهار حالت، لام الفعل چهار حالت، که شاید نزدیک ۶۰ وزن شوند.

اما نکته دوم: ابتدا به ساکن نداریم یعنی فاء الفعل نمی تواند ساکن شود.

نکته سوم:لام الفعل هیچ وقت اعرابش مشخص نیست .چرا؟ چون اسم به حسب قرار گرفتن در کلام اعراب می پذیرد . پس نمی شود روی حرکت لام الفعل حساب کرد . و حرکت لام الفعل را کنار می گذاریم. و حرکت سکون را هم از عین الفعل کنار گذاشتیم.
فاء الفعل سه تا حرکت می تواند بگیرد. فاء الفعل یا فتحه می گیرد ، یا کسره می گیرد ، یا ضمه می گیرد.
عین الفعل هم چهار تا حرکت می تواند بگیرد . یا فتحه یا کسره یا ضمه یا سکون.

لا م الفعل هم که قابل پیش بینی نیست .چون لام الفعل اسم ، باید در کلام بیاید تا اعراب بگیرد.ما خودمان حرکت مشخص و اعراب مشخص نمی توانیم با ان بدهیم . مثل فعل نیست .
ما می گوییم اصل در اسم اعراب و معرب بودن است.
اعراب چگونه می دهیم ؟ اعراب باید در کلام باشد. داخل کلام بیاد تا بفهمیم چه اعرابی می گیرد. مثلا اگر فاعل شد ، ضمه می گیرد . مفعول شد، فتحه می گیرد. مجرور شد، کسره می گیرد. پس اعراب مشخصی نمی توانیم با ان بدهیم .و لام الفعل از جهت تعداد حرکات هیچ وقت مورد محاسبه قرار نمی گیرد.
و فاء الفعل هم هیچ گاه ابتدا به ساکن نمی شود.چون ابتدا به ساکن خواتدنش محال است. یا قابلیت خواندن را ندارد و یا به قولی خواندنش سخت است حالا این یک نقل است و گرنه هیچگاه ابتدا به ساکن قابلیت خواندن ندارد و حروف عربی باید باید حرکت خوانده شود.

فاعل الفعل سه تا و عین الفعل چهارتا و مضروب سه و چهار می شود دوازده تا . یعنی در اصل وزن های اسم ثلاثی که دارای سه تا حرف اصلی باشد، باید دوازده وزن باشد.اما ما در زبان عربی ده وزن بیشتر استعمال نکرده ایم. فقط زبان عربی ده تا وزن را استعمال کرده است.
این ده وزن عبارتند:
فَلْسٌ = ابتدایش را فتحه دارد وسط ساکن
فَرَسٌ= هر دو فتحه دارد.

کَتِفْ = اولی فتحه دارد و دومی کسره

عَضُدٌ =اولی فتحه دارد و دومی ضمه دارد.

حِبْرٌ = اولی کسره و دومی ساکن دارد.

عِنَب= اولی کسره و دومی فتحه دارد

ٌ قُفْلٌ= اولی ضمه و دومی ساکن دارد

نکته : حرکت اخری محسابه نمی شود و همه را اعراب رفع می دهد . چون وقتی می خواهند بنویسند بصورت مرفوع می نویسند.

وزن فُعِیل و فُعِل ما نداریم . فِعُل مثل حِبُک و فُعِیل مثل دوئل ما نداریم . چرا؟ چون از کسره به ضمه یا از ضمه بخواهیم به کسره برویم سقیل است. و بهمین خاطر هم استعمال نکرده اند.


اسماء ثلاثی را ده صیغه بود.
صیغه یعنی ریخت و ساختمان
فَلْسٌ یعنی پول

فَرَسٌ یعنی اسب

كَتِفٌ یعنی کتف

عَضُدٌ یعنی بازو

حِبْرٌ یعنی جوهر

عِنَبٌ = یعنی انگور

قُفْلٌ = یعنی قفل

صُرَدٌ = یعنی جغد

اِبِلٌ= یعنی شتر

عُنُق= یعنی گردن

ادامه درس ان شاءالله درس جلسه بعدی

مدرس: ابوعرفان


ی از حروف

زائد 👈 فاء و عین و لام است.


چرا فاء ، عین ، لام؟ چون تغییرات در افعال بیشتره.و همه افعال فعل هستند و فعل هم یعنی کار. و حروف کار را فاء و عین و لام گرفتیم، دیگه وقتی برای فعل قرار دادیم که تغییرات زیاد دارد، مسلما برای اسم هم قرار می دهیم.

نکته: یک فعل ماضی چهارده صیغه دارد.و اسم مثلا در ثلاثی ده وزن بیشتر ندارد.ولی فقط یک فعل ماضی 14 تا صیغه دارد.تا برسد به مضارع ، امر، نهی ، جحد. نفی، استفهام .


پس هر حرفی در مقابل یکی از حروف ثلاثه (سه تایی) باشد،اصلی بود.چون رَجُلٌ (مرد) که بر وزن فَعُلٌ است. و نَصَرَ که بر وزن فَعَلَ است.
و هر حرفی که در مقابل این حروف نباشد، زائد بُوَد.چون ضَارِبٌ و نَاصِرٌ

نکته : ضَارِبٌ اسم است . وقتی که با ضَرَبَ یَضرِبُ ضَرْبْ می سنجیم می بینیم ض - ر- ب در همه تکرار شده می گوییم اصلی هستند و الف که تکرار نشده زائد است. ضَارِب بر وزن فاعل.

نکته دوم: وقتی که می خواهیم وزن گیری کنیم ،دقیقا هرحرفی که همانجا زائد قرار گرفته، ما هم دقیقا توی وزن همانجا می اوریم.و هر حرکتی که حروف اصلی گرفته اند ، به وزن هم همان حرکت را می دهیم. مثلا: ضَارِب می شود بر وزن فَاعِل .

و یَنْصُرُ و یَطلُبُ وقتی به اولشان رجوع می دهیم می بینیم نَصَرَ و طَلَبَ جزء حروف اصلی شان هستند .پس "ی "حرف زائد است. یَنْصُرُ می شود بر وزن یَفْعُلُ 👉 ی ، ف، ع، ل ، در مقابل👈 ی، ن ، ص ، ر
یا یَطلُبُ 👉 ی،ط ، ل،ب 👈 در مقابل ی ، ف، ع، ل

در ساختمان رباعی اسم و فعل لام یکبار تکرار می شود و در رباعی اسم لام دو بار تکرار می شود. و ان شاءالله در دروس اینده به اینها پرداخته خواهد شد.

