نظم ِپریشان | یعقوب فولادی


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


حافظ آن ساعت که این نظم ِپریشان می‌نوشت/ طایر ِفکرش به دام ِاشتیاق افتاده بود.
نوشته‌های یعقوب فولادی از شاهنامه و فرهنگ.
برای پیغام‌ها و پرسش‌ها:
@fouladi_yaghoub

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Statistics
Posts filter


#شاهنامه
#فردوسی
#شاهنامه_ابومنصوری

یکی نامه بود از گَهِ باستان...

فردوسی مکررا" ادعا می‌کند که روی یک نسخهٔ اصلِ منثور کار می‌کند و از این نسخه با عناوینِ مختلفی یاد می‌کند که برخی از آنان ازین قرارند: «نامورنامهٔ شهریار»، «نامه»، «نامهٔ خسروان»، «دفترِ پهلوی»، «دفترِ راستان»، «دفترِ پهلوان» و «نامهٔ باستان».
یعنی یک شاهنامهٔ منثورِ معروفِ آن زمان را به نحوی استادانه به شعر درآورده است. بنابراین دستاورد و خلاقیتِ هنری‌اش در مطالبی که منظوم کرده نیست؛ بلکه در چگونگیِ منظوم کردنِ آن است. این زیباییِ شعرِ فردوسی و بی‌همتاییِ طبعِ شعریِ اوست که «شاهنامه» را به شاهکارِ ادبِ فارسی تبدیل کرده است.


@nazm_parishan


#شاهنامه
#فردوسی
#رستم_و_سهراب

یکی داستان است پر آبِ چشم!

از چندین منظر می‌توان به داستان «رستم و سهراب» پرداخت؛ مهم‌ترین آنها تحلیل اجتماعی آن است. از این منظر سهراب طرحی دگرگون‌کننده دارد و در سرش یک انقلاب است. او قصد به هم ریختن نظامِ توران و ایران را دارد. جنگ او با رستم جنگ نوآوری و محافظه‌کاری است. سهراب نمایندهٔ نسلِ جوان و نوآورِ جامعهٔ پهلوانی است و رستم نمایندهٔ نسلِ کهن و محافظه‌کار. نکته اینکه سهرابِ نوآور فرزندِ آن محافظه‌کار است؛ یعنی که نو زادهٔ کهن است.
با به هم ریختن این نظام همه چیز به هم می‌ریزد؛ و رستم این را برنمی‌تابد. فراموش نکنیم که رستم در درون نظام خاصی قهرمانِ ملی است و می‌خواهد این نظام را نگه دارد. هنگامی که افراسیاب سیاوش را بی‌گناه می‌کشد یا اسفندیار می‌خواهد بی‌سبب دستِ رستم را ببندد در واقع این دو می‌خواهند ارزش‌های همین نظام را مخدوش کنند. لاجرم بازوی رستم به کار می‌افتد.
سهراب طالبِ نظامِ نو و بالنتیجه ارزش‌های نو است. سهراب نه تنها بر ضد نظام سیاسی و اجتماعی که بر ضد نظام خانوادگی نیز به پا خاسته است. رستم در مقابله با این وضع یا باید با پسر بجنگد یا از قدرت بگذرد.
در خصوص شناخت رستم و سهراب از همدیگر، برخی قائل به این هستند که این دو پهلوان یکدیگر را نمی‌شناسند تا پایان داستان؛ به همین دلیل تراژدی رخ می‌دهد. عده‌ای با توجه به شواهدِ متنی، می‌گویند رستم، سهراب را می‌شناخته است. در هر صورت حفظِ کیانِ ملی و ارزش‌های نظامِ پهلوانی این تقابل را شکل می‌دهد.


https://t.me/nazm_parishan


کاشی‌کاری هفت رنگ، نبردِ رستم و دیوِ سپید، سردرِ ارگِ کریم‌خانی، شیراز.

