[ yon.ir/rZLEV ]
🚨باز هم نزاع حاکمیتی ها و دولتی ها در صحنه سیاسی ایران(۱)
-این بار به بهانه شعر یک مطیعی
🔺🔺مدتهاست که دو رکن سیاسی مدرن ایرانی، یعنی "حاکمیت" و "دولت" هر چند صباحی روبروی یکدیگر قرار میگیرند. مساله اصلی حاکمیت تمامیت ارضی و در یک کلام "استقلال" است و مساله اصلی دولت اداره "جمهوری"و تنظیم امور جامعه سرمایه داری. با زبان استعاری، همانطور که قبلا به آن اشاره شده است[ اینجا را بخوانید👈 t.me/miladdokhanchi/174 ]، حاکمیت "پدر" است و دولت "مادر." مادر مسئول اداره خُرد جامعه است و پدر مسئول حفظ امنیت و اداره کلان آن.
🔻در تجربه معاصر ایرانی، در جنگ ایران-عراق طرفداران اسلام سیاسی خود را در مرکز دفاع از تمامیت ارضی یافتند و در یک جبر تاریخی درحالی که برای ارزش ها میجنگیدند به مدافعان بلامنازع دولت-ملت ایرانی تبدیل گشتند. اسلامیست های تا دیروز انقلابی امروز خود را مسئول دفاع از حاکمیت یافتند و اینگونه شد که حاکمیتی ها عموما از مذهبیها انتخاب شدند. دولت نیز از آنجا که از اساس محصول خواهش های سرمایه داری بوده است شکلی عرفی داشته و ازین حیث است که دولتی ها صرف نظر از اینکه از کدام گرایش آمده اند یا همواره صبغه ای لیبرال داشته اند یا لیبرال مسلک شده اند.
🔻حاکمیتی ها از آنجا که مساله شان امنیت است گریزی ندارند که در مدار "صفر و یک" اندیشه کنند و دولتی ها از آنجا که در ذیل جبر سرمایه زیست میکنند محتوم به یک "نسبیت" در اندیشه و تفکر اند. حاکمیتی ها به خاطر پیشینه جنگ و اعتقادات مذهبی در مجموع یک روی سخت فقهی دارند و یک روی نرم عرفانی، دولتی ها هم به خاطر ساز و کار بازار یک روی سخت دفاع از اصول لیبرال و یک روی نرم خوی لیبرال دارند. حاکمیتی ها به خاطر گرایش به استقلال مخالف نزدیکی با آمریکا هستند و دولتی ها به خاطر آزادیهای برآمده از سرمایه داری به جهانی شدن و مذاکره گرایش دارند. استعاره مصرف فرهنگی برای حاکمیتی ها "هیات" است و برای دولتی ها "کنسرت." حاکمیتی ها به خاطر اقتضای اقتدار برای حاکمیت سیاسی، تامین مشروعیت را از سمت خداوند میدانند و دولتی ها به خاطر تکیه بر صندوق رای همواره بر انتخاب مردم نیز تکیه میکنند و اینگونه است که هردو به سراغ بازخوانی تاریخ صدر اسلام میروند و روایت های مختلفی از آن ارایه میدهند. حاکمیتی ها علیرغم اتصال ظاهریشان به قدرت، در جامعه در مجموع نسبت به دولتی ها ایزوله ترند و گرایش به گعده های خود را دارند و از منظر روانی همواره احساس مظلوم بودن دارند. دولتی ها هم نیز علیرغم تعریف شدنشان ذیل حاکمیت، داری آزادی عمل بیشتری هستند، هرچند آنان نیز همواره احساس میکنند تحت فشارند و هر لحظه ممکن است آزادی از آنان سلب شود. حاکمیتی ها همواره دولتی ها را در آستانه یک خیانت میبینند و دولتی ها حاکمیتی ها را دخالتگر و فرافه کن توصیف میکنند. حاکمیتی ها به پناهیان و عباسی و ازغدی گرایش دارند و دولتی ها به روشنفکری دینی و قبض بسط و البته روانشناسی های موفقیت. فرهنگیهای حاکمیتی دولتی های فرهنگی را "روشنفکر" خطاب میکنند و از آنان منزجرند و فرهنگی های دولتی حاکمیتی های فرهنگی را "رانتی" و سفارشی میخوانند و از قضا آنان نیز از اینان دل خوشی ندارند.