نکته: وقتی که مثال اسم را زد ،یک اعراب رفع هم با ان داد.مثل رَجُلٌ ، ضَارِبٌ ، نَاصِرٌ .
چون اصل در اسم این است که کلمه ای که اسم است،جزء جمله اسمیه هم قرار می گیرد. حالا این یعنی چی؟
در دروس نحوی اگر خاطرتان باشه گفتیم هر چه در کلام عرب استعمال شده فقط جمله است.اصلا مفرد استعمال نشده.هرچی استعمال شده کلام است.
اینجا که می گوید رَجُلٌ یا ضَارِبٌ یا نَاصِرٌ ، به علاقه اینجا که وقتی یک اسمی بیاید،اساسا جزء جمله اسمیه قرار می گیرد. جزء جمله اسمیه یا مبتداَء بشه یا خبر ، بهمین خاطر به ان اعراب رفع می دهیم. 👈 این یک دلیل

دلیل دوم: بخاطر راحتر استعمال شدن . رَجُلٌ بهتر استعمال می شود.


#صرف_میر

#درس_سوم

#میزان_در_شناخت_حرف_اصلی


فصل :

ميزان ، در شناختن حروف اصلى از حروف زوايد ، فاء و عين و لام است پس هر حرفى كه در مقابل يكى از اين حروف ثلاثه باشد اصلى بود ؛ چون رَجُلٌ كه بر وزن فَعُلٌ است ونَصَرَ كه بر وزن فَعَلَ است. و هر حرفى كه در مقابل اين حروف نباشد زايد بود ، چون ضارِبٌ وناصِرٌ كه بر وزن فاعِلٌ است و يَنْصُرُ و يَطْلُبُ كه بر وزن يَفْعُلُ است.
و در بناى رباعى ، اسم و فعل ، لام يكبار مكرّر مى شود و در خماسى ، اسم ، لام دو بار مكرّر مى شود چنانچه معلوم گردد ـ انشاء الله تعالى.

***

توضیح درس


ميزان ، در شناختن حروف اصلى از حروف زوايد ، فاء و عين و لام است پس هر حرفى كه در مقابل يكى از اين حروف ثلاثه باشد اصلى بود ؛ چون رَجُلٌ كه بر وزن فَعُلٌ است

سوال ما چگونه حرف زائد را از حروف اصلی تشخیص بدهیم ؟

مثلا یک کلمه ای دارای سه حرف اصلی است و یک حرف یا تعدادی حروف زائد است.
حالا از کجا تشخیص بدهیم کدام حروف اصلیه وکدام زائده؟
اینجا امده اند یک میزان قرار داده اند.
میزان یعنی وسیله سنجش.(وسیله سنجش کلمات)

بیشترین تغییرات مسلما برای افعال است .
در اسماء تغییرات کمتری وجود دارد.

پس مسلما شناخت حروف اصلی افعال، چون تغییرات بیشتری دارد،کاربردش هم بیشتر است و اهمیتش هم بیشتره و باید وقت و تلاش بیشتری روی ان گذاشت.

سه واژه فاء ، عین ، لام که اگر بهم وصلشان کنیم ،می شود فعل.

در کلمات در مقابل حروف اصلی، فاء ، عین، لام قرار می دهیم ، و مابقی همه حروف زائد هستند .
ولی وقتی ما حروف اصلی را در مقابل فاء و عین و لام قرار بدهیم ،براحتی می توانیم تشخیص بدهیم کدام یک حروف اصلی ، و کدام غیر اصلی هستند .
هر کدام فاء و عین و لام در مقابلش باشد اصلی، و هر کدام نباشه زائده.

⇦در ثلاثی همین ، فاء ، عین و لام
چرا؟ ثلاثی دارای سه تا حرف اصلی است .
⇦در رباعی فاء ، عین ،لام و به اضافه یک لام دیگر .یعنی رباعی دو تا لام دارد .
چون چهارتا حرف اصلی دارد.

⇦ در خماسی فاء ، عین ، لام الفعل اول و لام الفعل دوم و یک لام دیگر به ان اضافه می کنیم . یعنی سه تا لام .
چرا؟ چون خماسی دارای پنج حرف اصلی است .
هر حرفی که در مقابلش فاء و عین و لام قرار گرفته می گوییم اصلی ، و هر حرفی که در مقابل فاء و عین و لام قرار نگرفته می گوییم زائد .

یک سوال دیگر مطرح کنیم . چرا فاء و عین و لام را انتخاب کرده اند؟

مسئله اول: ما گفتیم که تغییرات در افعال بیشتره .و تمام افعال هم فعل هستند و یا اینکه قالب افعال فعل هستند .
فعل یعنی کار. چون بیشترشان در کار بودن مشترک هستند ،پس واژه کار که همان فعل باشد را تعداد حروفش را برداشتند و ملاکی برای تشخیص حروف زائد از اصلی قرار دادند.

مسئله دوم: ما از کجا بفهمیم حرف یک کلمه ای اصلی یا زائد است؟
هر وقت خواستیم در فعل تشخیص بدهیم، رجوع می کنیم به صیغه اول ماضی ان .که اگر ثلاثی مجرد باشد ،ان سه تا حرف را اصلی می گیریم .
در افعال ثلاثی مجردها بر گردانده می شوند به صیغه اول ماضی .و دیگر در مضارع و غیره هر چی اضافه شد می شود زائد .
در غیر ثلاثی مجرد بازهم بر می گردانیم به صیغه اول ماضی .ولی صیغه اول ماضی غیر ثلاثی مجردها خودش دارای حرف زائد است. می بینیم ان فعلی که از ثلاثی مجرد به ثلاثی مزید و رباعی مزید کشانده شده انرا پیدا می کنیم . تعداد حرفی که در مقابل فاء و عین و لام قرار می گیرد اصلی و مابقی زائد هستند .