@nazm_parishan


#شاهنامه
#اسطوره
#حماسه
#رستم

از جمله پژوهش‌های مرتبط با حماسهٔ ملیِ ایران، بحث در مورد شخصیت‌های شاهنامه است. معمولا" پژوهشگران با بررسی شاهنامه و سنجش آن با سایر حماسه‌ها و با بهره‌گیری از متونِ کهن از اوستا تا متون پهلوی و نیز منابعی به زبان‌های دیگر مثل منابعِ هندی، یونانی، رومی، ارمنی و... تلاش می‌کنند شخصیت‌های حماسی یا اسطوره‌ایِ شاهنامه را ریشه‌یابی و معرفی نمایند. در این میان یکی از شخصیت‌هایی که بیش از دیگران مورد توجه واقع شده، جهان‌پهلوانِ حماسهٔ ملیِ ایران و مهم‌ترین شخصیتِ شاهنامه، رستمِ دستان است.
نخستین‌بار در سال 1895 مارکوارت در مورد ریشه و شخصیت حقیقی رستم کنجکاوی نمود و نظر خود را به شکلی بسیار مجمل و کوتاه بیان کرد. از آن پس پژوهشگران و آشنایان با اسطوره‌ها و حماسه‌های ایرانی، در جستجوی رستم، با روش‌ها و رویکردهای مختلف، اساطیر و حماسه‌ها، تاریخ و فرهنگ ایران، فرهنگ ملل مجاور مثل هند و یونان و حتی فرهنگ اساطیری اقوام ساکن در بین‌النهرین را بارها کاویده‌اند. به این ترتیب از جمله اپم نپات، بهرام، مهر، تیشتر، وای، گرشاسپ، ایندره، کریشنه، ارجن، رام، گندفر، سورنا یا یکی دیگر از امرا و شاهک‌های اشکانی یا سرداران پارتی به عنوان اصلِ رستم یا قسمتی از اصلِ او مطرح شده‌اند.


https://t.me/nazm_parishan


#حماسه_ملی_ایران
#شاهنامه
#فردوسی

در حماسهٔ ملّی ایران سه رشته داستان‌های قهرمانی و اصلی می‌توان تشخیص داد که هر کدام از یکی از اقوام ایرانی سرچشمه گرفته است: یکی سلسله حماسه‌های کیانی که به مناسبت اشاره‌ای که در یشت‌های اوستا به آنها شده باید آنها را به قوم اوستایی پیش از ظهور زردشت منسوب داشت. دوم حماسه‌های خاندان زال و رستم که از سیستان برخاسته و باید متعلق به اقوام سکایی باشد که در سیستان جایگزین شدند. سوم حماسه‌هایی است که در دورهٔ اشکانی و توسط سرایندگان پارتی سروده شده؛ ولی بعدها مانند حماسه‌های خاندان رستم در قالب حماسه‌های کیانی جا داده شده و به صورت وقایع دورهٔ کیانی درآمده است. از قبیل است برخی داستان‌های گیو، گودرز، بیژن، فرهاد، میلاد، شاپور، بلاشان و احتمالا" فرود.

- احسان یارشاطر، «چرا در شاهنامه از پادشاهانِ ماد و هخامنشی ذکری نیست؟»، ایران‌نامه، ص 197.



https://t.me/nazm_parishan


#ادبیات_حماسی
#شاهنامه
#فردوسی

ادبیاتِ حماسی در دوره‌هایی به وجود می‌آید که آنها را «دوره‌های قهرمانی» نامیده‌اند و اقوام معمولا" آن را در مراحلِ نخستینِ تمدنِ خود و در ایامِ جوانسالی طی می‌کنند. در این دوره طبقهٔ فرمانروا و برترِ جامعه طبقهٔ جنگجویان و مبارزان است و طبقاتِ دیگر، از جمله طبقهٔ روحانی، تحت‌الشعاع آنها قرار دارد. جامعه متحرک و زیاده‌طلب و پذیرای خطرست. انگیزهٔ عمدهٔ شاهان و سرداران و مبارزان نام و ننگ و کسبِ افتخارست که عموما" به دلیری و پیروزی حاصل می‌شود. در این مرحله، جامعه از دوران‌های عشیره‌ای و قبیله‌ای گذشته و نظامِ شاهی برقرار گشته و شاه بر عده‌ای از روسای قبایل و سرداران حکمفرماست. خدایان نیز از صورتِ توتمی و قبیله‌ای خارج گشته و پرستشِ آنها عمومیت یافته است.

