روزی دست هایت را در دستانم گرفتم و انها را فشردم و نگاهی به چشمان براقت و صورت بی نقصت کردم و لب زدم
-زیاد...خیلی خیلی دوستت دارم
لبخند دلنشینی بر لب های سرخت نشست و
جواب دادی:هرچه این حرف را تکرار کنی ، باز هم میخواهم آن را بشنوم.
این گفت و گوی کوتاه را ، مدام مثل برگردان یک شعر ، مثل تم یک قطعه ی موسیقی ، هر لحظه در ذهن خود تکرار کردم.
و جواب تو را ، بار ها با لهجه ی شیرینت در ذهنم مرور کردم.
-زیاد...خیلی خیلی دوستت دارم
لبخند دلنشینی بر لب های سرخت نشست و
جواب دادی:هرچه این حرف را تکرار کنی ، باز هم میخواهم آن را بشنوم.
این گفت و گوی کوتاه را ، مدام مثل برگردان یک شعر ، مثل تم یک قطعه ی موسیقی ، هر لحظه در ذهن خود تکرار کردم.
و جواب تو را ، بار ها با لهجه ی شیرینت در ذهنم مرور کردم.