باب افعال که ان شاءالله خواهیم رسید و می خوانیم جزء ثلاثی مزیدها است .
اَفْعَلَ ، یُفَعِّلُ ، اِفْعَال
مثلا ما فعل کَرُمَ را داریم . ثلاثی مجرد است و سه حرف اصلی اش - کاف - راء - میم (ک . ر . م) هستند . حالا می خواهیم ببریم به باب افعال :
اَکْرَمَ - یُکَرَمَ - اِکْرَام.
در اَکْرَمَ از این -ک .ر .م ( کاف و راء و میم) که در ثلاثی مجرد بود بردم به ثلاثی مزید ، فقط همزه زیاد شده است و همزه می شود زائد . حالا که این سه حرف اصلی را پیدا کرده ایم این سه تا حرف تا اخر حرف اصلی هستند .
یعنی تشخیص اساسی ثلاثی مزیدها هم به طریقی به ثلاثی مجرده بر می گردد.
در رباعی هم بهمین شکل است . در هر فعلی که دیدیم به رباعی مجرد برمی گزدانیم . و ان چهارتا حرفی که قرار می گیرد اصلی و مابقی زائد هستند .(توضیحاتی که در ثلاثی مجرد و ثلاثی مزید دادیم ، در رباعی هم صدق می کند.)

در اسماء:

در اسماء هر وقت خواستیم حروف اصلی از زوائد را تشخیص بدهیم ، می رویم یک کلمه را با مشتقات خودش می سنجیم.
مثلا: حَسَنْ ، حُسن ، محسن، احسان 👉 اینها را که همه با هم می سنجیم ، می بینیم 👈 ح- س- ن - جزء حروفی هستند که تکرار شده اند . و حروفی که در همه تکرار شده اند اصلی می گیریم .
پس اسماء با همدیگر با مشتقات می سنجیم ، و ان حروفی که تکرار شده اند اصلی ، و مابقی که تکرار نشده اند را زائد می گیریم.

میزان در شناختن حروف اصل


#صرف_میر

#درس_دوم

#ابنیه_اسم_فعل

فصل :

اسم را سه بناست : ثلاثىّ و ربٰاعىّ و خماسىّ و هر يك از اين سه بنا ، بر دو وجه است : يكى مجرّد ( يعنى كه همه حروف وى اصلى باشد ) و ديگرى مَزِيدٌ فيه ( يعنى در او حرفِ زايد باشد ).

و فعل را دو بناست ثلاثى و رباعى و هر يك از اين دو بنا ، بر دو وجه است : مجرّد و مزيد فيه ـ چنانكه در اسم گفته شد.

***

توضیح درس:

اساسا کلمه ی که در علم صرف مورد بررسی قرار می گیرد ، فعل است و اسم.
علم صرف از حرف بحث نمی کند. چرا؟
چون حرف تغییر و تحول ندارد .
علم صرف ، چنانچه از معنوی لغوی ان روشن است ، صرف یعنی تغییر .
تغییر هم در اسم وجود دارد و فعل .
که به نسبت در فعل بیشتر وجود دارد که به همین مناسبت علم صرف بیشترهم به فعل می پردازد.
اینجا و در این درس ما می خواهیم یک نگاهی به ساختمان کلمه کنیم. به ساختمان اسم و فعل بکتیم و از حرف بحث نمی کنیم .
ساختمان اسم از سه حالت بیشتر نیست .
وقتی شما جستجو می کنید در زبان عربی می بینید ساختمان اسم از سه حالت خارج نیست .

1- اسم یا دارای سه حرف اصلی است ، که به ان میگویند ثلاثی .

2- و یا دارای چهار حرف اصلی است که به ان میگویند رباعی.

3- و یا دارای پنج حرف اصلی است که به ان می گویند خماسی .

فعل هم دو ساختمان بیشتر ندارد .

فعل یا دارای سه حرف اصلی است و یا دارای چهار حرف اصلی است .

1- که اگر دارای سه حرف اصلی باشد به ان می گویند ثلاثی

2- واگر دارای چهار حرف اصلی باشد به ان می گویند رباعی

و ساختمان فعل و اسم نه کمتر از این می شود و نه بیشتر .
نه ثنائی میشه که دوتایی بشه و نه سداسی میشه که شش تایی بشه.

این ساختمان به دو دسته تقسیم می شود.
1- یا ان کلمه یا اسم فقط دارای حرف اصلی است ، یا سه تا در فعل و اسم و یا چهارتا در اسم فعل و یا پنج تا فقط اسم .
به این میگن ثلاثی یا رباعی یا خماسی مجرد.

2- و یا در کلمه علاوه بر حروف اصلی، خروف یا حروف زائدی هم قرار گرفته ، که به ان می گویند مزید یا مزیدٌ فیه.

پس هرکدام از اینها یا خالی از حرف زائدند یا دارای حرف زائد.
که اگر خالی از حرف زائد باشند به انها می گویند مجرد، و یا دارای حرف زائدی هستند که به انها می گویند مزیدٌ فیه.

پس ثلاثی یا مجرد است یا مزیدٌ فیه
رباعی یا مجرد یا مزیدٌ فیه.
خماسی یا مجرد است یا مزیدٌ فیه.

👆این تقسیم بندی هم برای اسم بود و هم برای فعل . اما فعل خماسی نداریم

چون همانطور که در امثله گفتیم فعل ها چهارده صیغه دارند.
اگر فعلی خماسی باشه و بخواد به چهارده حالت در بیاید،استعمال کردنش سخت می شود. مخصوصا اگر یک خماسی مزید هم باشه!!! خماسی باشد و انوقت یک حرف زائد هم کنارش بیاید، میشه ۶ تا حرف . بعد بیاید توی افعال و تغییر پیدا کند، مسلما یکسری حروف بخاطر افعال کنارش می ایند یعنی ۶ الی ۸ تا کلمه فقط توی یک واژه قرار بگیره، سخت و سنگین می شود .به همین خاطر ما فعل خماسی نداریم .
به همین ترتیبی که می گوییم یعنی: ثلاثی ، رباعی و خماسی . ثلاثی که کمتره استعمال و کاربردش بیشتره ، رباعی که وسط است، کاربرد و استعالش متوسط است ، خماسی که تعداد حروفش بیشتره ، به طبع استعمالش کمتر است .چرا؟ چون استعمالش سخت تر و سنگین تر می شود.

خب عزیزان یک توضیح کلی از درس داد 👇

فَصلٌ

فصل : به هر قسمت جدا شده می گویند فصل . بعبارتی هر قسمت که جدا باشد ، مجزا باشد می گویند فصل


⇦اسم را سه بنا است: یعنی اسم داری سه ساختمان است .
ثلاثی و رباعی و خماسی (ثلاثی از ماده ثلاثه است )
یعنی سه تایی ، چهارتایی و پنج تایی

⇦و هریک از این سه بنا بر دو وجه است.
1- یامجرد یعنی همه حروف وی اصلی باشد .
2- و دیگری مزیدٌ فیه یعنی در او حرف زائد باشد.