- احسان یارشاطر، «چرا در شاهنامه از پادشاهان ماد و هخامنشی ذکری نیست؟»، ایران‌نامه: صص 196-195.


https://t.me/nazm_parishan


#نجف_دریابندری
#بازمانده_روز
#مترجم
#ترجمه

گنجِ زری بود در این خاکدان؛
کاو دو جهان را به جُوی می‌شمرد.

دو روز پیش مترجم و نویسندهٔ نامدار، نجف دریابندری، از این جهان رخت بربست. درست است که دریابندری عمرِ خودش را کرده بود و این سال‌ها نیز بر وی بسیار سخت می‌گذشت؛ اما رفتنش داغی بر دل گذاشت. این واقعه از دو جهت ذهنم را به خود مشغول کرد: یکی اینکه دیگر دریابندری در میان ما نیست. کسی که از روشنفکرانِ این زمانه و تاریخِ زندهٔ سیاسی و ادبیِ معاصرِ ایران بود. مترجمی که زبانِ مبدا و مقصد را چنان می‌شناخت و می‌دانست و واژه‌ها چنان در دستانِ او رام بودند که در هر زمینه‌ای دست به ترجمه می‌زد، آن اثر گوی را از حریفان می‌ربود و گُلِ سرسبدِ بازارِ کتاب می‌شد؛ چون همه این را می‌دانند وقتی نام «نجف دریابندری» به عنوانِ مترجم روی کتابی باشد، بدونِ شک باید بهترین باشد. خواه رمان باشد، خواه فلسفه و یا تاریخ، فرقی نمی‌کند؛ زیرا نجف سپهسالارِ عرصهٔ زبانِ فارسی بود و ماهیتِ متن را می‌دانست.

موردِ دیگر مربوط به دنیای ترجمه در این دورانِ کاغذبازی است. دورانی که همه شاعر و نویسنده و مترجم شده‌اند! که این هم خود دردِ بزرگیست. چندی پیش با شخصِ شبه متشخصی آشنا شدم که بسیار خود را دانا می‌دانست و از بابِ کتابچهٔ کوچکی که با دوستش ترجمه کرده بودند، فضل‌ها و فخرها می‌فروخت. بندهٔ کمترین همیشه به خود می‌گفتم هرچند که من در دنیای انگلیسی پیاده‌ام و به زور گلیمِ خود را از آب می‌کشم؛ اما این دوستِ بزرگوار که از من نیز پیاده‌تر است و زبانش در حد I am blackboard هم نیست؛ چطور داستانِ فلسفی ترجمه کرده است! سرانجام کاشف به عمل آمد که مترجمِ اصلیِ کتاب به پاسِ رفیقِ گرمابه و گلستان بودنِ این دوست‌دخترِ نازنینش، نامِ وی را نیز زیرِ نامِ خود به عنوانِ مترجم نوشته است.
بله، کتاب به چاپِ دوم هم رسید و دوستِ ما هم بازی‌بازی خانم مترجم شد!

