گوشه هایی از تاریخ (کاظم مزینانی)


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


شماره تماس مدیر کانال جهت ارتباط و ارایه نکته نظرات
09155572646

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


صبحی دیگر با گات ها
۳۱-۱۹
ای مردمان،
شما آزا دید تا ازدو راه بزرگ یکی را برگزینید.
راه آزادی که راه روشنایی هاست و
به دادودادگری میرسد.
وراه دروغ که فرجامش تاریکی است.

ازکتاب گات ها دکتر کوروش صالحی
@goshetarikh


شبی یک سرگذشت امشب
علم پزشکی در ایران باستان✔
پزشگی درایران ازسابقه زیادی برخوردار میباشد برای اثبات این موضوع ابتدا به کشفیات باستانشناسی مراجعه می کنیم درتپه حسنلو درغرب به جام زرینی بر میخوریم که اینک درموزه تهران موجود است سازنده این جام رایک زرگ در 3500سال قبل ساخته بربدنه جام تصویر زنی باشکم برآمده که مردی درمقابل او ایستاده باکاردی دودست وطرف دیگر کودکی چاق دردستان ان مردمیباشدکه برای ماازسزارین میگویدهمچنین درشاهنامه امده است هنگامیکه سودابه دردزایمان بسراغش میایدونمیتواندبچه اش رابدنیا بیاوردزال ازسیمرغ کمک وبدستوراو پهلوی اورامیشکافند ورستم زاده میشودپس مادر گذشه های دوردررشته پزشکی حرفی برای گفتن داشتیم حال به گوشه ای ازاین علم دردوره های پزشکی اشاره میکنم:
پیشینه پزشکی ایران باستان را در ۳ دوره مرورمیکنیم:
ابتد هخامنشیان:
دولت هخامنشیان به عنوان یکی از بزرگ‌ ترین حکومتهای تاریخی که بخش بزرگی از آسیا و اروپا و شمال آفریقا را در اختیار داشته، نقش به سزایی در گسترش پزشکی در ایران و جهان ایفا کرده است.
علم پزشکی در این دوره بر سه‌پایه استوار بود است:
مغ‌ها:✔
نوشته‌های اوستا تأثیر شگرفی بر گسترش علم پزشکی داشته است، مغ‌ها بر اساس آموزه‌های اوستا که عموماً در مورد گیاهان دارویی بوده است، به درمان بیماران می‌پرداختند.
ویژگی خاص اوستا در این بود که کتاب مذهبی مردم بود و آموزه‌های آن را نمی‌شد به راحتی از بین مردم حذف کرد.
پادشاهان هخامنشی:✔
توجه ویژه‌ای به سلامت مردم داشتند، هزینه سلامت را از بودجه عمومی تأمین می‌کردند، به سلامت آب و مواد غذایی اهمیت می‌دادند همراه داشتن آب و مواد غذایی سالم را در جنگ‌ها ضروری می‌دانستند.
ایرانیان به گفته هرودوت درآب ادار نمی کردند وآب دهان وبینی درآن نمی انداختند
پزشکان ازجایگاه والایی در جامعه بر خورداربودند.
در کتیبه‌ای از داریوش آمده است که به یکی از فرماندهان خود در مصر دستور می‌دهد تا دانشکده پزشکی را در مصر بازسازی کند.(این کتیبه درواتیکان موجوداست)
دانشمندان✔
دانشمندان و پزشکان بزرگ ایرانی و غیر ایرانی در دربار و خارج از دربار هخامنشی حضور داشتند، از جمله پزشکان مصری و یونانی، مانند، کتزیاس یونانی که در دربار هخامنشی بود.
درتاریخ بلعمی از اطبای بزرگ ایرانی درقبل ازاسلام نامبرده است که به تألیف کتب پزشکی و هندسه می‌پرداخته اند.
در زمان هخامنشیان خط، ,نیم کشتج، , با ۲۸ حرف مخصوص پزشکی و فلسفه بوده است.
هر چند طب دوره هخامنشیان تاحدودی تحت تأثیر خرافات بوده اما از عوامل بزرگ گسترش و بهبود علم پزشکی و سلامت مردم بوده است.
باسقوط سلسله هخامنشی بسیاری ازکتب طب یاازبین رفت ویادرتصرف بعضی کشورهاقرارگرفت که بنام آنان گردید.
دوران اشکانی و ساسانی✔
حکومت اشکانیان بالغ بر۵ قرن در ایران حکومت کردند، ویژگی خاص آنها باز پس گیری استقلال ایران بعد حکومت سلوکیان و جلوگیری از تخریب بیشتر آثار ارزشمند ایرانی بود، اما متأسفانه فرهنگ آنها تا حدودی تحت تأثیر فرهنگ یونانی قرار گرفته بود، در نتیجه پزشکی این دوره، آمیخته‌ای از طب اوستایی و طب یونانی بوده است، از پزشکان بزرگ این دوره می‌توان فرهاته و میتریدات را نام برد.
بعد از اشکانیان، ساسانیان بیشتراز ۴ قرن بر ایران حکومت کردند، در این مدت خدمات شایسته‌ای برای گسترش پزشکی انجام شد و بیشتر از قبل برای حفظ اصالت پزشکی ایران تلاش گردید. یقیناً بزرگترین اقدام آنها تأسیس شهر جندی شاپور و ساخت دانشگاه جندی شاپور در آن بوده است.
برخی از اقدامات پزشکی دوره ساسانیان و دانشگاه جندی شاپور:
جمع‌آوری آثار طبی و فلسفی از سرزمین‌های دیگر و بازگشت آن به ایران احیای طب بر پایه اصول طب اوستایی با وجود تأثیر از طب یونانی دعوت از اساتید و پزشکان بزرگ هندی، یونانی ،رومی ... برای تدریس و شرکت در بحث‌ها به جندی شاپور برگزاری اولین همایش علمی جهان در دربار انوشیروان و برگزاری جلسات پزشکی و مناظرات علمی با فرستادن برزویه طبیب به هند برای بازگرداندن کتب فارسی و دعوت از دانشمندان هندی
به طور کلی دو حکومت اشکانی و ساسانی در راستای حفظ و گسترش طب ایرانی که پس از حکومت ۳۰۰ ساله نوادگان اسکندر به تاراج رفته بود، سوزانده شده بود یا پس از استنساخ از بین رفته بود و بهبود سلامت مردم پرداختند و کمک‌های عظیمی به طب اوستایی کردند با تأثیر این حکومت‌ها بسیاری از آثار ارزشمند طب ایرانی احیا شد و پزشکی ایران دوباره قدرت و صلابت خود را به دست آورد.همچنین ایرانیان به خواص مس پی برده واغلب غذای خود شانرادر ظروف مسی می پختند
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود
@goshetarikh


صبحی دیگر با گات ها✔
۳۱-۱۸
وای مردمان خاموش سایه نشین،
به خردراستین وآزادی ایمان آورید.
ازفریب وخرافه ودروغ بپر هیزید.
پیامدپیروی ازدروغ نابودی ست.

