آنم کز آغاز آمدم با روح و دمساز آمدم
برگشتم و باز آمدم بر نقطه پر گار آمدم
گفتم بیا شاد آمدی دادم بده داد آمدی
گفتا بدیدی داد من از بهر اینکار آمدم
هم تومه و مهتاب تو هم گلشن و هم آب تو
چندین ره از اشتاب تو بی کفش و دستار آمدم
فرخنده نامی ای پسر گرچه که خامی ای پسر
تلخی مکن زیرا که من از لطف بسیار آمدم
خندان درآ تلخی بکش شا باش ای تلخیخوش
گلها دهم گر چه که من اول همه خار آمدم
گل سر برون کرد از درج کالصبر مفتاح الفرج
هر شاخ گوید لاحرج کز صبر دربار آمدم
— @unlacuna .
برگشتم و باز آمدم بر نقطه پر گار آمدم
گفتم بیا شاد آمدی دادم بده داد آمدی
گفتا بدیدی داد من از بهر اینکار آمدم
هم تومه و مهتاب تو هم گلشن و هم آب تو
چندین ره از اشتاب تو بی کفش و دستار آمدم
فرخنده نامی ای پسر گرچه که خامی ای پسر
تلخی مکن زیرا که من از لطف بسیار آمدم
خندان درآ تلخی بکش شا باش ای تلخیخوش
گلها دهم گر چه که من اول همه خار آمدم
گل سر برون کرد از درج کالصبر مفتاح الفرج
هر شاخ گوید لاحرج کز صبر دربار آمدم
— @unlacuna .