مزیدٌ فیه یعنی چیزی که زیاد شده در او.


نکته: یک نکته خدمتتان عرض شود تا ان شاءالله مقدمه ای باشد برای کتاب بعدی
ما یک واژه زاید داریم ، و یک واژه زائد .
زائد عربی است و زاید فارسی است .
چرا؟ در فارسی وقتی واو ، یاء بعد از الف قرار بگیرند بهمان شکل نوشته می شوند.
ولی در عربی وقتی واو، یاء بعداز الف زائد قرار بگیرند ، تبدیل به همزه می شوند.
بهمین خاطر چون اینجا الف ما الف زائد است، می خوانیم زائد بر وزن فاعل. و اینحا چون کتاب ، کتاب فارسی بوده زاید نوشته .

⇦ و فعل را دو بنا است : ثلاثی و رباعی
و هریک از این دو بنا بر دو وجه است مجرد و مزیدٌ فیه.چنانچه در اسم گفته شد. یعنی همانطوری که در اسم گفتیم در فعل هم همین طوری است.


طر علم صرف بیشتر مطالبش حول فعل می چرخد.بعد از اسم بحث می کند.و حرف هم تغییری ندارد .

و تصریف (یعنی تغییر و گرانیدن)در اسم کمتر باشد جون:
رَجُل 👈 رَجُلٌ اسم مفرد است.
رَجُلٌان👈 تثنیه است
رِجَال 👈 جمع مکسر است
رُجَیل 👈 مرد کوچک

نکته: بعضی از وزن دلالت بر کوچکی می کنند و این وزن ها مصغر هستند و یک وزنش فُعَیل است . رَجُل بر فُعَیل می شود رُجَیل یعنی مرد کوچک. یا حسین مصغر حسن برادر کوچکتر از حسن است.

سوال: چرا می گویند رَجُلُن ؟
اینجا اعراب رفع دارد و اگر بخواهد اعراب های دیگر بگیرد باید یک اعراب نصب بدهد و یک اعراب جَرّ .
اعراب جَرّ باید حتما ماقبل داشته باشد. باید حتما ماقبل ان یک حرف جَرّ موجود باشه ،یا مضاف داشته باشه
اگر نصب باشه باید فعل در تقدیر باشد .مسلما هر وقت فعل در تقدیر باشه ، فعل با فاعلش در تقدیر است .
مثلا :👈 مَثَلتُ مثلا مثال زدم به فلان
اگر بخواهد مرفوع باشد یک مبتدا در تقدیر است . مثلا هو در تقدیر است.
یک قاعده دارد می گوید: عَدَمُ تقدیر اُولَی مِنَ التقدیر یعنی تقدیر تگرفتن بهتر از تقدیر گرفتن است.
حالا یکجایی امده ایم تقدیر بگیریم و باید هم تقدیر بگیریم . هر چه کمتر تقدیر بگیریم بهتره . اگر مبتدا باشه یک کلمه است ولی اگر فعل باشه دو کلمه است .یک فعل است و یکی فاعل.
بهمین خاطر اینحا در رَجُلُن مرفوع اورد خبر برای مبتدا که هو باشد.

و تصریف در فعل بیشتر باشد چون:ضَرَبَ ،ضَرَبَا ،ضَرَبوا ، ضَرَبَتْ ، ضَرَبَتا،ضَرَبْنَ، ضَرَبتَ، ضَرَبتُما، ضَرَبتُم، ضَرَبتِ، ضَرَبتُما ، ضَرَبتُنَّ ، ضَرَبتُ ، ضَرَبنا

امد چهارده تا صیغه را صرف کرد فقط در ماضی
و چون : یَضرِبٰ ، یَضرِبٰونَ ، تَضْرِبُ ، تَضْرِبان و الی اخر
از عمد چهارده تا ماضی و از عمد چهارده تا مضارع را نوشت تا بفهماند که تغییر در فعل زیاد است .. البته تغییرات بیشتری هم است . امر و نهی و نفی و جحد و استفهام ووو حالا همه اینها مجهول کنید . اگر صدتا صیغه معلوم حاصل ببشود باید صدتا صیغه مجهول هم حاصل بشه.

و تصریف در حرف نباشد زیرا که در حرف تصرف نیست .

این عبارت دقیقا مثل این می مانند که یکی به شما بگوید شما مرد هستید جونکه مرد هستید.یا بگیم شما طلبه هستید چونکه طلبه هستید
این مثال ها درسته. اما در یکی معنای اصطلاحی رعایت میشود و در یکی معنای لغوی رعایت می شود.

اگر به ظاهرش نگاه کنیدهمانطوری است که در کتاب امده است که به ان می گویند مصادره به مطلوب .
ما میگوییم مرد چیه؟ میگه تو مرد هستی. چرا مرد هستی ؟ چون مرد هستی. علت مردانگی را می خواستم دوباره میگوید چونکه مرد هستی.
به این می گویند مصادره به مطلوب یعنی به مقصود هم نرسیدند دوباره برگشتند به مطلوب...

اما می گوییم در یکی معنای لغوی رعایت می شود و در یکی معنای اصطلاحی رعایت می شود.که توضیح کامل ان ان شاءالله در وقت و درس خودش


واخر دعونا ان الحمدلله رب العالمین و صل اللَّه علی نبینا و علی اله و اصحابه اجمعین.


حْرَجَ یُدَحْرِجُ دَحْرَجَةً و دِحْرَاجَاً

و مزیدٌ فیه وی اندک است - چنانکه مذکور خواهد شد.
مزیدٌ فیه فعل رباعی مجرد کم است . چون سه تا بیشتر نیست . ان در اینده همه اینها را ذکر خواهیم کرد.

والسلام علیکم


#صرف_میر

#جلسه_دوم_ادامه_درس_اول


بسم اللَّه الرحمن الرحیم

در جلسه قبل بدین جا رسیدیم کلمات لغاث عرب بر سه گونه است :اسم است فعل است و حرف.

