#EXIT
دیوارای سطح شهر، آسفالتای کف خیابون، کیوسکای برق و تلفن خیلی غریبن. همیشه تو هیاهوی این شهر پر از کثافت و دروغ و خیانت گم میشن. البته نه همیشه، بعضی وقتها هم تو صدای قهقهههامون یا مثلا وقتایی که زل زدی تو چشماش و دیگه حواست نیست، داری از کنار دیواری رد میشی که روش نوشته داره...
دیواری که منتطر نگاه تو بوده، منتظر توجهت، داره باهات حرف میزنه.
بعضی وقتها میگه خیلی سال پیش مخابرات آزاد شد.
بعضی وقتها میگه پدرسگ آشغال نریز. بعضی وقتها میگه که چند ساله هنوز منتظر رد شدنته و از جاش تکون نخورده تا تو دوباره بیای و بهش نگاهی بندازی.
اما میدونی دیوارای من همیشه بهم یه کلمه میگن "EXIT".
گاهی اوقات فکر میکنم داره ازم راه خروج رو میپرسه انگار که سالهاست اینجا گیر کرده، داره ازم کمک میخواد. بعد به این فکر میکنم شاید اصلا این منم که بین یه سری دیوار خودمو زندانی کردم و هر کدوم میخوان به روش خودشون راه خروج رو نشونم بدن. شایدم دیواری در کار نیست. یا یکی قبل از من توی همین اتاق بوده و تونسته راه خروج رو پیدا کنه و با این نوشتهها ازم میخواد برم دنبالش.
شایدم همه اینا کسشرهای نهفته توی ذهن مریض منه. و اصلا دیواری وجود نداره یا حتی اتاقی یا در ورودی و خروجیای.
اما هرچی که هست دیوارای شهرمون خیلی تنهان خیلی غریبن، خیلیییی...
#اتاقفیودور
@fiyodors