از کتاب گات ها دکتر کوروش صالحی
@goshetarikh


Forward from: گوشه هایی از تاریخ (کاظم مزینانی)
گوشه هایی ازتاریخ✔
امشب آرامگاه کوروش✔
هفت هزارسال تمدن دراین قسمت ازقاره کهن و۲۵۰۰سال تاریخ پرفرازنشیب نشان دادکه مردمی باهوش وخلاق دراین قسمت زندگی میکنندمشکوفه های باستانشناسی وساختمانهای بجامانده ازآن دوران بیانگر این حرف میباشدیکی ازاین بناهاییکه ازجورزمانه رهاشده آرامگاه کوروش که درمحوطه ای بنام پاسارگاد درمنطقه دشت مرغاب میباشد که میتوان گفت کهن ترین آرامگاه در ایران است بنائیست مستحکم بااشکال هندسی که توانسته خودشرا حفظ کند یکی ازدلائل ماندگاری این بن بنا با ترفندی هوشمندانه ازسوی عده ای دلسوز تحت نام مقبره مادرسلیمان عنوان شده است.
اطاقک آرامگاه برسکویی که از۶پله بابلندای نامنظم به بلندی ۱۷پادرست شده پله نخست یاسکوی پایه ۴۴×۴۸پااست درون آرامگاه فضای است باعرض وطول۷/۳۰×۱۰/۳۰و ارتفاع۸متردریچه سنگی اطاقک بیرون نصب وپنجره۳۱×۵۴اینچ بوده است که بر چهار چوب سنگی می چرخیده است(داخل این اطاقک راخود دیدم ام) ورودبه این اطاقک کوچک بردیواره سمت راست وبردیواره سمت چپ دوکتیبه به خط ثلث نوشته که زمانیکه که من دیدم(۱۳۴۷) وسواد کافی این خط هارانداشتم ایکاش بتوانم الان ببینم که امکانش فراهم نیست همچنانکه داخل مقابرشاهان هخامنشی درتخت جمشید رادیدم که الان اون راهم بسته اند.بگذریم دربالایااطاقک درارتفاع حدوددومتراطاقک دیگریست که سقف آن بصورت شیروانی میباشد باتوجه به اینکه هیج کدام از بناهای تاریخی درایران (غیرازشمال)سقف شروانی نداشتند این بایددلیل خاصی داشته باشدتا اینکه دراواخراون نظام یااویل این نظام مهندسین باستانشناس برحسب اتفاق هنگام تعمیر سقف متوجه اطاق زیر شیروانی میشوند تعدادزیادی ازمهندسین براین عقیده هستندکه درآن زمان به لحاظ اینکه کسی به جسدبی احترامی نکند جسد رادراطاقک بالاگذاشته اند. پیکرکوروش رادر تابوتی زرین با تختی باپایه های زرین با تشکی ازپوست های ارغوانی گذاشته بودند درکنار آن میزی قرارداشت که روی آن اکیناکه (دشنه پارسی)همراه باگوشواره های زرین گوهر نشان والبسه های زربفت همراه بادیگراشیاءقیمتی نهاده بودند.طبق نشانه های موجود این بنادر باغی زیباکه کانالهای سنگی وحوضی بجامانده ازعظمت آن حکایت میکندقرارداشته درنزدیکی آرامگاه بنای کوچکی جهت مغانی که فرایزدینی پاس میدانستند روزانه یک گوسفندمقداری آرد وشراب جیره میگرفتندظاهرا تاقبل ازحمله اسکندردر۳۳۰قبل ازمیلاددرمقبره سنگی بوده گفته شده اسکندرجهت دیدن درون آرامگاه دستورداده درب رابکنند شاید هم دراغتشاشی که درسال(۳۲۴ق م) رویداده بودتمام اشیاء گرانبهارادزدیده بودنند به هرحال اسکندربه(اریستوبول) معمارو مهندس یونانی خواست مجددسرو سامانی به آرامگاه بدهدکه اینکارانجام شد ولی با مرگ اسکندر مجدد مقبره مورد دستبرد قرار گرفت::این بودچگونگی ساخت مقبره‌ نخستین مردنیرومند جهان باستان که حاله ای ازابهام اورا دربرگرفته وهم چنان رازآلود باقی مانده است::✔
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود. ✔
تاریخ جهان باستان ✔
تاریخ ایران باستان حسن پیرنیا
( مشیرالدوله )✔
برگرفته ازکتاب هزاره‌های گمشده دکتر
پرویزرجبی ج۲


صبحی دیگر همراه با گات ها
۳۱-۱۸
ای روان آفرینش ،
رهروان راه تاریکی درناآگاهی مردمان می کوشند،
وخدمتگزاران روشنایی ها در نبرد با تاریکی اند.

ازکتاب گات ها دکتر کوروش صالحی
@goshetarikh


دهم آبان جشن بزرگداشت آناهیتا
الهه باران.
@goshetarikh


دهم آبان جشن بزرگ آبانگان برایرانیان
راستین خجسته باد


یک هفته باکوروش بزرگ ✔
آخرین روزهای کوروش قسمت پنجم✔
دراواخر سلطنت این پادشاه حدودایران ازمغرب به هلسپونت(بغازداردانل)ودریای مدیترانه وازمشرق رودسند ازشمال قفقازو دریای مازندران ورودسیحون وازجنوب بحر عمان وخلیج فارس وشبه جزیره عربستان رسیده بود:اختلاف روایات درفرجام کوروش چندان است که مورخ نمیتواند دراین باره به تحقیق داوری کند. دراینکه اخرین لشگر کشی وی سفرجنگی درنواحی شرقی وشمال شرقی امپراطوری بوده است اختلافی نیست اختلاف درانست که درطی این لشگرکشی که ظاهرا چندسالی هم طول کشیدباکدام یک از اقوام این نواحی کشمکش داشته دراین مورد (کتزیاس) مورخ یونانی ازاقوام موسوم به (دربیک) (بروسوس)مورخ کلدانی ازاقوام وحشی گونه داهه و (هردوت)ازطوایف ماساگت نام میبرد.ازفحوای قول( استرابون) چنان برمی ایدکه این طوایف هرسه سکایی بوده اند. هرودت که خودبه وجودروایات دیگردراین باره اذعان داردظاهرا به شایعه کشته شدنش درجنگ با (تموریس)ملکه ماساگت هااعتمادبیشتردارد.براساس این روایت کوروش درجنگ بااین قوم کشته شداین ملکه که درطی این جنگ پسرجوانش رااز دست داده بودنسبت به سربریده کوروش بی حرمتی کرد جزئیات روایات را هرودوت دراین باره مثل بسیاری ازروایات دیگرش رنگ افسانه داردوحتی درصورت صحت اصل خبرتمام تفصیلات اورانمی توان باور کرد. روایتی از(کتزیاس) نقل است حاکی ازآن است که کوروش درجنگ باطوایف (دربیک) مجروح شد اورابه اردوی پارسیها بردند و چندی بعددر بین یاران ولشگریان خویش ازآن جراحت درگدشت. (گزنفون) خاطرنشان میکندکه اودرپایان این لشگر کشی به پارس بازگشت ودرمیان دوستان وعزیزان خویش زندگی رابه پایان بردروایت وی نیزمخصوصادرانچه راجع به وصایای کوروش نقل میکند چنان باآب وتابی ساختگی داردکه برجزئیات آن نمیتوان اعتمادنمود.به هرحال اگرهم آن گونه که ازاکثرروایات برمی آید کوروش دراین لشگرکشی ها کشته شده اهداف اوتامین گردید چراکه برطبق اکثر این روایات بلافاصله پس ازمرگش نواحی شرقی امپراتوری تحت فرمانروائی پسرکوچکش (بردیا)درامده بود.اینکه درکتیبه داریوش درمندرجات تورات ودرانچه افلاطون به مناسبت طرزفرمانروائی او نقل میکندهیج اشاره ای به کشته شدنش نیست واینکه درعبارت عبرت آمیزی هم (پلوتارک)ازمتن لوح قبر وی نقل میکند ازچنین ماجرایی سخن درمیان نیست نشان میدهدکه روایات (گزنفون)یاحتی روایات (کتزیاس) دراین باب پیش ازقصه هرودت باید نزدیک به حقیقت باشد.نکته ای که درآن جای خلاف نیست آن استکه دردنبال عزیمت به این لشگرکشی در نواحی شرقی بودکه کوروش ناگهان وتقريبا وبی سروصدا ازصحنه تاریخ ناپدیدوجای خودش رابه پسربزرگش کمبوجیه داد.(بگفته زنده یادزرین کوب)
بطورمسلم کوروش یکی ازبزرگترین شخصیت های تاریخ بوده است ودراین نکته هیج گونه شک وتردیدوجودندارد.متاسفانه فقدان مدارک واسنادکافی مربوط به دوران کهن مانع ازانست که ماهیت تاریخی کوروش بطورشایسته اشکاروروشن گردد.
بیگمان کوروش درسیاست وکشورداری وحسن نظامیگری از چنان نیروی شگرفی برخورداربود که دراندک مدتی توانست ازسلطنت کشورکوچک( انزان یاانشان)یک کشورعظیم ویک امپراتوری پهناوربه وجود بیاورداونهم درزمانیکه سه امیرتوری قدرتمند ماد،لیدی،بابل،درمقابلش بودندو خود تاج شاهنشاهی بزرگترین وپهناورترین کشوردنیای انروز رابرسربگذارد.✔
پایان سرگذشت کوروش بزرگ.✔
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود ✔
ماخذ.✔
تاریخ ایران پیرنیا✔
تاریخ ده هزارساله دکتررضایی ✔
هزاره های گمشده دکترپرویزرجبی✔
روزگاران دکتر زرین کوب ✔
@goshetarikh