🔻و این دوگانگی در شرایطی محقق میشود که"حاکمیت" و "دولت" هیچ کدام از ذاتیات زندگی بشر نبوده اند چرا که هم مُلک، هم گاورنمنت، از بدعت های بشراند و از این منظر، هم حاکمیت و هم دولت در جبر دوران جدید معنی دار شده اند. حاکمیت و دولت، هردو از ارکان لازم قدرت سیاسی مدرن اند بگونه که یکی بدون دیگری امکان حیات ندارد و در استعاره پدر و مادر، با ازدواج این دو است که دولت-ملت معنی دار میشود. حاکمیت به دولت احتیاج دارد و دولت هم به حاکمیت.
🔻در تجربه ایرانی دو قطب "حاکمیتی" و "دولتی" در دوگانه "اصولگرایی" و "اصلاح طلبی" در عرصه عمومی شناخته شده اند، حال آنکه این دو، دو رویکرد، دو حزب و یا دو سلیقه سیاسی برای اداره دولت نیستند، این دو در واقع تابلوی دو نهاد اصلی پرقدرت سیاسی مدرن اند. اصولگرایی و اصلاح طلبی دو پارادایم متفاوت اند، اصلا هیچ شباهتی به هم ندارند چراکه کارکردشان از اساس متفاوت است. یکی مرد است و یکی زن و رویارویی این دو، رویارویی یک کشتی گیر و تکواندو کار در زمین بستکبال است.
[نقد و تحلیل]
[تیرماه ۱۳۹۶-ایران-تهران]
➕قسمت دوم یادداشت را اینجا بخوانید👇
🔗 https://t.me/miladdokhanchi/195
☑️ اگر اهل حماسه نیستی، لااقل حماسه کش نباش | کانال رسمی میلاد دخانچی👇
@MiladDokhanchi
🚨باز هم نزاع حاکمیتی ها و دولتی ها در صحنه سیاسی ایران(۱)
-این بار به بهانه شعر یک مطیعی
🔺🔺مدتهاست که دو رکن سیاسی مدرن ایرانی، یعنی "حاکمیت" و "دولت" هر چند صباحی روبروی یکدیگر قرار میگیرند. مساله اصلی حاکمیت تمامیت ارضی و در یک کلام "استقلال" است و مساله اصلی دولت اداره "جمهوری"و تنظیم امور جامعه سرمایه داری. با زبان استعاری، همانطور که قبلا به آن اشاره شده است[ اینجا را بخوانید👈 t.me/miladdokhanchi/174 ]، حاکمیت "پدر" است و دولت "مادر." مادر مسئول اداره خُرد جامعه است و پدر مسئول حفظ امنیت و اداره کلان آن.
🔻در تجربه معاصر ایرانی، در جنگ ایران-عراق طرفداران اسلام سیاسی خود را در مرکز دفاع از تمامیت ارضی یافتند و در یک جبر تاریخی درحالی که برای ارزش ها میجنگیدند به مدافعان بلامنازع دولت-ملت ایرانی تبدیل گشتند. اسلامیست های تا دیروز انقلابی امروز خود را مسئول دفاع از حاکمیت یافتند و اینگونه شد که حاکمیتی ها عموما از مذهبیها انتخاب شدند. دولت نیز از آنجا که از اساس محصول خواهش های سرمایه داری بوده است شکلی عرفی داشته و ازین حیث است که دولتی ها صرف نظر از اینکه از کدام گرایش آمده اند یا همواره صبغه ای لیبرال داشته اند یا لیبرال مسلک شده اند.
