شبی یک سرگذشت امشب
شاعریکه بهای شعرش دوختن لبهایش بود فرخی یزدی .✔
بمناسبت۲۵مهرماه سالگردشهادت فرخی یزدی✔
پدرش محمدابراهیم سمسار یزدی بود. اودرسال ۱۳۰۶هجری قمری دریزد متولد گردید فرخی علوم مقدماتی را در یزد فرا گرفت. قدری در مکتبخانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل نمود. فرخی تا حدود سن ۱۶ سالگی تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی را آموخت. وی در حدود سن ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد میسرود، از مدرسه اخراج شد.ازکودکی سرپر شوری داشت دربرابر ظلم تمام قد می ایستاد وباشعرهای آتشین اعلام موجودیت میکردکه صدالبته برایش گران تمام میشد
فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد و خود معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی است وازاولهام میگیرد
شعر فرخی از میان شعرای متقدم، بیش از همه از مسعود سعد سلمان متأثر است.(سلمان ۱۴سال درزندان بودتقریباتمام اشعاراودرزندان سروده شده) او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشتهاست:
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم /
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم /
درتاریخ ادبیات ایران سراغ نداریم که شاعری شعر ی بگوید ولبان اورابدوزند
فرخی طرفدارحقیقی حزب دموکرات در شهر یزد بود. وی در غزلی آزادی را چنین میستاید:
قسم به عزت و قدر و مقام آزادی /
که روحبخش جهان است نام آزادی /
به پیش اهل جهان محترم بُوَد آنکس /
که داشت از دل و جان، احترام آزادی/
چگونه پای گذاری به صِرف دعوت شیخ/
به مسلکی که ندارد مرام آزادی/
هزار بار بُوَد به ز صبح استبداد/
برای دسته پابسته شام آزادی/
به روزگار، قیامت به پا شود آن روز/
کنند رنجبران چون قیام آزادی/
اگر خدای به من فرصتی دهد یک روز/
کشم ز مرتجعین انتقام آزادی/
ز بند بندگی خواجه کی شوی آزاد/
چو «فرخی» نشوی گر غلام آزادی/
در نوروز سال ۱۳۲۷ هجری قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیدهای در مدح حاکم و حکومت وقت میساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی حاکم یزدوزیرسئوال بردن اوحاکم یزد دستور داد لب هایش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور بهکلی منکر وقوع چنین واقعهای شد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با زغال بر دیوارزندان نگاشت:
شرح این قصه شنو از دو لب دوختهام/
تا بسوزد دلت از بهر دل سوختهام /
در اواخر سال ۱۳۲۸ هجری قمری فرخی به تهران رفت و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی دربارهٔ آزادی در روزنامهها به نشر سپرد. وی در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد وکربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسیها قرار گرفت. وی هنگامی که به طور ناشناس عزم ورود به ایران از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه مورد سوء قصد قرار گرفت. در دوران نخستوزیری وثوقالدوله با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدتها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز بزندان میافتد این چندمین باراست که او بازداشت میشود درزندان قصر درغذایش سم میریزندواوازخوردن امتناع میکندولی استبداد میانه ای باآزادی ندارد او رابه درمانگاه زندان میبرند وبطور اسرا امیزی ازدنیامیرود رئیس زندان (یاورنیرومند) گزارشی میدهدکه زندانی شماره نامه (۱۷۲۳۳)زندانی به شماره (۶۸۶)محمدفرخی فرزندابراهیم به مرض مالاریاوتیفوئیت ازدنیارفته است..ولی بطوریکه ادعانامه دادستان ذکرشده پزشک مجازاحمدی بوسیله آمپول هواباکمک عده ای وی رابقتل میرسانندبعدهاکه من باچند نفرازنمایندگان اقلیت درزندان قصر بودم (حسین مکی)کارکنان زندان دخمه ای تنگ تاریک نشان دادند که درب آهنی داشت وراه بجایی نداشت گفتند فرخی رادر اینجابقتل رساندند....
قتل این مرد بزرگ شرنگ تلخ درکام آزادیخواهان کشورریخت قتل این شاعرازاده لکه سیاهی برگونه ادبیاتمان ماند.
ازمحل دفن اوکسی اطلاع نداردولی جسته گریخته میگوینداورادرمسگرآبادبطورناشناس دفن کردند.✔
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود. ✔
ماخذ:دیوان فرخی.✔
خاطرات حسین مکی.✔
@goshetarikh