مهم نیست چرا و چطور.
اما این آهنگی بود که برای بار اول منو وادار به رقص کرد.
طوری که در حرکاتم غرق میشم و حتی چند ساعت پشت سر هم مثل یک قوی سفید وحشی و تنها دور اتاقم پر میکشم.
اگه انرژی بینهایت داشتم، میتونستم تا آخرین نفس برقصم و بخونم.
این دنیای کوچیک و خیالی منه که هربار منو از اتاقم به سفر متفاوتی میبره.
یکبار به استیج
یکبار کنار دریاچه
یکبار زیر آبشاری که عشق مخفیم رو ملاقات میکنم.
و یکبار توی تابوتی که خودم برای احساسم ساختم و فقط خودم میتونم اون رو بشکنم و به واقعیت تلخم برگردم چون نمیخوام تا ابد داخلش بمونم.
آدمها یک وقتایی به هیچکس جز خودشون و یک فضای خالی نیاز ندارن اما درست همین موقعه که هر بنی بشری یادت میفته.
همین افراد درست زمانی که حتی حوصله خودت رو هم نداری تنهات میذارن.
همین آدمها وقتی بهشون نیاز داری بهت پشت میکنن.
اما من زندگیمو با همه اینها دوست دارم و با عشق بهش چنگ میزنم.
تضاد غم و شادیه که به زندگی ارزش میده چون اگه غم نبود شادی هم به چشم نمیومد.
با وجود همه سختی ها و مشکلات، میخوام زندگیم رو پیش به سوی آیندم هدایت کنم.
حتی اگه قرار باشه از ده تا هدفم،به یکیش برسم.
#tulip
Naora