یک هفته باکوروش بزرگ امشب ✔
قسمت چهارم تسخیر شرق ایران وبابل✔
پس ازسقوط سارد باکرزوس باحترام رفتارگردیدکوروش شهرهای یونانی نشین آسیای صغیررافتح باگذاشتن حاکمی بنام (تابالوس)توجه خودشرابسمت شرق ایران معطوف کرداطلاعات زیادی دردست ما نیست فقط میتوان گفت بین سالهای (۵۴۵تا۵۳۹ق م)او توانست اقوامی که بین دریای مازندران وهندوستان و سغدیان (سمرقند) راضمیمه امپراتوری نمایید مرزایرانرابه سیردریا (سیحون) رساند اودرحاشیه رود استحکامات وقلعه های نظامی بوجوداوردو(سکستان آنزمان ) رابین هندوایران بودفتح کرد شهرکوروش رابناکرد وکه تازمان فتح اسکندر درانجاباقی بود. حال دیگر دراطراف ایران قدرتی باقی نمانده بود بجزبابل دراین مورد حرف زیاد دارم ولی علت اینکه برای خواننده کسل کننده نشود خلاصه عرض میکنم بابل بیش ازدو هزار سال قبل ازتولد مسیح دارای تمدنی درخشان بادانشمندانی سترک درقید حیات بود که گاه درتاریخ زمین میخورد و دوباره سرپا می ایستاد اینک پادشاهی بنام ( نبونید کدنصر)برآن فرمان میراندکوروش برای مقابله بااین امپراتورلشکری منظم و انبوه تدارک دیدازطرفی نیک میدانست نبونید مثل آستیاک بااستبدادحکومت میکند واز پشتوانه مردمی برخوردارنیست کاهنان معابد به دلیل توهین به خدایان ازنبونید دل خوشی نداشتندوبانفرت به پادشاه نگاه میکردندپسرنبونید بنام (بلشصر) یکسره درخوشگذرانی بسرمیبرداسیران یهودی اززمان بختنصر درشهر بابل به بردگی اشتغال داشتند آنچه که ازروایات هرودوت وگزنفون بمارسیده کوروش بابل راتا حدودی راحت تسخیرکرداما بلشصرشاهزاده درجنگی که باپارسیان کردکشته شد سپاهیان پارسی تواستند ازمجرای رود دجله درفصل کم آبی داخل شهرشده چنانکه از بیانیه کاهنان واستوانه کورش که دریک زمان انجام شده سپاهیان پارسی باانضباط واردشهر شده حتی کاهنان معبد همکاری لازم رابا پارسیان لحاظ نموده شهر رااز هر گونه آسیب مصون نگاه داشت نه غارتی ونه تخریبی انجام شدونه کسی بقتل رسید طبق تقویم نبونیدکوروش درماه هشتم (ارخسمنو)ورودبه بابل باستانی(۵۳۹ پ م)انجام گرفت اوخودرا به عنوان یک پادشاه فاتح معرفی نکردبلکه بعنوان برگزیده مردوک برسم آنان دست تندیسه آنانرا بوسه زدوبدینگونه خودراپادشاه بابل خواندازکاهنان معبدمردوک دلجویی شایانی کردودستورتعمیرمعابد آنان را صادرکرد (نبونید)راکه توسط سردارانش اسیرشده بودموردتفقدقراردادودرعزای پسرش پلشصر هم شرکت کردواورابه (کارامانی ) کرمان فرستاد تاپایان عمرش بااحترام نگاه داشت اسیران یهود راکه بختنصراسیر(۵۳۷)کرده بودازاد وبادادن خرج راه وظروف غارت شده بیت المقدس رابه آنان برگردانید (عزرا،باب اول) به همین سبب استکه کاهنان قوم اورا منجی خودوشبان یهوه (اشعیا/۴۴)خوانده اندکوروش قصر پادشاهان بابل(حدایق المعلقه)رامقر حکمرانی خویش ساخت بافتح بابل کوروش وارث تمام قلمرو پادشاهان آشور وبابل شدوالبته سوریه، فنقیه،وفلسطین که تابع بابل بودندبه قلمرواوافزوده گشت فرمانروایان شهرهای بزرگ فنقیه مثل صوروصیدا به پیشگاه اودربابل رسیدند کوروش آنان بنواخت وازخودانان برایشان فرمانروا گماشت این برخورد خوب اوباعث گردیدکه کشتی های تجاری فنیقی ازدریای مدیترانه تاهند بازرگانی پرسودی داشته باشند وعایدی زیادی نصیب شاهنشاهی اوگردیداوتصمیم گرفت مصرراکه به لیدی کمک کرده بود گوشمالی داده وفلسطین پایگاه نظامی ایجادکندتاازکشتی های فنیقی استفاده کندولی هنوز اوضاع رامناسب نمی دید لذا پسربزرگش کمبوجیه رابه عنوان پادشاه بابل درانجاگذاشت وخود به مرکز ایران به جهت سرکوب سکاها یی که به تحریک مصرانجام شده بودروانه گردید:✔
کاظم مزینانی بادرودی بیکران مطلب ادامه دارد✔
@goshetarikh


