https://t.me/libraxxxxxxhelxxfoxدرحالی که سیگارتو روشن کردی دونه دونه قرصارو از جاشون در میاری و توی یه بشقاب کوچیک میریزی.
بشقاب و لیوان اب و برمیداری و رو میز کوچیک کنار وان میذاری.
لباساتو در میاری و وارد وان که از قبل با آب گرم پرش کرده بودی میشی.
از آرامشی که میگیری ناخودآگاه چشماتو میبندی؛ شاید این آخرین باری بود که این حس به سراغت میومد.
سیگار رو تو جا سیگاری خاموش میکنی و لیوان آب رو به دست میگیری و دونه دونه قرصارو شروع به خوردن میکنی.
لیوان رو سرجاش میذاری و چشماتو میبندی و به سکوت گوش میدی.
آخرین تصویر باقی مونده در ذهنت کاشی های سفیدرنگ حمومه که روبه روت قرار داشتن.