و اما نگاهی اجمالی به هنر و فنِ ترجمهٔ دریابندری. «بازماندهٔ روز» (The Remains of the Day) اثرِ کازوئو ایشی‌گورو نویسندهٔ انگلیسی-ژاپنی، داستانِ یک سَرمستخدم است که پیش از سال‌های جنگِ جهانی دوم در خانهٔ یکی از لردهای انگلستان خدمت می‌کرد. پس از سال‌ها این مستخدم به دعوتِ یکی از همکارانِ قدیمیِ خود به مسافرت می‌رود. او در این مدت خاطراتِ گذشتهٔ خود را تعریف می‌کند.
آن‌گونه که فضای «بازماندهٔ روز» ایجاب می‌کند، داستان فضایی اشرافی دارد. بنابراین مترجم باید توانایی آن را داشته باشد که زبانِ رسمیِ مخصوصِ دهه‌های 20 و 30 میلادی انگلستان را حفظ کند. در این مورد باید گفت دریابندری اینجا نیز؛ همچون دیگر آثارش؛ دست به خلقِ یک شاهکار می‌زند. او نخست کتاب را از زبانِ انگلیسی به فارسی برمی‌گرداند، سپس برای اینکه فضا و گفتمانِ اشرافی و نوکرمآب در ترجمهٔ فارسی نیز حفظ شود؛ زبانِ ترجمهٔ فارسی خودش را به زبان دورهٔ قاجار برمی‌گرداند. به نوعی ترجمه‌گونه‌ای بر روی ترجمهٔ خود انجام می‌دهد. پیرمردِ دریا با این دقتِ نظر و زیرکی، هم زبان و هم فضا و ماهیّتِ متن را در شکلِ اشرافیِ خود به مخاطب انتقال می‌دهد. به همین دلیل وقتی «بازماندهٔ روز» را می‌خوانیم، احساس می‌کنیم متنی از جنسِ اشراف‌منشانه و نوکرمآبانه را ورق می‌زنیم نه ترجمه‌ای ساده با حال و هوای زندگی امروز.

این‌گونه است که ترجمه‌های مستطابِ نجف دریابندری شاهکارند و متفاوت از کارِ دیگران. بله، چنین کنند بزرگان.

«مرگِ چُنان خواجه نه کاری‌ست خُرد»


https://t.me/nazm_parishan


شاهنامه از اسطوره‌متن‌های مهم در فرهنگ و ادبِ فارسی است که جایگاهی کم نظیر در شکل‌گیریِ هویتِ فرهنگی و هنری ایرانیان دارد. این اثر سترگ افزون بر فراهم آوردن زمینه‌های گسترش حماسه‌سرایی در ایران، در انواع هنرهای نگارگری، خوشنویسی، کتاب‌آرایی، هنرهای نمایشی، کاشی‌کاری و برخی از دیگر هنرهای ایرانی جلوه و بروز یافته است. در واقع این رابطهٔ تنگاتنگ و کم‌نظیر میانِ نظامِ نشانه‌ای-کلامی و نظام‌های نشانه‌ای دیگر همچون تصویری، حجمی و نمایشی در زبان فارسی، بیش از هر اثر دیگری مرهون شاهنامه است.

کتابِ «اسطوره‌متنِ بینانشانه‌ای: (حضور شاهنامه در هنر ایران)» با تالیف و تدوین مقالات پژوهشی از چندین پژوهشگر به بررسی ابعاد گوناگون تاثیرگذاری و حضور شاهنامه در هنرهای اصیل ایرانی پرداخته است. کتابِ حاضر به کوشش دکتر بهمن نامورمطلق سامان یافته و شرکتِ انتشاراتِ علمی و فرهنگی آن را چاپ کرده است.

@nazm_parishan


روزِ جهانیِ کتاب و حقِ مولف (World Book and Copyright Day) گرامی باد. یونسکو بیست و سومِ آوریل را به منظورِ ترویجِ خواندن و احترام به حقِ مولف، روزِ جهانیِ کتاب نامیده است.
شعارِ یونسکو: بخوان تا تنها نباشی.

پ.ن: دکان‌داری در بازارِ روزِ برازجان در حالِ مطالعه.

@nazm_parishan


#باستانی_پاریزی
#غزل
#معاصر

یادِ آن شب که صبا بر سرِ ما🌹می‌ریخت

دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی تاریخ‌دان و ادیبی به تمام معنا و شاعری توانا بود. غزل "یادِ آن شب" او از زیباترین غزل‌های معاصر است. این غزل را استاد بنان در برنامهٔ مخصوص به یاد صبا که محجوبی ساخته بود، خوانده است. در برنامهٔ 521 گل‌ها نیز اجرا شده است.

