#یادداشتهای_یک_زبانشناس
"مرزهای زبان یعنی همان مرزهای جهان"
جناب ویتگنشتاین هم به خوبی بر این امر واقف است که هرگاه تنها زبان تعیین کننده مرزهای جهان توست.
زمانی که زبان دیگر آموختی، یعنی پا به جهان آنها گذارده ای. زبان تنها ابزار برقراری ارتباط نیست بلکه تو را نیز با جهان آن زبان همراه می کند. درک این موضوع زمانی میسر است که پا بر عرصه گذاری و جلو روی.
در باز شد و معلم که آن موقع اسمش را نمی دانستم وارد کلاس شد. مردی حدودا چهل ساله و کمی شوخ و سرحال. از ظاهرش پنداشتم که اهل آلمان است. ابتدا خود را معرفی کرد و به عنوان درس اول سلام و روز به خیر را تمرین کردیم. هر کس در حد سه جمله اینکه سلام روز به خیر نام من چیست می گفت. اسامی مختلف با لهجه های مختلف. کلاس رنگارنگی داشتیم. من که هیچ پیش زمینه آلمانی نداشتم، البته گاهی از سر علاقه گریزی به کتاب ها و سایت های آموزش زبان می زدم سعی می کردم در بیان و تلفظ صحیح چیزی کم نگذارم. ژلت، معلم می دانست که همه ما صفر کیلومتر بودیم و البته اکثرا انگلیسی بلد هستند نمی دانم سیاستش بود و یا واقعا جدی گفت که انگلیسی بلد نیست! بعد از چاق سلامتی، به رسم و عادت آلمانی که وقتی اولین بار به خانه هایشان می روی همه جای خانه که اجازه رفت و آمد داری را نشانمان داد. همه با هم رفتیم به سالن و تقریبا همه اطلاعاتی که باید می دانستیم تا حتی نحوه تفکیک زباله در کلاس را توضیح داد. سطلی بزرگ با سه قسمت که یکی برای کاغذ، یکی برای پلاستیک و دیگری برای زباله های خیس.اینجا معلومم شد که ما در کنار یادگیری زبان آلمانی، قرار است به نوعی با نوع زندگی آلمان نیز آشنا شویم.
"مرزهای زبان یعنی همان مرزهای جهان"
جناب ویتگنشتاین هم به خوبی بر این امر واقف است که هرگاه تنها زبان تعیین کننده مرزهای جهان توست.
زمانی که زبان دیگر آموختی، یعنی پا به جهان آنها گذارده ای. زبان تنها ابزار برقراری ارتباط نیست بلکه تو را نیز با جهان آن زبان همراه می کند. درک این موضوع زمانی میسر است که پا بر عرصه گذاری و جلو روی.
در باز شد و معلم که آن موقع اسمش را نمی دانستم وارد کلاس شد. مردی حدودا چهل ساله و کمی شوخ و سرحال. از ظاهرش پنداشتم که اهل آلمان است. ابتدا خود را معرفی کرد و به عنوان درس اول سلام و روز به خیر را تمرین کردیم. هر کس در حد سه جمله اینکه سلام روز به خیر نام من چیست می گفت. اسامی مختلف با لهجه های مختلف. کلاس رنگارنگی داشتیم. من که هیچ پیش زمینه آلمانی نداشتم، البته گاهی از سر علاقه گریزی به کتاب ها و سایت های آموزش زبان می زدم سعی می کردم در بیان و تلفظ صحیح چیزی کم نگذارم. ژلت، معلم می دانست که همه ما صفر کیلومتر بودیم و البته اکثرا انگلیسی بلد هستند نمی دانم سیاستش بود و یا واقعا جدی گفت که انگلیسی بلد نیست! بعد از چاق سلامتی، به رسم و عادت آلمانی که وقتی اولین بار به خانه هایشان می روی همه جای خانه که اجازه رفت و آمد داری را نشانمان داد. همه با هم رفتیم به سالن و تقریبا همه اطلاعاتی که باید می دانستیم تا حتی نحوه تفکیک زباله در کلاس را توضیح داد. سطلی بزرگ با سه قسمت که یکی برای کاغذ، یکی برای پلاستیک و دیگری برای زباله های خیس.اینجا معلومم شد که ما در کنار یادگیری زبان آلمانی، قرار است به نوعی با نوع زندگی آلمان نیز آشنا شویم.