Forward from: پرسهزنیهایی در جامعهشناسی
✳️«تئوری در مسلخ روش: یادداشتی بسیارکوتاه در مورد فقر تئوریکنگری و رشد کارمندپروری در جامعهشناسیِ ایران»
✍حسین کمالوند
چند روز پیش در حال خواندن کتاب «مدرنیته، کثرتگرایی و بحران معنا: جهتگیری انسان مُدرن» نوشتهی پیتر برگر و توماس لاکمن بودم. از سال ۱۳۹۶ که کتاب «ذهن بیخانمان» را خواندهام، همواره آثار برگر و لاکمن را دنبال نمودهام و نوشتههای این دو برایم بسیار جذاباند.
⏮ دوشنبه بیستم شهریورماه، وقتی در طبقهی چهارم دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران بر روی صندلی نشسته و در حالِ خواندنِ صفحاتِ ابتداییِ کتاب «مدرنیته، کثرتگرایی و بحران معنا» بودم، اساتید گروه صدایم زدند و از من خواستند تا برای دفاع اولیه از موضوع رسالهی دکتریام (ریشههای فلسفی جامعهشناسی کلاسیک آلمان) توضیحاتی را ارائه بدهم. همان موضوعی که متهم است به اینکه دغدغهی یک دانشجوی فلسفه است در حوزهی جامعهشناسی (نمیدانم این تفکیکها چگونه، با چه مبنایی و با چه نظام معنایی و معرفتیای صورت میپذیرد: آیا دغدغهی دانشجوی جامعهشناسی در حوزهی فلسفه هم داریم؟ با صرف جا به جا و عقب و جلو کردنِ عنوان فیلدهای مطالعاتی، میشود تز ساخت؟).
⏮ تجربهی زیستهی من در طول این ده سالِ دانشآموزی در دانشگاه و در حوزهی علوم اجتماعی، حکایت از این دارد که «بهنظر جامعهشناسی آکادمیک در ایرانِ دههی نود، به نحو بیمارگونی تئوری ستیز، فلسفهگریز، انضمامیتزده، آمارگرا و کمیتنگر است» و در یک کلام به شکل متوهمانهای میپندارد که «مسئله دارد» و در حال حل کردن بحرانهایی ناظر بر ابژهای بهنام «جامعه ایران» یا «جامعه ایرانی» است.
⏮ تجربهی زیستهی من حکایت از این دارد که نسل آیندهی اساتید جامعهشناسی در ایران (چه آنها که بهخاطر تعلقات ایدئولوژیکشان پذیرش میشوند و چه آنها که با شایستگی کرسی میگیرند)، در یک اصل با همدیگر مشترکاند: «فقدانِ توانِ تأملِ صبورانه جهت نگریستنِ فیلسوفانه به بنیادهای جامعهشناسی که نتیجهاش چیزی جز سیطرهی انضمامیتزدگی و تکنیک (رَوش) دانی و البته شیفتگی بوروکراتیک به حل مسئله نیست.» نسل آیندهی اساتید جامعهشناسی در ایران، تحت تأثیر این حجم از دلبستگی و شیفتگی به حل مسئله، بیشتر بوروکرات، کارمند و تکنیکدان هستند و جامعهشناسی آکادمیکِ نسل آینده، با بحران شدید و «فقر تئوریکنگری» رو در روست.
⏮ در همان حین جلسهی گروه و پس از ترک جلسه نیز، بار دیگر به برگر و لاکمن اندیشیدم. این دو در همان صفحات ابتدایی این کتاب (مثل بقیهی آثارشان)، شجاعانه مفروضاتِ نظری و انسانشناختیشان را با صدای بلند اعلام میکنند. صادقانه بگویم، «چرا برگر و لاکمن را دوست دارم»؟ اساساً نه فقط برگر و لاکمن، بلکه هر نویسنده، جامعهشناس و روشنفکری که با مسئلهی
«بنیادهای شکلگیری آگاهی و تفکر» درگیر و این حوزه را کاویده باشد، برای من بسیار بسیار قابل احترام است. همزمان به وضعیت جامعهشناسی آکادمیک در ایران مینگرم. برخی اساتید ما، بعد از هفتاد سال حقوق مُفت گرفتن از دانشگاه و کپی کردن و دزدیدن کارهای کلاسی دانشجویان و بدل کردن آنها به کتابهای به درد نخور و بی ارزش و پر از غلطشان، تازه به این نتیجه رسیدهاند که فلسفه، کار تئوریک و رسالههای نظری چقدر مُضرند! کار جامعه شناختی حد و مرز و خطوطش کاملاً مشخص و جداست از سایر میدان های معرفت! این نتیجهگیری و دفاع از آن (که بدل به رویهای مشترک در گروههای جامعهشناسی شده است)، پیامدی جز زوال و خشکاندنِ تفکر تئوریک نداشته و نهایتاً عاقبتی جز تربیت کارمند سرشماری ندارد!