یادِ آن شب که صبا بر سرِ ما گل می‌ریخت
بر سرِ ما زِ در و بام و هوا گل می‌ریخت

سر به دامانِ منت بود و زِ شاخِ گلِ سرخ
بر رخِ چون گلت آهسته صبا گل می‌ریخت

خاطرت هست که آن شب همه‌شب تا دمِ صبح
شب جدا شاخه جدا باد جدا گل می‌ریخت؟

نسترن خم شده، لعلِ تو نوازش می‌داد
خضر، گویی به لبِ آبِ بقا گل می‌ریخت

زلفِ تو غرقه به گل بود و هر آنگاه که من
می‌زدم دست بدان زلفِ دو تا گل می‌ریخت

تو چو خوبانِ بهشتی سوی مه خیره و باد
چون عروسِ چمنت بر سر و پا گل می‌ریخت!

گیتی آن شب اگر از شادیِ ما شاد نبود
راستی تا سحر از شاخه چرا گل می‌ریخت؟

شادیِ عشرتِ ما باغ گل‌افشان شده بود
که به پایِ من و تو از همه‌جا گل می‌ریخت

خاتونِ هفت‌قلعه، 1363: ص 93.


باستانی پاریزی یک‌بار در مجلسی در کنار استاد ایرج افشار، دوست دیرینش، ایستاده بود، جوانی از حاضران ابیاتی از این غزل او را از حفظ خواند. باستانی رو به افشار کرد و گفت: اگر هزار جلد کتاب هم بنویسی، هیچ کس حرف‌های تو را حفظ نخواهد کرد😊


https://t.me/nazm_parishan


#شاهنامه
#ببر_بیان
#رستم

بَرَت را به ببرِ بیان سخت کن!

«ببرِ بیان» نامِ تن‌پوشِ ویژهٔ رستم است که هنگام نبرد آن را بر روی گبر و زرهِ خود می‌پوشد. خاصیت این جامه آن است که در آتش نمی‌سوزد، در آب تر نمی‌شود و هیچ حربه بر آن کارگر نیست. منشا نامگذاری ببرِ بیان مشخص نیست. در مجموع سه نظر در رابطه با این تن‌پوش وجود دارد:

1. زرهِ رستم از پوست «ببر» بوده است و «بیان» فُرمی از «بغان» در معنی خدایی و ایزدی می‌باشد. بر این پایه ببرِ بیان به معنای «ببرِ خدایی» و «زرهِ ایزدی» است که آن را از بهشت برای او آورده‌اند؛ به همین دلیل خاصیت جادویی دارد.

2. در اوستا جامهٔ آناهیتا، ایزدبانوی آب‌ها، از پوستِ حیوانی است به نام «بَبَر» (سمورِ آبی/ بیدستر). زرهِ رستم هم از پوستِ این حیوان بوده است و لفظ «بیان» نیز از «بغان» به معنی ایزدی است. به دلیل تقدسِ آناهیتا این تن‌پوش جامه‌ای ایزدی و خاص است.

3. در داستان‌های خارج از شاهنامه که در موردِ رستم وجود دارد؛ جانوری درنده در دریای هندوستان/ کوه‌های شام است که رستم آن را می‌کشد و از پوستش برای خود تن‌پوشی درست می‌کند. ازاین‌رو چنین می‌نماید که «بیان» اسم مکان باشد و «ببرِ بیان» حیوانی است از منطقهٔ بیان.


https://t.me/nazm_parishan


وقتی که تو را دوست می‌دارم
از مژگانم گندم می‌روید
انگور
انجیر
ریحان و لیمو

"نزار قبانی"