🔻حاکمیتی ها از آنجا که مساله شان امنیت است گریزی ندارند که در مدار "صفر و یک" اندیشه کنند و دولتی ها از آنجا که در ذیل جبر سرمایه زیست میکنند محتوم به یک "نسبیت" در اندیشه و تفکر اند. حاکمیتی ها به خاطر پیشینه جنگ و اعتقادات مذهبی در مجموع یک روی سخت فقهی دارند و یک روی نرم عرفانی، دولتی ها هم به خاطر ساز و کار بازار یک روی سخت دفاع از اصول لیبرال و یک روی نرم خوی لیبرال دارند. حاکمیتی ها به خاطر گرایش به استقلال مخالف نزدیکی با آمریکا هستند و دولتی ها به خاطر آزادیهای برآمده از سرمایه داری به جهانی شدن و مذاکره گرایش دارند. استعاره مصرف فرهنگی برای حاکمیتی ها "هیات" است و برای دولتی ها "کنسرت." حاکمیتی ها به خاطر اقتضای اقتدار برای حاکمیت سیاسی، تامین مشروعیت را از سمت خداوند میدانند و دولتی ها به خاطر تکیه بر صندوق رای همواره بر انتخاب مردم نیز تکیه میکنند و اینگونه است که هردو به سراغ بازخوانی تاریخ صدر اسلام میروند و روایت های مختلفی از آن ارایه میدهند. حاکمیتی ها علیرغم اتصال ظاهریشان به قدرت، در جامعه در مجموع نسبت به دولتی ها ایزوله ترند و گرایش به گعده های خود را دارند و از منظر روانی همواره احساس مظلوم بودن دارند. دولتی ها هم نیز علیرغم تعریف شدنشان ذیل حاکمیت، داری آزادی عمل بیشتری هستند، هرچند آنان نیز همواره احساس میکنند تحت فشارند و هر لحظه ممکن است آزادی از آنان سلب شود. حاکمیتی ها همواره دولتی ها را در آستانه یک خیانت میبینند و دولتی ها حاکمیتی ها را دخالتگر و فرافه کن توصیف میکنند. حاکمیتی ها به پناهیان و عباسی و ازغدی گرایش دارند و دولتی ها به روشنفکری دینی و قبض بسط و البته روانشناسی های موفقیت. فرهنگیهای حاکمیتی دولتی های فرهنگی را "روشنفکر" خطاب میکنند و از آنان منزجرند و فرهنگی های دولتی حاکمیتی های فرهنگی را "رانتی" و سفارشی میخوانند و از قضا آنان نیز از اینان دل خوشی ندارند.
🔻و این دوگانگی در شرایطی محقق میشود که"حاکمیت" و "دولت" هیچ کدام از ذاتیات زندگی بشر نبوده اند چرا که هم مُلک، هم گاورنمنت، از بدعت های بشراند و از این منظر، هم حاکمیت و هم دولت در جبر دوران جدید معنی دار شده اند. حاکمیت و دولت، هردو از ارکان لازم قدرت سیاسی مدرن اند بگونه که یکی بدون دیگری امکان حیات ندارد و در استعاره پدر و مادر، با ازدواج این دو است که دولت-ملت معنی دار میشود. حاکمیت به دولت احتیاج دارد و دولت هم به حاکمیت.
🔻در تجربه ایرانی دو قطب "حاکمیتی" و "دولتی" در دوگانه "اصولگرایی" و "اصلاح طلبی" در عرصه عمومی شناخته شده اند، حال آنکه این دو، دو رویکرد، دو حزب و یا دو سلیقه سیاسی برای اداره دولت نیستند، این دو در واقع تابلوی دو نهاد اصلی پرقدرت سیاسی مدرن اند. اصولگرایی و اصلاح طلبی دو پارادایم متفاوت اند، اصلا هیچ شباهتی به هم ندارند چراکه کارکردشان از اساس متفاوت است. یکی مرد است و یکی زن و رویارویی این دو، رویارویی یک کشتی گیر و تکواندو کار در زمین بستکبال است.
[نقد و تحلیل]
[تیرماه ۱۳۹۶-ایران-تهران]
➕قسمت دوم یادداشت را اینجا بخوانید👇
🔗 https://t.me/miladdokhanchi/195
☑️ اگر اهل حماسه نیستی، لااقل حماسه کش نباش | کانال رسمی میلاد دخانچی👇
@MiladDokhanchi