یک هفته باکوروش بزرگ امشب ✔
قسمت سوم فتح لیدی ✔
حال دیگرکوروش به عنوان یک قدرت درصحنه سیاسی آسیامطرح شده کوروش ازجانب بابل فکرش آسوده بودزیرابا پادشاه آن کشور(نبونید)روابط دوستانه برقرارکرده بود نگرانی اوازجانب لیدی بودزیراپس ازمرگ (الیاتس)پادشاه لیدی( کرزوس)به پادشاهی رسید اوکه اشتهای سیری ناپزیری جهت توسعه کشورش داشت ابتداجزایر یونانی نشین ایونی راتصرف وتاحدودرود هالیس (قزل ایرماق کنونی)رابه تصرف درآورده بودبادولت ماد همسایه پس از جنگهای بسیارقرارداد صلح بسته بوداماروی کارآمدن دولت هخامنشیان موجب نگرانی کرزوس شده بود.لیدی کشوری مقتدر و ثروتمندی بود ارتشی منظم باسواره نظامی کارازموده وارابه های داس دارومتحدانی مثل بابلی هاو مصری هاداشت حتی در مواقع ضروری میتوانست ازمزدوران یونانی استفاده کندکرزوس بادولت اسپارت متحد شد ومقدارزیادی سکه برای آنان فرستادتا باکمک آنان به دولت پارس حمله برندولی شخصی که ماموراین کاربود پول هارا برداشته به نزد کوروش گریخت واورا آگاه کرد کوروش فرصت راغنیمت شمرد قبل ازانیکه متحدان به کمک لیدی بیاید لشگر کشی خودرابسوی لیدی اغازکرد (۵۴۶ق م)حرکت سپاهیان ایران ازکوهای صعب العبور آسیای صغیر نشان ازدرایت کوروش ونبوغ نظامی اودارداوباعبور ازرود دجله به کاپادوکیه وارد شد به کرزوس پیام فرستاد که چنانچه درنهایت پاکی نیت وصداقت وراستی فرمان پارسیهاراگردن نهدزندگی وسلطنت او پابرجا خواهد بودولی کرزوس نیزیرفت وجنگ درمنطقه پتریوم(پایتخت هیتی ها) آغاز گردید دربدوجنگ به لطف ارابه های داس دار و سواره نظام کرزوس پیروزی باکرزوس بودولی بافداکاری وشجاعت پارسیها دشمن نتوانستند کاری ازپیش ببرند قراردادمتارکه به مدت سه ماه بسته شدباپایان گرفتن مدت جنگ باشدت درگرفت چون کرزوس کاری ازپیش نبرد شبانه راه ساردرا درپیش گرفت آبادی های بین راه رانابود کردکه کوروش نتواندسریع خودش رابه سارد برساند وهدفش این بودکه نیروهای متحد بابلی به کمک اوبیایند ولی نبونید پادشاه بابل دوستی باکوروش رابه دشمنی بااو ترجیع دادوازکمک خوداری کرد.کرزوس فکرنمیکردنیروهای پارسی در زمستان بتوانند ازکوهای پربرف عبورکنند وهنگامی که متوجه گردید پارسیها نزدیک سارد هستندباوحشت آرایش جنگی بخود گرفت.دوسپاه روبروی هم صف کشیدند کوروش نگران سواره نظام و ارابه های داس دار بودبه پیشنهادهارپاک شتران باربر را درپیش سواران بحرکت داورنداسبان دشمن ازدیدن وبوی شتران وحشت زده به عقب برگشتندآرایش نظامی سپاهیان لیدی بهم ریخت کفه جنگ بنفع کوروش چربید نیروهای لیدی بادادن تلفات سنگین بسوی سارد عقب نشستند شهربه محاصره نیروهای پارسی درآمد کرزوس به امید رسیدن نیروهای مصری ویونانی بشدت ازشهردفاع میکرد ولی مقاومت چهارده روزبیشتر بطول نینجامید پارسی بطور اتفاقی متوجه نقطه صعب العبوری شدندکه نگهبان نداشت ازهمانجا واردشهر شده پس ازنبردکوتاهی شهرتسلیم وکرزوس اسیر گردید به تاریخ (۵۴۶ق م) بدینسان کل آسیای صغیربه تصرف امپراتوری
هخامنشیان درآمد ✔
مطلب ادامه دارد✔
بادرودبی پایان کاظم مزینانی ✔

@goshetarikh


یک هفته باکوروش بزرگ✔
امشب کودکی کوروش قسمت دوم✔
زنده ماندن کودک بادرایت هارپاگ ورازداری میترداد وهمسرش اسپاکو ازنگاه آستیاک موقتا پنهان ماندم کودک همراه بامیترداد وگوسپندان بزرگ میشداوروزبروز فهیم تر، بالنده تر، نترس وشجاع ترمیشد اوبرای خودش باچوب وزه تیرو کمان ساخته بود.تیرانداز خوبی شده بود ازسنگ وچوب برای خودش نیزه ساخته بودودرپرتاب آن مهارت پیداکرده بودکم حرف بودبیشتر فکرمیکرد نسبت به هرچیزی کنجکاوبود سئوال زیاد میپرسید کم کم دربازی باکودکان نقش رهبری وشاه رابازی میکرد وازهم سن سالانش چندسال بیشتربنظر میرسید آثاربزرگی دررفتاروکردارش دیده میشدتااینجا همه چیز به روال عادی پیش میرفت ولی روزگار چیز دیگری تدارک دیده است یک روز کودکان مشغول بازی و طبق معمول کوروش نقش شاه رابعهده داشت یکی ازکودکان بنام ارتمبار که فرزند یکی ازبزرگان بوداز دستور تخطی و کوروش دستور به تنبیه او داد کودک به پدرالتجا وپدربه فرمانروا شکایت برد میترداد و کوروش بحضورفرا خوانده شدنداستیاک ازشباهت کودک بخودش تعجب کرد حاضر جوابی کودک اورابه شگفتی واداشت یقین کردکه کودک نوه خودش میباشد آستیاک میترداد رابه سئوال کشید اوکه مرعوب شاه شده بودجریان هارپاک رابدون کم کاست بیان کرد دراین میان هارپاگ مجبور به اعتراف گردید استیاک چون ماربخودمی پیچدولی خودداری میکندازهارپاک میخواهدکودک خودش را جهت بازی بانوه اش به کاخ بفرستد وخودش جهت غذابر سفره او حاضرشودشاه دستورکشتن کودک اورا میدهدگوشت اوراباگوشت گوسپندی مخلوط وخورشتی تهیه برسفره میگزارند پس ازصرف غذانظرهارپاک رادرمورد غذا میپرسدهارپاک اظهار رضایت میکنداستیاک میگوید بجرم نافرمانی گوشت فرزندت را خوردی هارپاک عاقلانه چیزی نمیگویدولی لحظه ای ازفکرانتقام بیرون نمی آید. اوضاع کشورمادخوب نیست مردم ازسیاست های استیاک دل خوشی ندارندولی استیاک بابی رحمی هرگونه اعتراضی راسرکوب مینماید ازآن طرف کوروش همراه پدرومادرش به پارس میرود حال دیگر اوبزرگ شده بود دوستانی پیداکرده بودآمرانه فرمان میداد بیشترین وقت او درمیدان تمرین میگذشت درآنجا شروع به تربیت افراد نظامی ازبین پارسیان میکنداین کارها ازچشمان تیزبین آستیاک پنهان نمی مانددیگر برای او مسجل شده بودخوابش تعبیرو نوه اش قدرت را ازاو میگیردلذابافرمانی کوروش رافراخوند کوروش پیغام دادمن زودترازاینکه آستیاک خواسته خواهم رسید. هارپاک که بدنبال فرصتی برای انتقام میگشت نامه ای کوتاه نوشت وانرا در پوست خرگوشی دوخت وبه یکی از افراد مورد اعتمادش تحت عنوان شکارچی داد شکارچی دراندک مدتی کوتاه نامه رابه دست کوروش جوان رسانید کوروش خودتوسط افرادش ازاوضاع مادباخبربود او میدانست مردم ماد آماده قیام برعلیه استیاک هستندواین ضمینه را هارپاک آماده کرده است لذا شروع به تجهیز قوانمودپس ازمدت کوتاهی با عزمی راسخ درحالی که پیشاپیش سپاهیان پارسی سواربراسب بودبسمت سرزمین ماد پیش میراند:✔
کاظم مزینانی✔
بادرودی بیکران پایان قسمت دوم✔
@goshetarikh


