نور-ی سرد و شیرین بود
که از طلوع پگاه تو
روشنام میداشت
که مرا میبرد به آن افق دور
که گوشهای ذوق را
قلقلک میداد
و چشمهای شوق را
ولولک
ای من در قبالات بیپناهگاه
ای در افسون گستردهبالات
داستانهای بسیار
بر محور آه
آن چشمها
آن چشمها که شاید
آن جان که از نو دمد جان
وقتی که باید
بیاید
https://t.me/mhhjahanabadi
که از طلوع پگاه تو
روشنام میداشت
که مرا میبرد به آن افق دور
که گوشهای ذوق را
قلقلک میداد
و چشمهای شوق را
ولولک
ای من در قبالات بیپناهگاه
ای در افسون گستردهبالات
داستانهای بسیار
بر محور آه
آن چشمها
آن چشمها که شاید
آن جان که از نو دمد جان
وقتی که باید
بیاید
https://t.me/mhhjahanabadi