⏮ بهنظر من، جامعهشناس و معلمِ علوم اجتماعی، قبل از شروع کلاس و درس دادن، میبایستی دانشجو را در اُفقی که همراه با آن (در-آن) به عالم هستی و پدیدارهای گوناگون آن (از فرد تا جامعه و مسائل جامعه) میاندیشد، سهیم کند. شجاعت در اِفشای مفروضات نظری و نقاط آغازین تفکرمان، اول که وظیفهما اهل علوم اجتماعی و معلمان این حوزه و دوم شرط اساسیِ طهارت فکری و صداقت معرفتی، عملی و علمیمان است. (البته بدل شدن این ایده به یک رویه، تقریباً در شرایط کنونی و با این نحوهی تربیت دانشجو و این حجم از ضدیت با فلسفه علوم اجتماعی، تقریباً غیر ممکن است).
♦️پینوشت: هرکس (با هر جایگاه و مقامی که در علوم اجتماعی داشته باشد، چه در ایران و چه خارج ایران) اگر به مفروضات نظریاش و نسبت آنها با حیاتِ دانشگاهی، عملی، علمی و کارنامهی گفتاری و نوشتاریاش نیندیشیده و اثری در این مورد را مدون نکرده باشد، کار و پروژهاش عبث و بیهوده است و من به شخصه از کنارش رد میشوم، جدیاش نمیگیرم. آثارش را دنبال نمیکنم (زندگی کوتاه است و قرار نیست نوشتههای هر آدم وراجی را بخوانیم -آثاری که بعضاً کارهای کلاسی دانشجویان هستند)
🆔آدرس کانال پرسهزنیهایی در جامعهشناسی:
🆔 @last_Flaneur 👈
✍حسین کمالوند
چند روز پیش در حال خواندن کتاب «مدرنیته، کثرتگرایی و بحران معنا: جهتگیری انسان مُدرن» نوشتهی پیتر برگر و توماس لاکمن بودم. از سال ۱۳۹۶ که کتاب «ذهن بیخانمان» را خواندهام، همواره آثار برگر و لاکمن را دنبال نمودهام و نوشتههای این دو برایم بسیار جذاباند.
⏮ دوشنبه بیستم شهریورماه، وقتی در طبقهی چهارم دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران بر روی صندلی نشسته و در حالِ خواندنِ صفحاتِ ابتداییِ کتاب «مدرنیته، کثرتگرایی و بحران معنا» بودم، اساتید گروه صدایم زدند و از من خواستند تا برای دفاع اولیه از موضوع رسالهی دکتریام (ریشههای فلسفی جامعهشناسی کلاسیک آلمان) توضیحاتی را ارائه بدهم. همان موضوعی که متهم است به اینکه دغدغهی یک دانشجوی فلسفه است در حوزهی جامعهشناسی (نمیدانم این تفکیکها چگونه، با چه مبنایی و با چه نظام معنایی و معرفتیای صورت میپذیرد: آیا دغدغهی دانشجوی جامعهشناسی در حوزهی فلسفه هم داریم؟ با صرف جا به جا و عقب و جلو کردنِ عنوان فیلدهای مطالعاتی، میشود تز ساخت؟).
⏮ تجربهی زیستهی من در طول این ده سالِ دانشآموزی در دانشگاه و در حوزهی علوم اجتماعی، حکایت از این دارد که «بهنظر جامعهشناسی آکادمیک در ایرانِ دههی نود، به نحو بیمارگونی تئوری ستیز، فلسفهگریز، انضمامیتزده، آمارگرا و کمیتنگر است» و در یک کلام به شکل متوهمانهای میپندارد که «مسئله دارد» و در حال حل کردن بحرانهایی ناظر بر ابژهای بهنام «جامعه ایران» یا «جامعه ایرانی» است.
