#یادداشتهای_یک_زبانشناس
آلمان؛ مسئله دوزبانی و چندزبانی
چندی پیش در مجله اشپیگل مطلب جالبی از نویسنده لهستانی خواندم که در کتابش با عنوان "ما مهاجران سخت کوش" به مسئله دوزبانی اشاره کرده بود و از مشکلات و چالش های زندگی خود سخن گفت. خانواده اش در سال ۱۹۸۸ به آلمان مهاجرت کرده و از همان ابتدا با مشکل زبان روبرو شدند. با تلاش های بسیار و ممارست، زبان آلمانی را یادگرفتند و به قدری این مسئله برایشان مهم بود که حتی بچه ها نه تنها در محیط خارج از خانه، بلکه در خانه نیز می بایست به اجبار آلمانی صحبت می کردند. این مسئله برای نویسنده کتاب دردسرساز بود، زیرا نمی توانست با زبان آلمانی آنطور که باید ارتباط برقرار کند. همچنین زبان مادری برایش برای بیان عواطف و احساسات بسیار راحت تر بود. به عقیده او، انتخاب زبان باید برعهده خود بچه ها باشد نه اینکه آنها را به هرسویی اجبار کرد. بحث دو زبانی و چند زبانی در آلمان، مسئله پیچیده ایست. در آلمان حدود ۱۰ میلیون افراد با پیشینه مهاجرتی در آلمان زندگی می کنند. بچه های این افراد در اصل در دو دنیا با دو زبان مختلف زندگی می کنند. یکی در چهاردیوار خانه و دیگر در جامعه. گاهی اوقات خصوصا اگر در خانواده متعصب بزرگ شده باشند، تطبیق دادن خود و یا تعادل ایجاد کردن میان این دو دنیا کار راحتی نیست. تازه اگر مسائل دیگر مانند فرهنگ و دین متفاوت آن ها را نیز در نظر نگیریم.
سوال اینجاست که آن ها چگونه می توانند تعادل میان جامعه درون و جامعه بیرون ایجاد کنند.
برخی از آنها تنها به یادگیری یک زبان آلمانی بسنده می کنند، برخی ها سعی در استفاده از کلماتی که حس زبانی آنها قوی تر دارند و برخی دیگر هم در خانه به زبان مادری و در بیرون از خانه به زبان آلمانی. از سال ۲۰۰۶ قانون الزام زبان آلمانی برای گرفتن اقامت در آلمان اجرا شد. از آن سال تا به امروز دولت آلمان، سیاست های مختلف را برای یادگیری زبان برای مهاجران در پیش گرفته است. زیرا معتقد است زبان تنها، واژگان و جملات نیستند، بلکه در خود فرهنگ و طرز نگاه افراد به جهان خود است.
آلمان؛ مسئله دوزبانی و چندزبانی
چندی پیش در مجله اشپیگل مطلب جالبی از نویسنده لهستانی خواندم که در کتابش با عنوان "ما مهاجران سخت کوش" به مسئله دوزبانی اشاره کرده بود و از مشکلات و چالش های زندگی خود سخن گفت. خانواده اش در سال ۱۹۸۸ به آلمان مهاجرت کرده و از همان ابتدا با مشکل زبان روبرو شدند. با تلاش های بسیار و ممارست، زبان آلمانی را یادگرفتند و به قدری این مسئله برایشان مهم بود که حتی بچه ها نه تنها در محیط خارج از خانه، بلکه در خانه نیز می بایست به اجبار آلمانی صحبت می کردند. این مسئله برای نویسنده کتاب دردسرساز بود، زیرا نمی توانست با زبان آلمانی آنطور که باید ارتباط برقرار کند. همچنین زبان مادری برایش برای بیان عواطف و احساسات بسیار راحت تر بود. به عقیده او، انتخاب زبان باید برعهده خود بچه ها باشد نه اینکه آنها را به هرسویی اجبار کرد. بحث دو زبانی و چند زبانی در آلمان، مسئله پیچیده ایست. در آلمان حدود ۱۰ میلیون افراد با پیشینه مهاجرتی در آلمان زندگی می کنند. بچه های این افراد در اصل در دو دنیا با دو زبان مختلف زندگی می کنند. یکی در چهاردیوار خانه و دیگر در جامعه. گاهی اوقات خصوصا اگر در خانواده متعصب بزرگ شده باشند، تطبیق دادن خود و یا تعادل ایجاد کردن میان این دو دنیا کار راحتی نیست. تازه اگر مسائل دیگر مانند فرهنگ و دین متفاوت آن ها را نیز در نظر نگیریم.
سوال اینجاست که آن ها چگونه می توانند تعادل میان جامعه درون و جامعه بیرون ایجاد کنند.
برخی از آنها تنها به یادگیری یک زبان آلمانی بسنده می کنند، برخی ها سعی در استفاده از کلماتی که حس زبانی آنها قوی تر دارند و برخی دیگر هم در خانه به زبان مادری و در بیرون از خانه به زبان آلمانی. از سال ۲۰۰۶ قانون الزام زبان آلمانی برای گرفتن اقامت در آلمان اجرا شد. از آن سال تا به امروز دولت آلمان، سیاست های مختلف را برای یادگیری زبان برای مهاجران در پیش گرفته است. زیرا معتقد است زبان تنها، واژگان و جملات نیستند، بلکه در خود فرهنگ و طرز نگاه افراد به جهان خود است.