یک هفته باکوروش بزرگ✔
سرگذشت کوروش بزرگ قسمت اول✔
سرگذشت کوروش یکی ازهیجان انگیز ترین مباحث تاریخی ماراتشکیل می دهد تقریبا تمام مورخان دراین خصوص هم عقیده اند چراکه منابع زیادی دردست ندارندواظهارات مورخین اعم ازیونانی، بابلی ویهودی بیشتر درموردکودکی کوروش درهاله ای ازابهام وافسانه شکل گرفته ،تاریخی که توسط مورخان در هنگام شکل گیری موجودیت نظام تنظیم شده زیاد موردتائیدنیست زیرانظر نویسندگان بسته به مراحم دولت مردان بوده است که به بنیانگذار امپراتوری جنبه الوهیت و معنویت داده اندوکوروش ازاین قاعده مستثنئ نیست ولی فرقی که درمورد کوروش بادیگرزمانداران دارد این است که تعریف وستایش ازاین بزرگ مرد اغلب ازطرف دشمنان ایران که یونانیها وبابلی هاودیگران هستندشده است :به هرحال اینک میپردازیم به کودکی کوروش چنین روایت کرده اند استیاک(یاآژی دهاک) آخرین پادشاه مستبد سلسله مادشبی در خواب دخترش ماندانه (ماندانا) رامیبیندکه ازاو رودآبی جاری شده که همه جارافرا گرفته مغان ومعبران رافرا خوانده باانان به مشورت مینشیند متفقابه این نتیجه میرسند که ازماندانه فرزندی بدنیا میآید که تمام کشورها رابه تصرف خویش درمی آورد دیواستبداوعفریت خود خواهی دروجودش زبانه میکشدومیترسدکه سلطنت ازاوگرفته شود درپی چاره جویی و صلاحدید مشاورانش دخترش رابه یکی از شاهزادگان پارسی که در(انزان یاانشان بوده است)بنام کمبوجیه میدهدوصلت انجام وماندانابه شهر انشان میرود آستیاک درهمان سال برای باردوم خواب میبیندکه ازشکم دخترش تاکی روئیدکه تمام آسیا راپوشانیده برایش مسجل میشودکه نوه او سلطنت راازاو میگیرد پس دخترش رافراخوانده تا کودک متولدشده نزد خودش باشد. کم کم اثاروضع حمل دروجودماندانه پیدا میشود ودر یک صبح پائیزی سال(۶۰۰) قبل ازمیلاد که خورشیدپرتوی طلایی رنگش رابرکنگره های قصر می افشاند صدای گریه کودکی در فضای کاخ می پیچدوکوروش بدنیا می آید بدستورآستیاک بلافاصله کودک ازمادر جدا وبدست هارپاک مشاور اعظم و بزرگترین سردارش سپرده تا به جنگل یا کوهستان برده ونابودکند. هارپاک مردی شرافتمند واگاه به امورسیاست ازاین ماموریت ناراحت متفکر ازیک طرف نگران ازاینکه کودک فامیل اوست ازطرف دیگر آستیاک میانسال وارثی برای سلطنت ندارد: به کوهستان رفته کودک رابه یکی ازچوپانان اشناداده بنام ( مهرداد یا میترداد )که اواین مهم رابه انجام برساند کودک برای همیشه نزد چوپان بماند برحسب اتفاق همسر میتردادبنام(اسپاکو)یکی روزقبل کودکی مرده بدنیاآورده اواین کودک رابجای فرزندش مرده اش برمیگزیند هارپاک باخوشحالی به درباربرگشته وخبرنابودی طفل رابه آستیاک میدهد:✔
بادرودی بیکران پایان قسمت اول
کاظم مزینانی.✔
@goshetarikh


شبی یک سرگذشت امشب ✔
یادواره ابوالفضل بیهقی ✔
اول ابانماه هرسال ازمردی صحبت میکنیم که یکی ازنوادراین خاک مردخیز است ابوالفضل محمدابن حسین بیهقی مورخ ونویسنده معروف قرن چهارم که به پدرنثر نویسی معروف است اودر روستای حارث آبادسبزوار دیده بجهان گشوددوران تحصیل رادرنیشابورگذرانید به سبب إنشاء زیبایش خیلی زودترقی کرد درنوجوانی بود که به دربارمحمود غزنوی راه یافت وکارش رادر دیوان رسائل شروع کرداودرمدت عمرش سه دوره تاریخی راتجربه کرد درنوجوانی بود که سقوط سامانیان رادید وبعد در نوشته هایش ازعظمت وحشمت محمود غزنوی نوشت درهمین زمان بودکه به معاونت دیوان رسائل رسید باروی کارآمدن مسعود دوره فترت غزنویان شروع ودر پیرانه سری بودکه روی کارآمدن سلجوقیان رادیددراین مدت اوشروع به نگارش تاریخ کردتاجاییکه تاریخ بیاد دارداو سی مجلد نوشت که ازاوپنج مجلد بدست مارسیده است والباقی آن درزمان خودش ازبین رفته بطوری که خودش میگویند نخواستند که تاریخ گفته شودوازبین بردند او توانست پنج مجلدراحفظ کندمدت نگارش او ده سال از(۴۲۱)تا(۴۳۱)بوده ودراین پنج مجلد آنچنان اوضاع ۴ قرن رانگارش کرده که اگر این تعدادهم ازبین میرفت ماباحفره تاریخی روبرومیشدیم مثلا سقوط سامانیان تمام اطلاعات ماازاین دوره طلایی راشرح داده. نثراوبسیارروان وزیبا همراه بادرد وگله ازوقایع پیش امده نگاشته شده همه ماکم وبیش باداستان حسنک میکال آشنا هستیم واین یک نمونه ازقلم اوست. کتاب تاریخ بیهقی یکی ازشاهکارهای نثر پارسی است نه تنهادر ضمینه تاریخ بلکه از۴۰۰روستا وشهر و۶۰۰دانشمندادیب وشاعر نامبرده او درسن ۸۵ سالگی بسال (۴۵۶) هجری درشهرعزنین چشم ازچهان فروبست:✔
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود ✔
@goshetarikh


Forward from: ?★شاهنامه فــــردوسے★
پُر شور شده به هفتِ آبان،، وطنم
شد فصلِ خزان مثلِ بهاران،، وطنم
منشورِ وفا نوشتْ کوروشِ بزرگ
تا باشد ازآن به دَهر، تابان،، وطنم

