میم میگه: خوبی؟ میگم: نه (چقدر خجالت میکشم که این روزا در جواب خوبی؟ نمیتونم به هیچوجه بگم خوبم چون خیلی خوب نیستم و غیرقابل سانسوره وضعیتم)
میپرسه: چرا؟ چته؟ میگم: روزای پر تنشیو دارم میگذرونم...
بهم میگه: شخصا چیز اسفناکی در تو نمیبینم
چون که واقعا خواسته هایی داری
و در قبال اینا استرس میگیری و غصه میخوری
این یعنی اهمیت دادن!
تا وقتی این رنج و استرسه هست خوبه
سن بالایی نداری
بترس از روزی ک بیخیال اینا بشی و
استرست از بین بره
زندگی حقیقی همینه ک ذهنتو درگیر کرده
همینه که نمیتونی بپذیری بیخیال باشی...
میپرسه: چرا؟ چته؟ میگم: روزای پر تنشیو دارم میگذرونم...
بهم میگه: شخصا چیز اسفناکی در تو نمیبینم
چون که واقعا خواسته هایی داری
و در قبال اینا استرس میگیری و غصه میخوری
این یعنی اهمیت دادن!
تا وقتی این رنج و استرسه هست خوبه
سن بالایی نداری
بترس از روزی ک بیخیال اینا بشی و
استرست از بین بره
زندگی حقیقی همینه ک ذهنتو درگیر کرده
همینه که نمیتونی بپذیری بیخیال باشی...