⏮ تجربهی زیستهی من حکایت از این دارد که نسل آیندهی اساتید جامعهشناسی در ایران (چه آنها که بهخاطر تعلقات ایدئولوژیکشان پذیرش میشوند و چه آنها که با شایستگی کرسی میگیرند)، در یک اصل با همدیگر مشترکاند: «فقدانِ توانِ تأملِ صبورانه جهت نگریستنِ فیلسوفانه به بنیادهای جامعهشناسی که نتیجهاش چیزی جز سیطرهی انضمامیتزدگی و تکنیک (رَوش) دانی و البته شیفتگی بوروکراتیک به حل مسئله نیست.» نسل آیندهی اساتید جامعهشناسی در ایران، تحت تأثیر این حجم از دلبستگی و شیفتگی به حل مسئله، بیشتر بوروکرات، کارمند و تکنیکدان هستند و جامعهشناسی آکادمیکِ نسل آینده، با بحران شدید و «فقر تئوریکنگری» رو در روست.
⏮ در همان حین جلسهی گروه و پس از ترک جلسه نیز، بار دیگر به برگر و لاکمن اندیشیدم. این دو در همان صفحات ابتدایی این کتاب (مثل بقیهی آثارشان)، شجاعانه مفروضاتِ نظری و انسانشناختیشان را با صدای بلند اعلام میکنند. صادقانه بگویم، «چرا برگر و لاکمن را دوست دارم»؟ اساساً نه فقط برگر و لاکمن، بلکه هر نویسنده، جامعهشناس و روشنفکری که با مسئلهی
«بنیادهای شکلگیری آگاهی و تفکر» درگیر و این حوزه را کاویده باشد، برای من بسیار بسیار قابل احترام است. همزمان به وضعیت جامعهشناسی آکادمیک در ایران مینگرم. برخی اساتید ما، بعد از هفتاد سال حقوق مُفت گرفتن از دانشگاه و کپی کردن و دزدیدن کارهای کلاسی دانشجویان و بدل کردن آنها به کتابهای به درد نخور و بی ارزش و پر از غلطشان، تازه به این نتیجه رسیدهاند که فلسفه، کار تئوریک و رسالههای نظری چقدر مُضرند! کار جامعه شناختی حد و مرز و خطوطش کاملاً مشخص و جداست از سایر میدان های معرفت! این نتیجهگیری و دفاع از آن (که بدل به رویهای مشترک در گروههای جامعهشناسی شده است)، پیامدی جز زوال و خشکاندنِ تفکر تئوریک نداشته و نهایتاً عاقبتی جز تربیت کارمند سرشماری ندارد!
⏮ بهنظر من، جامعهشناس و معلمِ علوم اجتماعی، قبل از شروع کلاس و درس دادن، میبایستی دانشجو را در اُفقی که همراه با آن (در-آن) به عالم هستی و پدیدارهای گوناگون آن (از فرد تا جامعه و مسائل جامعه) میاندیشد، سهیم کند. شجاعت در اِفشای مفروضات نظری و نقاط آغازین تفکرمان، اول که وظیفهما اهل علوم اجتماعی و معلمان این حوزه و دوم شرط اساسیِ طهارت فکری و صداقت معرفتی، عملی و علمیمان است. (البته بدل شدن این ایده به یک رویه، تقریباً در شرایط کنونی و با این نحوهی تربیت دانشجو و این حجم از ضدیت با فلسفه علوم اجتماعی، تقریباً غیر ممکن است).
♦️پینوشت: هرکس (با هر جایگاه و مقامی که در علوم اجتماعی داشته باشد، چه در ایران و چه خارج ایران) اگر به مفروضات نظریاش و نسبت آنها با حیاتِ دانشگاهی، عملی، علمی و کارنامهی گفتاری و نوشتاریاش نیندیشیده و اثری در این مورد را مدون نکرده باشد، کار و پروژهاش عبث و بیهوده است و من به شخصه از کنارش رد میشوم، جدیاش نمیگیرم. آثارش را دنبال نمیکنم (زندگی کوتاه است و قرار نیست نوشتههای هر آدم وراجی را بخوانیم -آثاری که بعضاً کارهای کلاسی دانشجویان هستند)
🆔آدرس کانال پرسهزنیهایی در جامعهشناسی:
🆔 @last_Flaneur 👈