پیشاپیش۷آبان برشما خجسته باد
رباعی از قربانی گل@dQORBNI🌺


شبی یک سرگذشت امشب✔
مسعودسعدسلمان✔
شعردرادبیات ما ازجایگاه ویژای برخورداره شعرای ماهرکدام درقسمت های مختلف تبحردارند یکی حماسی میرسرایدیکی در مرثیه شعر میگویددیگری درمدح وثنا از انجمله ماشاعرانی داریم که درحس وزندانی شعرها سروده واین شعرها راحبسیات گویند امشب بایک شخصیت ایرانی اشنامیشویم که19سال ازعمر خودش رادرزندان گذرانید...این دانشمند ادیب وسخنورکسی نبودجزء مسعودسعد سلمان اوکه اجدادش اهل همدان ولی در لاهوربدنیاامده( بقول علامه قزوینی سال438 هجری)چون به لحاظ مالی مشکلی نداشت تمام دروس زمان خودش رایادگرفت وانچنان پیش رفت که درسن 29سالگی به دربارسیف الدوله محمودابن ابراهیم بسال469راه یافت لازمه یاداوریی کنم غزنویان که جای سامانیان راگرفتند ومحمودبزرگترین فرمانرای این سلسله دامنه متصرفات خودش برنیمی از ایران وشبه قاره هندگسترده وپس ازان جانشین های اودراغلب شهرهای هند حکومت میکردند مسعودسعد اهل بزم ورزم بودخیلی زود جزء نزدیکان سیف والدوله وازندیمان اوگردیدوبه اموردیوانی اشتغال داشت امااین دوران خوش دیری نگذشت که به جرم سیاسی بودن به زندان افتادومدت هشت سال درزندان( نای)گذران عمرکردالبته مسعودسعدچوب اختلاف امرای غزنوی راخوردوالااوشاعری نبودکه موضع سیاسی داشته باشددرمدتیکه درزندان بودفرزندش صالح فوت کردکه شعرهای اودرد آور واز روزگارشکایت وگله مندی داردوزمانی که اززندان باوساطت بیرون امدبه حکومت چالندرمنصوب گردیدهنوزدیرنگذشت که دوباره دستگیر ومدت سه سال درزندان دهک گذرانیدبابرگشت اوضاع اواززندان آزادوبه خدمت ابونصرپارسی درآمد ودر مدح اوشعرهاگفت بادستگری ابونصر مسعودسعد همراه اودستگیر وبه زندان مرنج فرستاده شد اواین بارمجددهشت سال بادردوناراحتی درفضای عفن ودلهره آورزندانی بود. تنهادلخوشی اوفردی زندانی بنام بهرام که آگاه به علم نجوم وهموگفت عمرت به هشتادسال میرسد که چنین شد... باردیگردوران غم به سرمی آیدو مسعود سعدبه شفاعت ثقته الملک آزاد گردید وتا پایان عمربه سمت کتابدارسلطنتی به خدمت سلطان اشتغال داشت این بود سرگذشت شاعری که 19سال ازاین زندان به ان زندان وبیشترین شعرهارادرزندان سرود شعرهای اوشامل دوبخش میشود یک بخش دررابط بامدح کسانی که درخدمت شان بوده وبخش اعظم ان گله ازروزگاروشکایت ازمحیطی که محبوس بوده:
این شعر رادرباره مرگ فرزندش صالح درزندان مرنج سروده:
درحبس مرنج باچنین آهن ها*
صالح بی توچگونه باشم تنها*
گه خون گریم به مرگ تودامن ها*
گه پاره کنم زدردپیراهنها*
تا کاظم مزینانی مطلبی دیگربدورد...✔
ماخذ..✔
گزیده اشعاردیوان مسعودسعدسلمان✔
"صورخیال دکترشفیعی کدکنی...✔
@goshetarikh


شبی یک سرگذشت امشب ✔
بمناسبت۲۸مهرزادروزستارخان✔
ستارخان گُرد(پهلوان)امیرخیز✔
ستارخان سردار ملی فرزند حاج حسن قراجه داغی در منطقه قراجه داغ (ارسباران) به دنیا آمد.او سومین پسر حاج حسن بزّاز قره‌داغی بود که به شغل پارچه‌فروشی اشتغال داشت. سوابق زندگی او در دوران کودکی و نوجوانی تا درگیریهای جنبش مشروطه‌ چندان معلوم نیست. از اطلاعات جسته و گریخته‌ای که از وی به دست آمده، درمی‌یابیم که او با پدر خود در روستاهای اطراف ارسباران به شغل پارچه ‌فروشی مشغول بوده است.
ستارخان پس از قتل برادرش اسماعیل به دست نیروهای دولتی به همراه خانواده خود به تبریز مهاجرت کرد و در محله امیرخیز اقامت گزید و از داش‌ها و لوطیهای آن محله شد.
او و دو برادر بزرگترش اسماعیل و غفار از کودکی علاقه وافری به تیراندازی و اسب‌ سواری داشتند و در این میان اسماعیل فرزند ارشد خانواده شب و روزش به اسب‌تازی، تیراندازی و نشست و برخاست با خوانین و بزرگان سپری می‌شدهمین سر کشی‌ها سبب شد تا سرانجام و در پی اعتراض به حاکم وقت دستگیر و محکوم به اعدام شود. گفته شد اسماعیل به ارتباط و پناه دادن به فردی به نام (قاچاق نبی یاقاچاق فرهاد) یکه از مخالفان و ناراضیان بود، متهم و به همین جرم کشته شد.
این امر کینه‌ای در دل ستارخان ایجاد کرد که بعدها به تقویت روحیه مقاومتش در برابر قاجار کمک کرد. وقتی اسماعیل به دست نیروهای دولتی کشته شد، ستارخان به همراه خانواده خود به تبریز سپس به توصیه رضاقلی خان سرتیپ وارد خدمت قراسوران (ژاندارمری) شد و حفاظت راه مرند و خوی به او محول گردید. چندی بعد مورد توجه مظفرالدین میرزا (ولیعهد) قرار گرفت، ضمن دریافت لقب خانی، از تفنگداران ولیعهد در تبریز محسوب گردید. ستارخان بنابر عادت لوطی‌گری در یکی از درگیریهای خود با مأمورین محمدعلی میرزا (ولیعهد) در تبریز، مورد تعقیب قرار گرفت، از شهر گریخت و مدتی درکوه هامتواری شد. سپس با وساطت بزرگان و معتمدین محل به شهر بازگشت و دلالی اسب را پیشه خود قرارداد.
با شروع انقلاب مشروطه در تهران و گسترش آن در سراسر کشور، مجاهدین و آزادیخواهان آذربایجانی و قفقازی به فرماندهی ستارخان و باقرخان به حمایت از مشروطیت قیام نمودند و در مقابل قوای 35 تا 40 هزار نفری اعزامی از مرکز و خوانین محلی به فرماندهی عبدالمجید میرزا عین‌الدوله که برای سرکوبی قیام تبریز اعزام شده بودند به شدت مقاومت کردند و از تسلط آنها به شهر ممانعت نمودند قابل توجه اینکه رژیم استبدادی موفق شده بودکه قیام مشروطه خواهان راسرکوب کندکه موفق شده بودولی آتش جنبش مشروط درایران فقط درتبریز ودر یک محله بنام امیرخیز ویک خانه آنهم منزل ستارخان شعله وربود: تبریز به مدت 11 ماه توسط قشون دولتی محاصره شد و از ورود آذوقه به شهر جلوگیری به عمل آمد. زندگی بر مردم بسیار سخت و طاقت‌ فرسا گردید.
نهایتاً با وساطت قنسولهای روس و انگلیس و موافقت طرفین عده‌ای از قوای روسیه به تبریز وارد شدند و راه جلفا را برای ورود آذوقه باز کردند. در نتیجه محاصره شهر به پایان رسید و سربازان دولتی و خوانین محلی مخالف مشروطیت از اطراف تبریز دور شدند. بدین ترتیب نقشی که ستارخان و باقرخان در دفاع از مشروطه و تبریز داشتند به پایان رسید.پس ازهماهنگی بانیروهای انقلابی سرداراسعد بختیاری ونیروهای تبریز به تهران وارد ومحمد علیشاه به سفارت روس پناهنده شد.تهران به تصرف مشروطه خواهان درامد ازطرف انقلابیون به ستارخان لقب( سردارملی)وبه باقرخان لقب (سالارملی)داده شدولی خیلی زود مورد بهانه قرارگرفت وتقضاکردندنیروهای ستارخان خلع سلاح شوندکه این کاربا مخالفت نیروهای ستارخان قرارگرفت ودر باغ شاه کاربه زدوخوردانجامیدستارخان که نمیخواست خونریزی شوددرصدد میانچگیری برمی‌آید که گلوله ای به او میخوردوزخمی میشود‌.پس ازمدتی بیست پنجم آبان ۱۲۹۳ هجری فوت میشودجسداین دلاوردرصحن حرم حضرت عبدالعظیم دفن میگردد تاقبل ازانقلاب یک سنگ قبربرجسته داشت که بعدازانقلاب با دگیر قبورهمسطح گردید.واماباقرخان به کردستان میرودو در انجابه اشاره بعضی ازمرکزنشینان کشته وسرش راقطع مینمایندبعدهاجسدش رابه تبریز ودرکنارشهدادفن میکنند.✔
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود ✔
منابع:تاریخ آذربایجان✔
تاریخ مشروطیت احمدکسروی✔
تاریخ معاصر دکترمحمدامینی✔
@goshetarikh


