امروز با همیشه فرق دارد.
در حالی که کاپشن کرم و پلیور قهوه ای تنش بود و خودش را در برف و کولاک زمستان جمع کرده بود.
از راه کنار کلبه تمام چوبیمان ، چند تکه کُنده برداشت.
چشمانش راهیچ گاه فراموش نخواهم کرد، چشمانی پر از شور شوق
از پشت پنجره میدیدمش اما خود را به خواب زدم،
سرم را زیر پتوی چهل تکه کردم.
وارد شد!
با آرامش چوب ها را در شومینه انداخت چوب ها جرقه زنان بهم خوردن و بوی خوبی بلند شد.
دستانش را که خسته ی کار بود، روی شومینه گرفت تا گرم شود.
موسیقی بیکلام روز های بی قراری را گذاشت.
و خودش در کنار من مچاله شد، دست سردش که به تن رنجورم خورد.
برگشتم!
(نگاهش همان نگاه بود و نگاهم همان نگاه)
انگار تازه موسیقی بیکلام جلا پیدا کرد بود.
Maede
1446/10/6
در حالی که کاپشن کرم و پلیور قهوه ای تنش بود و خودش را در برف و کولاک زمستان جمع کرده بود.
از راه کنار کلبه تمام چوبیمان ، چند تکه کُنده برداشت.
چشمانش راهیچ گاه فراموش نخواهم کرد، چشمانی پر از شور شوق
از پشت پنجره میدیدمش اما خود را به خواب زدم،
سرم را زیر پتوی چهل تکه کردم.
وارد شد!
با آرامش چوب ها را در شومینه انداخت چوب ها جرقه زنان بهم خوردن و بوی خوبی بلند شد.
دستانش را که خسته ی کار بود، روی شومینه گرفت تا گرم شود.
موسیقی بیکلام روز های بی قراری را گذاشت.
و خودش در کنار من مچاله شد، دست سردش که به تن رنجورم خورد.
برگشتم!
(نگاهش همان نگاه بود و نگاهم همان نگاه)
انگار تازه موسیقی بیکلام جلا پیدا کرد بود.
Maede
1446/10/6