و تا این اتفاق نيفتد، احتمال اينکه هرگونه تعاملي با ايران در حل مسائل منطقهاي صورت گیرد، بسيار کم است. از سوي ديگر، اضطرار ژئوپليتيک و بروز تهديدات نوظهور امنيتي (مثل داعش) هم کشورها را به سمت تقويت سيستمهاي ملي سوق داده است. اکنون دولتها و ملتها درک جديد و پويايي از تأثيرات تحولات منطقهاي و جهاني بر سرنوشت و آينده خود دارند. در واقع، مفهوم جنگ و دفاع از خود، رقابتهاي ژئوپليتيک، دستيابي به ثبات و شيوه رشد اقتصادي در گفتمانهاي سياست داخلي تغيير کرده و ملتها از دولتهاي خود مسئوليت بيشتري از لحاظ برقراري انسجام ملي، رفاه اقتصادي و برقراري امنيت طلب ميکنند. اين سبب ميشود که دولتها با يک نگاه ملي چنين مفاهيمي را در حوزه سياستگذاري عملياتي کنند. پيدايش مفهوم «امنيت گسترده» در شرق و غرب مديترانه در نگاه اروپايي و ضرورت پيشگيري از تهديدات مربوط به تروريسم، تداوم بحرانها و سيل پناهندگان با مشارکت دولتهاي منطقه از همين زاويه اهميت مييابد. بر مبناي همين رويکرد، اروپا خواهان حفظ برجام و مشارکت ايران در نظم جديد منطقهاي و به تبع آن پرهيز از يک منازعه جديد بين ايران و آمريکا در حوزه همسايگي خود است. در اين شرايط، کارآمدترين راهبرد سياست خارجي ايران براي توسعه اقتصادي و توليد امنيت، گرايش به «دو و چندجانبهگرايي» منطقهاي با تکيه بر منابع مستقل قدرت ملي است. مفهوم «اتصال منطقهاي» (regional connectivity) هم در حوزه رشد اقتصادي و هم در حوزه سياسي-امنيتي براي کشورمان بهتدريج حائز اهميت بيشتري ميشود. نخست، در حوزه رشد اقتصادي، تقويت روابط دوجانبه يا سهجانبه اقتصادي در حوزه همسايگي از طريق گسترش اتصالات شبکههاي جادهاي، ريلي، هوايي و مالي و تجارت دوجانبه از طريق پول ملي براي انتقال و صدور نيروي کار، سرمايه و توليدات ملي حائز اهميت است. در اين رويکرد جديد، منطق جغرافيا و اتصال سرزميني و تاريخي براي استفاده بهينه از منابع قدرت ملي براي رشد و توسعه اقتصادي اهميت بيشتري مييابد. جبر جغرافيايي و تاريخي-فرهنگي کشورمان را در مرکز اتصال پنج زيرسيستم مهم منطقهاي، يعني منطقه شامات، قفقاز، آسياي مرکزي، آسياي جنوبي و خليج فارس قرار داده است. ايران ميتواند نقطه ادغام اقتصادي و تجارتهاي كوچكتر بين بنادر درياي سياه و خليج فارس و جذابيت تبادلات اقتصادي و توريسم براي روسيه، ترکيه و کشورهاي قفقاز و بنادر غرب درياي سياه با بلغارستان و روماني و مجموعه اروپاي شرقي باشد. اتصال ريلي و زميني با عراق، سوريه و لبنان تا مديترانه يک مسير ديگر ادغام اقتصادي، فرهنگي-سياسي است. تبادلات اقتصادي و انرژي زميني و دريايي در حوزه خزر و آسياي مرکزي و افغانستان و اتصال آنها با کشورهاي آسياي جنوبي يعني پاکستان و هند و همزمان تجارتهاي دوجانبه با کشورهاي حوزه خليج فارس مثل عمان، قطر و کويت که ديدگاه متعادلي نسبت به روابط با ايران دارند، همگي در قالب استفاده صحيح از ظرفيت اقتصادهاي محلي براي رشد اقتصادي کشورمان لازماند. اتصال منطقهاي و شبکهاي ايران با اقتصادهاي محلي در قالب تبادلات ملي دوجانبه يا سهجانبه اين فضا را به کشورمان ميدهد که جايگاه ژئوپليتيك و ثباتساز خود را در حوزه همسايگي و مجاورت جغرافيايي خود قوي کند. همين تحول سبب ميشود تا جايگاه استراتژيک ايران در يک قالب چندجانبهگراي سياسي بيشتر مورد توجه اروپا و آمريکا و ترکيه در غرب، روسيه در شمال، چين و هند در شرق و مجموعه کشورهاي حوزه خليج فارس و شمال آفريقا در جنوب قرار گيرد. تنها يک «ايران قوي از درون» با شبکه قوي اتصال منطقهاي كه اقتصاد خود را از حالت روزمرگي فعلي درآورده و جنبه استراتژيك به آن بدهد، قادر به حضور کارآمد در بازيهاي بزرگ ژئوپليتيك با بهرهبرداري از برتري جغرافيايي خود در منطقه خواهد بود.
@imessiran
@imessiran