شبی یک سرگذشت ✔
باردیگرگوشه ای ازتاریخ پرفراز ونشیب کشورپهناور رابرایتان میگویم که چطور تصمیم نابخردانه یک پدر دو برادر رادر برابرهم قراردادحال برویم سر اصل مطلب ::
شهرغزنین غرق درشادی وشورشده بود نوازندگان دوره گرددر گوشه وکنار مردم رابه شادمانی فرامیخوانندخیابان های منتهی بکاخ چراغانی شده وازکاخ صدای طبل وسرنابگوش می رسید مهمانان با هدایای خودشان به اهمیت جشن رونق داده بودند محمودغزنوی خودبه میهمانان خوش آمدمیگفت محمدپسرش باظاهری آراسته به عنوان داماد سرازپانمیشناخت انروزصبح با توجه به اینکه عروس قدری کسل بنظر میرسیداورابه حمام برده پس ازحمام مشاط گران به آرایش عروس پرداختند درهنگام آرایش متوجه شدند عروس تب دارد جریانرابه امیریوسف پدر عروس گزارش دادند همگان بحساب هیجان عروس گذاشتن شب به انتهانزدیک میشد مهمانان یک یک مجلس را ترک کردن باخداحافظی آخرین مهمان محمد باخوشحالی بسمت حجله حرکت کرد اوخوشحال از بدست آوردن زیباترین زنیکه همگان آرزوی همسری اوراداشتند: عروس روی تخت درازکشیده بودوحرکتی نمیکردبه عروس نزدیک شد بگمانش که اوخوابیده صدایش کردجوابی نشنیداوراتکانداد بازهم تکان نخورد رنگ ازرویش پرید فریادبراورد همگانرابکمک خواست گویاعروس با مرگ همبستر شده بود کاری ازدست کسی ساخته نبود خبر بسلطان محمود دادند سلطان امرکردکه همین امشب دختردیگرامیر یوسف بعقد محمددراید ولی اشکال کاراین بودکه اون دختر رابنام مسعود پسر دیگر سلطان کرده بودند امر سلطان غزنوی واجب وکسیرا یارای مخالفت نبود سلطان بااینکارتخم کینه رادردل مسعود کاشت: دیری نگذشت محمودغزنوی چشم ازجهان فروبست دوبرادربه طمع تاج وتخت پنجه درپنجه انداختند محمدشکست خورد اورابزندان بردند ولی مسعود هنوزراضی نبوددستور عجیبی صادرکرداوگفت زنش را شتبزندان ببرندتابااودر انجازندگی گند:
این هم ازبدشانسی امیریوسف بودکه یک دخترش درحجله بمیردودیگری در زندان کدبانوئی کند::✔
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود ✔
تاریخ بیهقی صفحه248به بعد: ✔
@goshetarikh


شبی یک سرگذشت امشب ✔
یعقوب لیث صفاری آخرین قسمت✔
امیرسیستان پس ازفتح خراسان وسرکوب عاملان خلیفه درخطه شمال به فارس وخوزستان لشگرکشید و آن نواحی رااز حلقوم عاملان خلیفه بیرون کشیدو به قصدبرانداختن خلافت عباسی روی به بغدادآورد.المعتدعلی الله خلیفه چون ازقصدامیرسیستان باخبرشد رسولی به جانب یعقوب فرستاد ازدراستمالت درآمد وپیغام دادکه حاضراست اورا بپزیردوخطبه بنامش بخوانندیعقوب روی به بغدادکرد خلیفه او رالعن کرد(عصاو ردای) حضرت رسول( ع )راازخزانه بیرون وبرخود استوار به امرجهاد درپیش سپاهیان به استقبال یعقوب شتافت نبرددرمنطقه (دیرالعاقول) انجام شد خلیفه خوداولین تیررابسمت سپاهیان یعقوب پرتاب کرد. باآنکه خلیفه به حیله جمعی ازامیران لشگریعقوب رافریفته بوداومردانه جنگید بطوریکه سپاهیان خلیفه ازپیش وی گریختند چون درجنگ حریف نشدند سددجله رابشکستند آب بر لشگرکاه وی براندندخسارتی بزرگ بدووارد گردید یعقوب بناچار به گندی شاپور عقب نشست:
درانجابود که عمرولیث برادرش که قبلاازو رنجیده بود بدیدار برادرشتافت اومشغول تدارک سپاه بود ازآن طرف خلیفه که تجربه برافتادن خاندان اموی را بدست ایرانیان داشت ومی دانست که امیرسیستان دست بردارنیست سعی کر بافرستادن هیئتی آب رفته رابجوی برگرداند یعقوب کمترین اعتمادی به خلیفه نداشت او(بسیارگفتی که
دولت عباسیان برغدرومکربناکرده اندندیدی که بابوسلمه وبومسلم وآل برمک وفضل ابن سهل باچندان نکویی که ایشان رااندر آن دولت بود چه کردند؟کسی مباد که باایشان اعتقاد کند)رسولان خلیفه وقتی رسیدندکه یعقوب بیماربودفرمان دادطبقی بیاوردند که درآن نان سبزی( تره) وماهی و شمشیری نهاده بودنداوگفت من این دولت راازراه عیاری وزحمت بدست آورده ام اگراز بستر برخیزم شمشیرمیان ماحکم کندواگرشکست خوردم من بااین نان وتره روزگارمیگزرانم.
این بودسرگذشت مردیکه درسرش سودای استقلال وبیرون راندن دشمنان کشورش راداشت مردیکه تعصب زبان پارسی داشت ودرحضورش کسی حق نداشت کلمه ای عربی صحبت کند.اوبتاریخ ۱۰ رجب(۲۶۲)هجری روی درنقاب خاک کشیدپیکراورادرنزدیکی دزفول درروستای شاه آباد دفن کردند:✔
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود :✔
بن مایه:✔
یعقوب لیث زنده یاد باستانی پاریزی✔
کتاب حبیب السیر. ابن خلکان✔
تاریخ سیستان.ص۲۰۰و۲۶۷به بعد✔
تاریخ راوندی جلد۸ص۷۷به بعد✔
@goshetarikh