اسم چون رَجُلٌ و عِلمٌ
فعل چون ضَرَبَ و دَحْرَجَ
و حرف چون مِنْ و اِلیَ

به سه دلیل کلمات تقسیم می شود به اسم و فعل و حرف


1- یک دلیلش حصرعقلی است . چون کلمه یا دارای معنای مستقلی هست و یا دارای معنای مستقلی نیست .
یعنی یا دارای معنایی هست،که خودش بدون استفاده کردن از الفاظ دیگر یک معنا و مفهومی به ما می دهد، و یا دارای معنایی است که بدون استفاده کردن از الفاظ ماقبل و مابعد معنایش مشخص نمی شود.👉معنا دارد ولی در کنار الفاظ دیگر این معنا مشخص می شود.
به اونی که مستقلا معنا داشت ، بدون توجه به الفاظ ماقبل و مابعد،می گویند معنای مستقل
و اونی که خودش به تنهایی معنا نداشت،و باید با توجه به الفاظ ماقبل و مابعد معنا پیدا بکند، به ان می گفتند معنای غیر مستقل.

⇦اگر کلمه دارای معنای غیر مستقل باشد،به ان می گویند حرف.
و اگر دارای معنای مستقل باشد و این معنای مستقل همراه با زمان باشد، به ان می گویند فعل و اگر بدون زمان باشد ، به ان می گویند اسم.

در اسم دو مثال اورده 👈 رَجُلٌ و عِلمٌ
یکی مثال می زند به رَجُلٌ به معنای مرد، و یک مثال می زند به عِلمٌ به معنای دانستن .

چرا دو مثال می زند؟
دو مثال می زند که به ما بفهماند اسماء دو دسته هستند :
۱- بخشی اسم ذات هستند
۲- بخشی اسم معنا هستند
اسم ذات اسمی است که دلالت بر موجودی می کند.
اسم معنا اسمی است که دلالت بر یک حدث یا یک حالتی بکند مثل: عِلمٌ به معنای دانستن
یک تعبیری دیگه هم می توانیم داشته باشیم :رَجُلٌ دلالت لنفسه می کند ، و عِلمٌ دلالت لغیره می کند.
لنفسه ها انهایی هستند که اگر بخواهند ظهور پیدا کنند نیاز به چیزی ندارند .
اما لغیرها انهایی هستند که باید یک ذات انها را پدید بیاورد.مثل کار تا ذاتی نباشه و شخصی نباشد ، پدید نمی اید.

⇦فعل چون ضَرَبَ و دَحْرَجَ

دو مثال می زند. یک مثال برای ثلاثی

مجرد و یک مثال می زند برای رباعی

چرا دو مثال می زند؟

چون می خواهد به ما بفهماند که افعال بر دو دسته هستند : بخشی از انها ثلاثی هستند و بخش دیگری رباعی هستند .

نکته : در افعال فعل خماسی یعنی پنج تایی نداریم .

⇦و حرف چون مِنْ و اِلیَ

نکته : حرف هم دارای معنا هست اما معنایش مستقل نیست مثل 👈 مِنْ 👉 مِنْ حرف جّرّ است و معنایش ابتدای غایت است .و اِلیَ حرف جَرّ است و معنایش انتهای غایت است . 👉 منظور از این چیه؟
مثال در عبارت امده است " سِرتُ مِنَ البَصرَةِ اِلیَ الکُوفَه " سفر کردم از بصره سوی کوفه. یعنی من سفرم را اغاز کردم که ابتدای سفرم شهر بصره بود و انتهای سفرم شهر کوفه بود.
ابتدای غایت یعنی هدف و مسافت . و اینجا ابتدای غایت شهر بصره بوده و انتهایش شهر بصره بوده.

برای اسم دو مثال زد تا نکته ای را بفهماند و برای فعل هم همین طور و در حرف هم دو مثال اورد .
در مثال های قبلی اسم و فعل دقیقا هریکی در مقابل دیگری بود.رَجُلٌ اسم ذات ، عِلمٌ اسم معنا 👉 مقابل همدیگر هستند و شامل هم نمی شدند. ضَرَبَ ثلاثی و دَحْرَجَ رباعی.
اینجا در اسم دو تا حرف جَرّ اورد که معنایشان مقابل هم باشد👈 مِنْ و اِلیَ
وگرنه هر حرف جَرّ دیگه ای هم می تواتست بیاورد. از ۱۷ حرف جَرّی که مشهور است و اینجا که دو تا مثال اورده نکته این بوده که معناهایشان مقابل هم باشد. چون در اسم و فعل دو مثال اورد که مقابل هم بودند و در حرف هم دو مثال اورد که معناهایشان مقابل هم است. و گرنه می توانست لا ، فی بیاورد و دلیل نداشته که مِنْ و اِلیَ بیاورد .و دلیل هم نداشته که حرف جَرّ معنایش در ابتدا و انتها است. حرف جَرّ معانی زیادی دارد. بطوریکه ابن هشام یک باب برای جَرّ چهارده معنی می اورد.

⇦ و تصریف در لغت گردانیدن چیزی است از جایی به جایی و از حالی به حالی

ماده صرف یعنی تغییر. که در زبان فارسی هم داریم صرافی
صرافی به مکان تغییر می گویند صرافی. به مکانی که پول ریال می برید تغییر می دهید و واحد پولی دیگری مثلا روپیه تحویل می گیرید. و صراف هم شخص تغییر دهنده است.
خود صرف اساسا یعنی 👈تغییر
یا بگوییم گردانیدن👈 گردانیدن چی؟
گردانیدن چیزی از جایی به جایی از حالی به حالی

نکته مهم: ما سه نوع تغییر داریم :

1- تغییر ذاتی 2- تغییر صفاتی 3- تغییر حالی

گاهی از مواقع تغییر و تحول سبب میشود که یک ذات تبدیل به ذات دیگر شود. مثلا مردار سگ در نمک زار پس از مدتی تبدیل به نمک می شود.سگ نجس بود اما وقتی تبدیل به نمک شد پاک می شود.👉 این تبدیل ذاتی است. یا چوب درخت پس از سوختن تبدیل به زغال یا خاکستر می شود. تبدیل نطفه به انسان 👉 همه اینها تبدیل ذاتی هستند .

یک تبدیل دیگه ای هم داریم 👈 تغییر صفاتی که ذات عوض نمی شود بلکه صفت عوض می شود. مثلا چایی تلخ را شکر می ریزیم و تلخی تبد


ن کپی برداری می کنند و بعداز گذشت مدتی هیچ چیز از ان علم در ذهنشان باقی نمی ماند.