@nazm_parishan


#شعر_پهلوی
#موسیقی
#گوسان
#خنیاگر
در دورهٔ ساسانی سرایندگان و خوانندگانی با نامِ کلیِ خنیاگر یا به پهلویِ اشکانی گوسان بوده‌اند که داستان‌هایِ حماسی و عاشقانه و غیره ایرانی را به یاد داشتند و آن‌ها را همراه با ساز می‌خواندند. برخی از آنان که به درجهٔ اعلایِ هنرمندی می‌رسیدند، مانندِ باربَد (پهلبَد) و نکیسا، به دربار نیز راه می‌یافتند. شعر زیر را ابنِ خردادبه به نامِ باربَد ضبط کرده که در مدحِ خسروپرویز سروده شده است:

خاقان ماه مانذ و قیصر خرشیذ
آنِ من خذای ابر مانذ کامغاران
کخاهذ ماه پوشذ کخاهذ خرشیذ

معنی: خاقان (پادشاه چین) مانند ماه و قیصر (پادشاه روم) مانند خورشید است، اما خداوندگارِ من (خسروپرویز) مانند ابرِ کامگاران است. هرگاه بخواهد ماه را می‌پوشد و هرگاه بخواهد خورشید را.

ر.ک:
- تفضلی، احمد (1383). «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام». به کوشش ژاله آموزگار. تهران: سخن، صص 312-311.

- Boyce, M., 1957: "The Parthian gosan and Iranian Minstrel Traditional", JRAS, 10-45.


https://t.me/nazm_parishan


-بررسی تصحیحات شاهنامه و تصحیح دکتر خالقی
-دکتر ابوالفضل خطیبی
-سه‌شنبه، ۲۴ آذر ۱۳۹۴ دانشگاه تهران
- در این نشست دکتر خطیبی ابتدا با ذکر تاریخچه‌ای از تصحیح‌های مختلف شاهنامه به معایب و مزایای آنها پرداخته و درباره‌ی اصالت نسخه‌ی فلورانس و مزیّت چاپ دکتر خالقی نسبت به سایر چاپها توضیحاتی را ارائه کردند.
در ادامه به نقدهایی که به نسخه‌ی فلورانس وارد شده، نیز پاسخ دادند.
دقایق پایانی جلسه با پرسش و پاسخ همراه بود و دکتر خطیبی با دقت به تمامی سؤالها پاسخ دادند..
@dr_khatibi_abolfazl


#دیدار_بلوچ
#بلوچستان
#زاهدان
چقدر احساسِ آرامش می‌کنم در میانِ این مردم. مردمانی موقر و آرام، بدونِ هیچ پیرایه، متکی به درون و کم‌توجه به بیرون از خود؛ در پوشاک‌هایی سنگین و پسندیده. من این پوشش را خیلی دوست می‌دارم. نجابت و اصالتی دارد. این دستارِ آویخته بر سینه، این پیراهنِ بلند و این شلوارِ خوش‌حالت که به هنگامِ راه رفتن تاب برمی‌دارد. کلاهِ بره‌ای و نگاهِ پرهیبتِ سرداران، زنانِ غرق در نقش و نگار... . و این چهره‌ها را من خیلی دوست می‌دارم. پوست‌های تیره، عصارهٔ آفتاب را و طعمِ خاک را و تهاجمِ باد و شوقِ به آب را در خود حل و هضم کرده‌اند.
این چهره‌ها از فراسویِ تاریخ با انسان سخن می‌گویند.

@nazm_parishan


Forward from: دکتر ابوالفضل خطیبی
khatibi_یادداشتهای_ادبی_و_تاریخی.pdf
1.3Mb
۱۷_ دیو سپید سپید نیست
یادداشت های ادبی و تاریخی(2)
ابوالفضل خطیبی
مجلۀ بخارا، شماره ۱۱۸بخارا خرداد و تیر1396


@dr_khatibi_abolfazl


دو ایران‌شناسِ شهیر، منوچهر ستوده و ایرج افشار.

