چه بگویم؟!!!
#باتوم
#کارگر
#ذخایر_نظام
#صاحبان_انقلاب!
#...
#...
#یوم_الله
اگر بخواهم بنویسم باید سردتر از زمستانِ اخوان بنویسم اما با تسامح بسیار میگویم: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است...»
اصلا بگذار تا اخوان بگوید:
حیف از تو ای مهتابِ شهریور، که ناچار
باید بر این ویرانه محزون بتابی
وز هر کجا گیری سراغ زندگی را
افسوس، ای
مهتاب شهریور، نیابی
یک شهر گورستان صفت، پژمرده، خاموش
بر جای رصب و جام می سجادهی زرق
گوران نهادستند پی در مهد شیران
بر جای چنگ و نای و نی هو یا اباالفضل
با نالهی جانسوز مسکینان، فقیران
بدبختها، بیچارهها، بیخانمان.ها
لبخند محزون زنی
ده ساله بود این
کز گوشهی چادر سیاه دیدم ای ماه
آری زنی ده ساله بشنو تا بگویم
این قصه کوتاهست و درد آلود و جانکاه
وین جا جز این لبخند لبخندی نبینی
شش ساله بود این زن که با مادرش آمد
از یک ده گیلان به سودای زیارت
آن مادرک ناگاه مرد و دخترک ماند
و اینک
شده سرمایهی کسب و تجارت
نفرین بر این بیداد، ای مهتاب، نفرین
بینی گدایی، هر بگامی، رقتانگیز
یاد هر بدستی، عاجزی از عمر بیزار
یا زین دو نفرت بارتر شیخ ریایی
هر یک به روی بارهای شهر سربار
چون لکههای ننگ و ناهمرنگ وصله
اینجا چرا میتابی؟ ای مهتاب،
برگرد
این کهنه گورستان غمگین دیدنی نیست
جنبیدن خلقی که خشنودند و خرسند
در دام یک زنجیر زرین، دیدنی نیست
میخندی اما گریه دارد حال این شهر
ششصد هزار انسان که برخیزند و خسبند
با بانگ محزون و کهنسال #نقاره
دایم وضو را نو کنند و جامه کهنه
از ابروی
خورشید، تا چشم ستاره
وز حاصلِ رنج و تلاشِ خویش محروم
از زندگی اینجا فروغی نیست، الاک
در خشم آن زنجیریان خرد و خسته
خشمی که چون فریادهاشان گشته کم رنگ
با مشت دشمن در گلوهاشان شکسته
واندر سرود بامدادیشان فشردهست
زینجا سرود زندگی بیرون تراود
همراه گردد
با بسی نجوای لبها
با لرزش دلهای ناراضی همآهنگ
آهسته لغزد بر سکوت نیمهشبها
وین است تنها پرتو امید فردا
ای پرتو محبوس! تاریکی #غلیظ است
مه نیست آن مشعل که مان روشن کند راه
من تشنهی صبحم که دنیایی شود غرق
در روشنیهای زلال مشربش، آه
زین مرگ سرخ و تلخ
جانم بر لب آمد
#مهدی_اخوان_ثالث
@ghiyaamyon.ir/OQqcC