ثانیا چرا مصنف نگفت بشناس؟
چون شناختن در امور جزیی است . و علم صرف از کلیات و یکسری قوانین بحث می کند .بهمین خاطر مصنف کتاب گفت بدان و نگفت بشناس.
ثالثا مصنف کتاب نگفت بفهم. چرا؟
چون واژه بفهم را غالبا در جایی بکار می برند که قبلش یه چیزی گفته باشند بعداز ان نسبت به دنباله اش می گویند بفهم.و مصنف کتاب اول و شروع کتاب نمی گوید بفهم ، می گوید بدان.
پس شما در تحصیل این کتاب دنبال دانش و دانستن باشید. و درک مطلب باید حاصل شود.

ایدک اللَّه تعالی فی الدارین.
اَیَّدَ ،یُاَیَّدُ ، تَایید.
اقای میر شریف جرجانی شروع می کنند قبل از اینکه به محتوای دانستن بپردازه ، یک دعایی برای طلبه می کند، بعد وارد می شود که چی را بدانید.
دعا می کند به این : ایدک اللَّه تعالی
اَیَّدَ ، یُاَیَّدُ ،تایید👈 فَعَّلَ ،یُفَعِّلُ، تَفْعِیل. تایید از باب تفعیل یعنی تقویت.یعنی خدا به تو قوت بدهد. اَیَّدَ فعل صیغه اول است و کاف مفعولٌ بِه است. تایید کند تورا

. چه کسی؟ فاعلش چیه؟ 👈 اللَّهُ 👉 اللَّه فاعل اَیَّدَ است و تعالی را هم می توانیم بعنوان صفت بگیریم. یا بعنوان جمله حالیه هم می توانیم بگیریم.

اَیَّدَکَ اللَّه تعالی⇦ بدان - تایید کند تو را ، تقویت کند تو را ، به تو قدرت بدهد خداوند متعال ، فِی الدَّارین.
الدَّارین 👈 تثنیه دار است . منظور از دار هم یعنی دنیا و اخرت . که یک دارش دنیاست و یک دار هم اخرت . ما یک مدتی در دنیا هستیم و در دنیا نیاز به رحمت و کمک اللَّه داریم که توانیم خودمان را اماده کنیم برای اخرت.و در اخرت هم همیطور و برای عبور از موانعی که بواسطه اعمالمان پیش اورده ایم نیاز به رحمت الهی داریم .چون اگر رحمت اللَّه لحظه ای از ما سلب شود نابود خواهیم شد. و اینجا هم نیاز به رحمت و اراده اللَّه برای دانستن داریم .

اینجا چند مسئله پیش می اید اولا اینکه اَیَّدَ فعل ماضی است اما ترجمه برای اینده است . خدا تایید کند تو را .... کی؟ در اینده.
اگر ماضی می خواست ترجمه شود باید می گفت خدا تایید کرده تو را .👉حالا این که منظور نیست. چرا اینجا معنی ماضی به مضارع معنی شده است؟
حالا اینجا در قالب یک شعر امده است و حتما حفظ کنید و یاد بگیرید

⇦ معنی ماضی ،مضارع می شود در هشت جاه
⇦عطف ماضی بر مضارع یا لام ابتدا

-یعنی یک ماضی را بیاوریم بر مضارع عطف کنیم
⇦یا کلام ابتدا : یعنی ابتدای سخنی که می خواهیم شروع کنیم،فعل ماضی باشه

⇦ بعد لفظ " حَیثُ 👈 واژه حیثُ بعدش یک فعل ماضی بیاوریم

⇦در پی موصول دان👈 پی موصول یعنی اسماء موصول مانند الذی ضَرَبَ

⇦ بعداز حرف شرط 👈 مثل اِن شرطیه اگر بر فعل ماضی بیاید معنی مضارع می دهد
⇦ یا مع جمله دعا👈 مع یعنی همراه با دعا و ان جمله ای که همراه با دعا است اگر فعل ماضی بکار برود ، زمانش زمان اینده می شود.
⇦ بعداز همزه سِواء ماضی واقع شود👈 یک همزه ای است بنام همزه سِواء مثل سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ که بعدش یک همزه بکار می برند بنام همزه تسویه اینحا هم اگر فعل ماضی بکار برود باز هم معنی اش تبدیل به اینده می شود.

⇦ نیز ان ماضی که باشد بر لفظ کُلَّما👈 بعد از لفظ کلما اگر فعل ماضی امد،می تواند از لحاظ ترجمه و معنا به اینده معنی شود .

بدان - ایدک اللَّه تعالی فی الدارین - که کلمات عرب بر سه گونه اند.
از اینجا که می گوید کلمات عرب مربوط به بدان می شود.

بدان 👉 چه چیزی را بدان ؟👈 کلمات

ببینید بین واژه بدان و که کلمات یک خط تیره گذاشته است. 👆اینجا می خواسته یک نکته را به شما برساند. یعنی این جمله یک جمله ی معترضه است. در نحو یک جمله ای خوانده می شود بنام جمله معترضه . به جمله ای که وسط دو مطلب میاد که با همدیگر مرتبط هستند ، به این می گویند جمله معترضه . که می خواسته بگه👇👇

بدان که کلمات لغت عرب بر سه گونه اند :اسم است و فعل است و حرف.

نکته: هر الفاظی که شما در زبان عرب می بینید ،یا اسم است یا فعل است یا حرف.
دلایلی دارد، که یک دلیلش دلیل عقلی است و دلیل دوم دلیل نقلی است و دلیل سوم دلیل استقرائی است .

و ادامه درس ان شاءالله بماند برای جلسه بعد.


#صرف_میر

#درس_اول

بسم الله الرحمن الرحيم

بدان ـ أيّدك الله تعالى فى الدّارين ـ كه كلمات لغت عرب ، بر سه گونه است : اسم است و فعل است و حرف. اسم چون رَجُلٌ و عِلْمٌ. فعل چون ضَرَبَ و دَحْرَجَ. حرف چون مِنْ وإلىٰ.
و تصريف در لغت : «گردانيدن چيزى است از جايى به جايى و از حالى به حالى» و در اصطلاح علما عبٰارت است از : گردانيدن يك لفظ بسوى صيغه هاى مختلفه تا حاصل شود از آن معناهاى متفاوته.
و تصريف در اسم كمتر باشد چون : رَجُلٌ رَجُلٰانِ رِجٰالٌ و رُجَيْلٌ و تصريف در فعل بيشتر باشد چون : ضَرَب ضَرَبٰا ضَرَبُوا ضَرَبَتْ ضَرَبَتا ضَرَبْنَ ضَرَبْتَ ضَرَبْتُما ضَرَبْتُم ضَرَبْتِ ضَرَبْتُما ضَرَبْتُنَّ ضَرَبْتُ ضَرَبْنٰا و چون : يَضْرِبُ يَضْرِبٰانِ يَضْرِبُونَ تَضْرِبُ تَضْرِبٰانِ يَضْرِبْنَ تَضْرِبُ تَضْرِبٰانِ تَضْرِبُونَ تَضْرِبينَ تَضْرِبٰانِ تَضْرِبْنَ أضْرِبُ نَضْرِبُ.
و تصريف در حرف نباشد زيرا كه در حرف تصرّف نيست.

