این شب برایم یکی از بزرگترین شبها بود که در آن از نو متولد شدم و همسرم و فرزندانم آمدند و همه شروع به گریه کردند و از آنچه اتفاق افتاده بود چیزی نمیدانستند. مروان با اشاره به آنها گفت: «پدرم در حرم نماز خوانده است». همسرم از این خبر بسیار خوشحال شد چرا که مروان حاصل تربیت نیکوی او بود.
آنچه را که بین من و مروان اتفاق افتاده بود برای همسرم تعریف کردم و به او گفتم: «تو را به خداوند سوگند میدهم، آیا تو به او اشاره کردی که قرآن را بر همان آیه باز کند؟» او سه بار قسم خورد که این کار را نکرده است و به من گفت: «خداوند را بر این هدایت سپاس میگویم».
آن شب یکی از شگفتانگیزترین شبها برایم بود. الآن –الحمد لله- نماز جماعت در مسجد از من فوت نمیشود و تمام همنشینان بد را ترک گفتهام و حلاوت ایمان را چشیدهام. اگر مرا ببینی این را از چهرهی من درمییابی و هماکنون در نهایت خوشبختی و محبت و تفاهم با همسر و فرزندانم زندگی میکنم، به خصوص پسرم مروان که او را بسیار دوست دارم و چگونه او را دوست نداشته باشم در حالی که هدایت من بر دستان او بود…
کانال داعیان اسلام @dahyain_isalam
یوسف حاج احمد، دموع تائبة: ۳۱۵٫
آنچه را که بین من و مروان اتفاق افتاده بود برای همسرم تعریف کردم و به او گفتم: «تو را به خداوند سوگند میدهم، آیا تو به او اشاره کردی که قرآن را بر همان آیه باز کند؟» او سه بار قسم خورد که این کار را نکرده است و به من گفت: «خداوند را بر این هدایت سپاس میگویم».
آن شب یکی از شگفتانگیزترین شبها برایم بود. الآن –الحمد لله- نماز جماعت در مسجد از من فوت نمیشود و تمام همنشینان بد را ترک گفتهام و حلاوت ایمان را چشیدهام. اگر مرا ببینی این را از چهرهی من درمییابی و هماکنون در نهایت خوشبختی و محبت و تفاهم با همسر و فرزندانم زندگی میکنم، به خصوص پسرم مروان که او را بسیار دوست دارم و چگونه او را دوست نداشته باشم در حالی که هدایت من بر دستان او بود…
کانال داعیان اسلام @dahyain_isalam
یوسف حاج احمد، دموع تائبة: ۳۱۵٫