بیستمِ فروردین سالکوچِ دکتر منوچهر ستوده.
روانش به مینو شاد باد


#ساسانیان #سکه‌های_ساسانی

بر روی سکه‌های ساسانی تصویر شاه دیده می‌شود که تقریبا همیشه صورت او به سوی راست است و در پشت سکه آتشدانی تصویر شده است که شعلهٔ آتش در آن نمایان است. گاهی دو شخص در اطراف آتشدان دیده می‌شوند و گاهی نیز صورت شخصی در میان شعلهٔ آتش تصویر گردیده است.
بر روی سکه نام شاه و عنواین او ذکر می‌گردد. در پشت سکه‌های نخستین شاهان ساسانی کلمه آدُر (= آذر، آتش) به اضافهٔ نام شاه ضرب می‌شده و از زمان بهرام پنجم فقط نام شاه ذکر گردیده است.

پ.ن: تصویر سکهٔ خسرو انوشیروان (دوران حکمرانی: 579 - 531 میلادی).

@nazm_parishan


#شاهنامه
#فردوسی
#اسفندیار
#رویین‌تن

اسفندیار پسر گشتاسپ بزرگ‌ترین پهلوان کیانی شاهنامه است که در عهد خود پس از رستم هماوردی نداشت. نام او در اوستا سپِنتوداتَ Spentō dāta آمده است که معنی تحت‌اللفظی آن یعنی «آفریدهٔ خردِ پاک». در مورد رویین‌تن شدنِ اسفندیار چندین نظر وجود دارد:

1- در «زراتشت‌نامه» اثرِ بهرام پژدو آمده است: اسفندیار نظرکرده و مورد توجه #زرتشت است و زرتشت با اناری که به او می‌دهد، او را رویین‌تن می‌کند:

وزان پس بدادش به اسفندیار
از آن یشتهٔ خوش یکی دانه نار

بخورد و تنش گشت چون سنگ و روی
نبد کارگر هیچ زخمی بر اوی

از این گونه اندر سخن هوش دار
که بود است رویین‌تن اسفندیار

2- در روایات شفاهی، زرتشت اسفندیار را در آبی مقدس می‌شوید تا رویین‌تن شود. او به هنگامِ فرورفتن در آب چشم‌هایش را می‌بندد؛ آب به چشمانش نمی‌رسد و زخم‌پذیر می‌شود.

3- بنابر «شاهنامه»، اسفندیار زنجیری دارد که زرتشت به بازوی او بسته است:

یکی نغز پولاد زنجیر داشت
نهان کرده از جادو آژیر داشت

به بازوش در بسته بد زردهشت
به گشتاسپ آورده بود از بهشت

بدان آهن از جان اسفندیار
نبردی گمانی به بد روزگار

4- دکتر ژاله آموزگار می‌گویند: در خانِ سوم وقتی اسفندیار #اژدها را می‌کشد؛ بر اثر زهری که از تنِ اژدها بیرون می‌آید، اسفندیار بیهوش می‌شود. شاید دودِ برآمده از زهرِ اژدهای از پا درآمده که تمام وجود اسفندیار را فرامی‌گیرد، او را رویین‌تن کرده باشد. اگر رویین‌تنیِ او را از این حادثه بدانیم، بنابراین چون اسفندیار به حالت بیهوشی می‌افتد و دیدگانش بسته می‌ماند، تنها محلِ آسیب‌پذیر بدن او چشمانش می‌شود که آماجِ تیرِ رستم خواهد بود.

5- دکتر دیک دیویس این نظر را دارند که اسفندیار در خانِ پنجم با غرق شدن در خونِ #سیمرغ رویین‌تن می‌شود؛ به استثنای چشمانش که بسته بود.


https://t.me/nazm_parishan


اگر فکر می‌کنید هنرمندان آدم‌های بی‌فایده‌ای هستند؛ هفتهٔ جدیدِ #قرنطینه را بدونِ موسیقی، فیلم، کتاب، تئاتر، شعر، عکس و نقاشی به سر ببرید.

ببینید چه می‌شود!

@nazm_parishan

20 last posts shown.

121

subscribers
Channel statistics