***



توضیح درس 👇👇👇


به اذن اللَّه تعالی کتاب امثله به پایان رسید حالا رسیدیم به کتاب صرف میر

#مقدمه

بحث امروز ما ان شاءالله اولین درس از کتاب صرف میر است. در دروس با متون قدیم سعی شده ابتدا امثله و سپس شرح امثله تدریس شوند. امثله و شرح امثله در علم صرف نیستند بلکه در علم اشتقاق هستند .ولی مقدمه ای بر علم صرف هستند .چون اشتقاق بحث از تغییرات است و علم صرف هم بحث از تغییرات است.. و سابقا هم مباحث علم اشتقاق را در ضمن علم صرف بیان می کردند.
و کتاب صرف میر هم اگر جای جایی بحث از اشتقاق می کند، یک کتاب صرفی است و در ضمن مباحثی از اشتقاق می پردازد.
نویسنده این کتاب سید میر شریف الدین جرجانی است. همان مصنف کتاب امثله و شرح امثله .
جایگاه این کتاب در علم صرف مرتبه اول را دارد . یعنی اگر شما بخواهید علم صرف را در سه مقطع استلال و نیمه استدلال و بدون استدلال تحصیل کنید، در مرحله استدلالی از همین کتاب استفاده می کنند. و کتابی است جامع و بدون مانع . یعتی زیاده گویی نکرده اما در بیان مسئله چیزی هم کم نگذاشته است. و برای تحصیل علم صرف کتابی بسیار مناسب و مفید است.چون در مرحله اموزش اساسا اگر از کتابی که محتوای زیادی داشته باشد استفاده شود باعث میشه که سطح فراگیری پایین بیایید.و در مرحله اموزش نباید از کتابی که حجم زیادی دارد استفاده بشه.بایدی سیری درس خوانده شود. و در سیر اول باید سعی شود که از کتبی استفاده شود که حجم کمتری دارند. و اگر کتاب حجم کمتری داشته باشد نتیجه بالاتری دارد.چون در سیر اول مطالبی را که می خوانیم ، می خواهیم عملیاتی کنیم و در مرحله عمل بگذاریم . و در مرحله عمل تمام محتوای یک علم در ذهن باقی نمی ماند و مسلما باید کلیات و مباحث اصلی را داشته باشیم . بهمین خاطر این کتاب یک کتاب مفیدی است و جایگاهش هم در اموزش علم صرف ، در جایگاه اول قرار دارد.


و اما در خصوص منصف کتاب جناب اقای سید میرشریف جرجانی رحمه اللَّه که زندگی نامه اش را در امثله بیان کردیم باید بگویم که ایشان اهل گرگان امروزی و از دانشمندان بزرگ و بنام اهل سنت و حنفی مذهب هستند و شهرتش را از گرگان گرفته است . چون عربها گ را ج تلفظ می کنند و حروفی که در زبان عرب نیامده است یک تغییراتی حاصل می کنند که به ان معرب کردن می گویند. معرب کردن یعنی عربی کردن . مثلا گژ و پژ را وقتی که می خواهند از زبانی دیگر بگیرند معادل بجای این حروف می اورند.بعنوان مثال گ را جیم می زارند .و یا ژاپن چون حروف ژ ، پ در الفبای عربی نیست ژ را به یاء و پ را ب تلفظ می کنند و در نتیجه ژاپن به الیابان تلفظ می شود و الف لام از نشانه های اسم است. بهرحال کتاب صرف میر کتاب صرفی است و میر به شهرت جناب میر شریف الدین جرحانی نسبت داده شده است. و رساله است مختصر و مفید که به این خوبی نه در فارسی و حتی در عربی ما نداریم .پس می فهمیم کتاب با ارزشی است و نباید از ان غافل ماند. پس بیشتر از این نیازی نیست که به ان پرداخته شود و در اینجا وارد خود کتاب می شویم.

قبل از ورود به کتاب یک مطلب در خصوص واژه میر بگویم . میر به معنای امیر است که بخاطر کثرت استعمال الف حذف شده و میر تلفظ می شود. به دو جهت به اقای سید میر شریف الدین جرجانی لقب میر داده شده است . اول بخاطر اینکه ایشان از سلسله سادات هستند و دوم اینکه از باب که ایشان در علم صرف سرامد و امیر هستند .

فصلٌ

بدان - ایدک اللَّه تعالی فی الدارین - که کلمات عرب بر سه گونه است: اسم است و فعل است و حرف.

نکته: اولین واژه ای که منصف کتاب استفاده می کند، می گوید بدان!

👈 اینی که می گوید بدان، در مقابل این است که نمی گوید بخوان . چرا؟
چون خواندن ، سریع می شود یک کتاب را سه روزه ، چهار روزه و چند روزه خواند.و این رویه برای کسانی است که دنبال خواندن هستند نه دانستن. و سریع یک کتاب را می خوانند و حفظ می کنند و در ذهن خودشا


مثال: برویم سراغ باب افعال

باب افعال ثلاثی مزید صیغه یکم .

اَکْرَمَ ⇦ یعنی در یک فعل ماضی ان چهار تا حرف دارد.

هرگاه می خواستید بفهمید یک فعلی مجرد یا مزید است، بروید سراغ صیغه اول ماضی ان 👉 راه تشخیص ان این است.
توی اسم به ظاهر اسم نگاه می کنیم .اگر اسم حرف زائدی داشت، مزید است و اگر حرف زائدی نداشت مجرد است.

ولی توی افعال بروید سراغ صیغه اول فعل ماضی .
اَکْرَمَ ،یُکْرِمُ ،اِکْرَام ⇦ چون اَکْرَمَ بر وزن اَفْعَلَ که صیغه اول ماضی است،از ماده کَرم همزه زائد گرفته ،👉اینو میگیم ثلاثی مزید .