شبی یک سرگذشت امشب
شاعریکه بهای شعرش دوختن لبهایش بود فرخی یزدی .✔
بمناسبت۲۵مهرماه سالگردشهادت فرخی یزدی✔
پدرش محمدابراهیم سمسار یزدی بود. اودرسال ۱۳۰۶هجری قمری دریزد متولد گردید فرخی علوم مقدماتی را در یزد فرا گرفت. قدری در مکتبخانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل نمود. فرخی تا حدود سن ۱۶ سالگی تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی را آموخت. وی در حدود سن ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد می‌سرود، از مدرسه اخراج شد.ازکودکی سرپر شوری داشت دربرابر ظلم تمام قد می ایستاد وباشعرهای آتشین اعلام موجودیت میکردکه صدالبته برایش گران تمام میشد
فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد و خود معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی است وازاولهام میگیرد
شعر فرخی از میان شعرای متقدم، بیش از همه از مسعود سعد سلمان متأثر است.(سلمان ۱۴سال درزندان بودتقریباتمام اشعاراودرزندان سروده شده) او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشته‌است:
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم /
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم /
درتاریخ ادبیات ایران سراغ نداریم که شاعری شعر ی بگوید ولبان اورابدوزند
فرخی طرفدارحقیقی حزب دموکرات در شهر یزد بود. وی در غزلی آزادی را چنین می‌ستاید:
قسم به عزت و قدر و مقام آزادی /
که روح‌بخش جهان است نام آزادی /
به پیش اهل جهان محترم بُوَد آن‌کس /
که داشت از دل و جان، احترام آزادی/
چگونه پای گذاری به صِرف دعوت شیخ/
به مسلکی که ندارد مرام آزادی/
هزار بار بُوَد به ز صبح استبداد/
برای دسته پابسته شام آزادی/
به روزگار، قیامت به پا شود آن روز/
کنند رنج‌بران چون قیام آزادی/
اگر خدای به من فرصتی دهد یک روز/
کشم ز مرتجعین انتقام آزادی/
ز بند بندگی خواجه کی شوی آزاد/
چو «فرخی» نشوی گر غلام آزادی/
در نوروز سال ۱۳۲۷ هجری قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیده‌ای در مدح حاکم و حکومت وقت می‌ساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغم‌الدوله قشقایی حاکم یزدوزیرسئوال بردن اوحاکم یزد دستور داد لب هایش را با نخ و سوزن دوختند و به زندانش افکندند. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور به‌کلی منکر وقوع چنین واقعه‌ای شد. دو ماه بعد فرخی از زندان یزد فرار کرد و شعر زیر را با زغال بر دیوارزندان نگاشت:
شرح این قصه شنو از دو لب دوخته‌ام/
تا بسوزد دلت از بهر دل سوخته‌ام /
در اواخر سال ۱۳۲۸ هجری قمری فرخی به تهران رفت و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی دربارهٔ آزادی در روزنامه‌ها به نشر سپرد. وی در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد وکربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسی‌ها قرار گرفت. وی هنگامی که به طور ناشناس عزم ورود به ایران از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه مورد سوء قصد قرار گرفت. در دوران نخست‌وزیری وثوق‌الدوله با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدت‌ها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز بزندان میافتد این چندمین باراست که او بازداشت میشود درزندان قصر درغذایش سم میریزندواوازخوردن امتناع میکندولی استبداد میانه ای باآزادی ندارد او رابه درمانگاه زندان میبرند وبطور اسرا امیزی ازدنیامیرود رئیس زندان (یاورنیرومند) گزارشی میدهدکه زندانی شماره نامه (۱۷۲۳۳)زندانی به شماره (۶۸۶)محمدفرخی فرزندابراهیم به مرض مالاریاوتیفوئیت ازدنیارفته است..ولی بطوریکه ادعانامه دادستان ذکرشده پزشک مجازاحمدی بوسیله آمپول هواباکمک عده ای وی رابقتل میرسانندبعدهاکه من باچند نفرازنمایندگان اقلیت درزندان قصر بودم (حسین مکی)کارکنان زندان دخمه ای تنگ تاریک نشان دادند که درب آهنی داشت وراه بجایی نداشت گفتند فرخی رادر اینجابقتل رساندند....
قتل این مرد بزرگ شرنگ تلخ درکام آزادیخواهان کشورریخت قتل این شاعرازاده لکه سیاهی برگونه ادبیاتمان ماند.
ازمحل دفن اوکسی اطلاع نداردولی جسته گریخته میگوینداورادرمسگرآبادبطورناشناس دفن کردند.✔
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود. ✔
ماخذ:دیوان فرخی.✔
خاطرات حسین مکی.✔
@goshetarikh


شبی یک سرگذشت امشب ✔

یعقوب لیث صفاری قسمت دوم✔
یعقوب ابتدا رسولی به نزد محمد ابن طاهر فرستاد رسول به دربارمحمدوارد شد بدو گفتند امیرخواب است برو وقتی دیگربیا رسول که مرد زیرکی بود گفت به امیربگوید من میروم ولی بزودی کسی می ایدکه اورا ازخواب بیدارکند. یعقوب به خراسان لشگر کشید محمدبه عوض اینکه بفکر تجهیز سپاه باشد به یعقوب پیغام دادکه اگربه فرمان خلیفه آمده ای فرمان عرضه کن وگرنه بازگرد.نوشته اند امیرصفاری شمشیرش راازنیام کشیدو دربرابر صورت رسول نگه داشت وگفت به امیرت بگوفرمان من این است. یعقوب خیلی راحت نیشابوربگرفت ومحمدابن طاهررابه بند کشید وسراسر خراسان بگرفت : نویسنده تاریخ سیستان می نویسد:(یعقوب به نیشابور قرار گرفت پس اوراگفتندکه مردمان نیشابورمی گویندکه یعقوب عهد ومنشورامیرالمومنین ندارد. پس حاجب راگفت رومنادی کن تا بزرگان وعلماء وفقهای نیشابور و روسای ایشان فردااینجاجمع باشندتا عهد امیر المومنین برایشان عرضه کنم حاجب فرماندادتا منادی کردند.بامدادهمه بزرگان به درگاه آمدند ویعقوب فرماندادتادوهزارغلام همه با سلاح بایستادندهریک سپری و شمشیری وعمودی سیمین وزرین بدست همه ازآن سلاح که ازخزانه محمدابن طاهر برگرفته بودوخودبرسم شاهان بنشست واین غلامان دوصف پیش اوبایستادندفرماندادتا
مردمان اندرآمدندوپیش اوبه ایستادند گفت
بنشینیدپس حاجب راگفت آن عهد امیر المؤمنين رابیاورتابرایشان بخوانم حاجب اندرآمد وتیغ برگرفت وبجنبانیدآن مردمان بیشتربیهوش گشتند گفتندمگربجانهای ما
قصدی دارد.یعقوب گفت تیغ نه ازبهرآوردم
که بجان کسی قصدی دارم اماشماشکایت کردین که یعقوب عهدامیرالمومنین ندارد
خواستم بدانیدکه دارم)سپس فرمانداد ازطاهریان ومخالفان همه رادستگیروبه بندکرد:تمام خراسان بگرفت سپس به گرگان وطبرستان تاخت وسپس بازگشت رتبیل پادشاه کابل راشکست دادتمام بتان زرین وسیمین رامصادره کرد:✔
پایان قسمت دوم:✔
مطلب باذکر ماخذادامه دارد✔
کاظم مزینانی تامطلبی دیگربدرود ✔
@goshetarikh

20 last posts shown.

537

subscribers
Channel statistics