🔰 نقاشِ كودكان و ديوانگان
زندگی و جهان هنری پُل کلــه
۷۷ سال از مرگ پل كله ميگذرد؛ نقاش نابغه سوئيسي كه ۲۹ ژوئن ۱۹۴۰ در برن درگذشت و در کارش از سبکهاي مختلف هنري، از جمله، دريافتگري، کوبيسم و سوررئاليسم تأثير گرفت. او و دوست روس نقاشاش، واسيلي کاندينسکي شهرت فراواني را هم از بابت فعاليت هنري و هم تدريس در مدرسهی هنر و معماري «باوهاس» کسب کردند. در ۱۹۴۰ کمي قبل از مرگاش، نمايشگاه بزرگي از آخرين کارهاي خود را در برن برپا کرد. او هنرمندي نوانديش بود که به سبب تخيل خلاق و آفرينش گسترده و متنوعاش، يکي از برجستهترين شخصيتهاي هنر مدرن به شمار ميآيد.
من سالها پيش کتابي را از کله به فارسي ترجمه کردم. پل کله هم استاد است و هم نقاش. هم معلم است هم هنرمند. آدمي است که با تمام وجود به کائنات رخنه کرده از زمين و آسمان الهام گرفته است. چيزهايي را بيان کرده که خيلي از هنرمندان بزرگ اين قرن نتوانستند. شايد يکي از آنها را گرفتهاند و رفتهاند به جلو؛ ولي او از هر گلي شکوفهاي به ما اهدا ميکند. کافي است که به تابلوهايش نگاه کنيد. از تصويرسازي تا به کارهاي آبستره که ميرسد هميشه در حال خلاقيت و پيدا کردن و در حال رشد تفکر و انديشه خودش است. در کتابهايي هم که نوشته و مسائلي که مطرح کرده، هنرجويان را به راهي هدايت ميکند که بتوانند به فعاليت هنري و خلاقيت هنري نزديک شوند. شما اگر کتاب «پل کله» را بخوانيد ميبينيد که چه صحبتهايي مطرح کرده است. مثلاً در مورد آموزش هنر چه صحبتهايي ميکند يا در مدرسه باوهاس چطور درس ميداده است.
وقتي کـله را با کاندينسکي مقايسه ميکنيد، نكات تازهاي دستگيرتان ميشود. هر دو هنرمندان بزرگي هستند؛ ولي به قول يكي از نويسندگان، اگر کاندينسکي توانست با هنر آبسترهی خودش جهان مادي را متصرف شود کله با کار خودش به کائنات دست يافت. اين خيلي حرف بزرگي است. از اينجا رفته به جايي که حتي پيکاسو هم نميتواند پايش را آنجا بگذارد و نگذاشت. کارهايشان مقبول و قيمتي است ولي در مقام ارزش ناب هنري، در کله چيزي هست که هر کسي ندارد. او هنرمندي تک است. کسي است که توانسته مثل چشمهی فورانکنندهاي به تمام رشتههاي هنري راه يابد و کمک کند. شما اغلب نقاشان را ميتوانيد ببينيد که جاي پاي کله در كارشان هويداست. نميتوان با يک يا دو کلمه، پل كله را توصيف كرد. کله يک عارف است. آدمي است که انديشههايش را از ماوراءالطبيعه دريافت ميکند. هنرمندي است که وقتي نقاشي ميکند نماز ميخواند.
نقاشي ميکرده و به چرخ دعا پناه ميبرده. خودش ميگويد اين مغز من نيست که فرمان ميدهد، اين دست من نيست که طراحي ميکند، من در آن دوردستها دوستان سياه و سفيدي دارم. آنها به من ميگويند که چه بايد بکنم. چه بسا هفتهها و ماهها در انتظار مينشينم بدون اينکه بتوانم کاري انجام دهم تا آن الهام لازم به من برسد و بتوانم به خلاقيت دست بزنم. هنرمندي نيست كه ابتدا به ساکن هر چرند و پرندي را روي کاغذ بياورد. از چنين دريچهاي به کار هنر نگاه ميکند. جنبهی کاملاً عرفاني در آن است. هميشه ميگويد اشراق را دستکم نگيريد، عرفان را در هنر فراموش نکنيد.
اين آدم يک عارف است. شخصيتي است ماوراء کساني که تابلو ميسازند براي اينکه ديگران خوششان بيايند و بفروشند. هميشه ميگويد ما نبايد از کار طبيعت تقليد کنيم ما بايد از خود طبیعت تقليد کنيم؛ همانطور که بچهاي از پدر خودش تقليد ميکند تا راه رفتن خودش را ياد بگيرد. پس ما بايد طبيعتي را بيافرينيم که شانه به شانهی آفريدن آفريدگار آسمانها و زمين باشد. شانه به شانهی او باشيم، نه اينکه عيناً طبيعت را کپی کنيم و تقليدگرايی کنيم. او از ديدگاه ديگری به هستی نگاه میکند. کله خيلی حرف دارد. موندريان هم نقاش دوست داشتني من است.
او با تحليل فرمهاي شناخته شده به فرم انتزاعي ميرسيد و آرام آرام با عرفان کار ميکرد، ولي راه و روش موندريان با کله فرق دارد. کار کله آسمانيتر است و کار موندريان دقيق و محاسبهگرايانه. مثل آسمانخراشهاي آمريکا که الهام گرفته از کارهای آخر موندريان است. واقعاً نميتوانم بگويم كدام تابلو از کارهاي کله برايم دلنشينتر است؛ چون همهشان زيبا هستند. نميدانم کدامشان را بگويم. او از کار کودکان و ديوانهها خيلي تقليد ميکند. نقاش كودكان و ديوانگان بود. از کار شرقيها استفاده کرده و همه چيز را مورد استفاده قرار داده است.
🏺
@artresearchتجربه، شمارهی ۳، مرداد ۱۳۹۰
محسن وزیریمقدم