پس این نکته را فراموش نکنیدکه راه تشخیص ثلاثی مزید و ثلاثی مجرد در افعال صیغه اول فعل ماضی است.

ولی اسماء ظاهر خود کلمه است.

اَکْرَمَ یُکْرِمُ اِکْرَام ⇦ اسم فاعل و اسم مفعول را از خود فعل مضارع می سازیم.
ما اینحا یُکْرِمُ را داریم .حروف مضارعه را برمی داریم ،و میم مضمومه می زاریم می شود👈 مُکْرِم و ماقبل اخر را هم مفتوح می کنیم می شود👈مُکْرَم .

حالا!اگر ما در ثلاثی مجرد بیاییم میم مضمومه بیاریم ،، و اخرش را هم تنوین بدهیم، این اشتباه می شود با اسم مفعول باب افعال .
مُضْرَبٌ مشتبه شد اسم مفعول باب افعال که مُکْرَمٌ است .حالا دیگه نمی توانیم تشخیص بدهیم این ثلاثی مجرد است یا ثلاثی مزید است.
حالا اینجا باید چکار بکنیم ؟
برای رفع این اشتباه ضمه میم را بدل کردیم به فتحه شد👈 مَضْرُوبٌ . چون گفتیم خداقل ضمه بشود فتحه تا اشتباه با باب افعال نشود..

بازهم اینجا👆اشتباه با اسم زمان و اسم مکان بر وزن مقتل.

نکته: ان شاءالله در صرف می خوانیم که ما یک اسم زمان داریم و یک اسم مکان داریم .
اسم زمان و اسم مکان بر وزن مَفْعَلْ می ایند. البته بر وزن مَفْعِل هم می تواند بیاید .
مثلا : مَقْتَل⇦ یعنی قتل گاه و کشته گاه یعنی جاییکه محل قتل است.👉 این میشود اسم مکان
مَدْرَس ⇦جایی که محل درس است.
مَغْرِبْ ⇦بر وزن مَفْعِل که گفتیم 👈 زمان غروب 👈 اسم زمان است .
مَشْرِق ⇦زمان طلوع 👈 اسم مکان است.(شَرْقٌ و غَربٌ)

الان اکر ما بگوییم مَضْرَب، اشتباه میشه با اسم مکان ها و اسم مکان هاییکه بر وزن مَفْعَلْ امده .

خب! مَضْرَبٌ اشتباه شد با اسم زمان و اسم مکان بر وزن مَقْتَل

نکته: (شما اگر مقتل اسم مکان بگیرید میشه زمان قتل و اگر اسم مکان بگیرید میشه مکان قتل)

حَذَرَاً مِنَ الْاِشْتِباه یعنی بخاطر پرهیز از اشتباه ، فتحه عین الفعل را بدل کردیم به ضمه ،شد👈 مَضْرُبٌ شد⇦ بر وزن مَفْعُلٌ . و این در کلام عرب بدون "واو" و "تاء" وجود ندارد . یعنی هر چی نگاه کردیم این وزن در کلام عرب بدون واو و تاء نبوده ، و ما هم نمی توانیم از طرف خودمان یک وزنی بسازیم که در کلام عرب نبوده باشد. حالا باید چکار کنیم؟
بخاطر اینکه "واو" ایجاد شود، می اییم ضمه را اشباع می کنیم. اشباعش کردیم یعنی سیرش کردیم ، (که قبلا پیرامون اشباع کردن یا همان سیر کردن در دروس فبلی توضیحات مفصلی ارایه دادیم.)

یعنی از اشباع ضمه یک واو تولید کردیم شد👈 مَضْرُوبٌ بر وزن مَفْعُولٌ.

و این یک لفظ است بجای سه معنا.
چنانچه می گوییم :

هُوَ مَضْرُوبٌ :یعنی اوست یک مرد زده شده .
اَنْتَ مَضْرُوبٌ : یعنی تویی یک مرد زده شده
اَنَا مَضْرُوبٌ :یعنی منم یک مرد زده شده.

صیغه دوم اسم مفعول :

مَضْرُوبَانِ : یعنی دو مرد زده شده

در اصل مَضْرُوبٌ بوده ، یعنی از صیغه 1 اسم مفعول گرفته شده است.
نکته : چون همه صیغه های تثنیه و جمع از مفرد خودشان گرفته می شوند.

از مَضْرُوبٌ که مفرد است خواستیم ازش تثنیه بسازیم .
الف که علامت تثنیه است با نون عوض از تنوین به اخرش اضافه کردیم 👈 مَضْرُوبَانِ شد .
و ان یک لفظ است بجای سه معنی چنانچه گوییم:
هُمَا مَضْرُوبَانِ : یعنی ایشانند دو مردان زده شده
اَنٰتُمَا مَضَروبَانِ : یعنی شمایید دو مردان زده شده .
نَحْنُ مَضْرُوبَانِ : یعنی مائیم دو مردان زده شده.

صیغه 3 اسم مفعول

مَضْرُوبُونَ : یعنی گروه مردان زده شده

نکته : نون در مَضْرُوبُونَ فتحه گرفته .
حالا اگر چنین سوالی شد جوابش اینگونه است👇
بخاطر سبکی ، چون تعداد حروف جمع زیاد است بهمین خاطر فتحه گرفته. و دلیل دیگرش برای این یکسان باشد و در همه جا نون فتحه داده شده است اینجا هم فتحه گرفته است .
مَضْرُوبُونَ از مَضْرُوبٌ که صیغه اول اسم مفعول است گرفته شده است. بدین شکل که " واو" علامت اسم جمع است با " نون" عوض از رفع به اخرش در اوردیم، شد👈 مَضْرُوبُونَ .
و ان یک لفظ است بجای سه معنا ، چنانچه در سه معنی بکار می بریم:

هُمٰ مَضْرُوبُونَ :یعنی ایشانند گروه مردان زده شده

اَنْتُمْ مَضْرُوبُونَ : یعنی شمایید گروه مردان زده شده

نَحْنُ مَضْرُوبُونَ : یعنی ماییم گروه مردان زده شده
نکته: ایشان مال غایب است و شمایید مال مخاطب است .
حالا برویم سه صیغه مونث اسم مفعول :

مَضْرُوبَةٌ
مَضْرُوبَتانِ
مَضْرُوبَات

20 last posts shown.

368

subscribers
Channel statistics