در واقع عناصری از سنت لیبرتارین را می توان در تاریخ امریکا جست؛ مثلا حمایت از آزادی بیان که احتمالا از دیگر کشورها بیشتر است؛ اما لیبرتاریانیسم در امریکا به گونه ای جهت یافته است که محافظ منافع قدرت خصوصی باشد. این در واقع جالب است؛ مخصوصا اگر رابطهٔ این قدرت خصوصی را با رسانه ها در نظر بگیریم. ایالات متحده از زمرهٔ معدود کشورهایی است که اساساً هیچ نوع رسانهٔ عمومی ندارند. منظور من این است که گرچه از نظر تئوریک چیزهایی مثلی رادیوی ملی وجود دارد، اما این چیزها بسیار حاشیه ای هستند و به هرحال شرکتها بودجهٔ آن را تأمین می کنند. لذا ما در امریکا چیزی مثل بی بی سی نداریم؛ اما داستان در اکثر کشوها متفاوت است .
پدران بنیانگذار امریکا عملاً برداشتهای مختلقی از آزادی بیان داشتند. آزادی بیان در معنایی حداقلی صرفا وجهه ای سلبی دارد؛ یعنی شما باید از هر گونه دخالت خارجی مصون باشید؛ اما آزادی بیان در تفسیری گسترده تر سویه ای ایجابی دارد؛ یعنی شما حق دارید آنچه می خواهید، بگویید و به اطلاعات نیز دسترسی داشته باشید. سازمان ملل این تفسیر گسترده و ایجایی از آزادی بیان را به رسمیت شناخته و ایالات متحده نیز اسماً این تفسیر را پذیرفته است .
اگر شما نگاهی به اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر بیندازید، می بینید که در بند نوزده آمده است که هر شخصی باید واجد این حق باشد که نظرات خویش را بدون هرگونه محدودیتی بیان کند و تا بدانجا که ممکن است، در دریافت و عرصهٔ اطلاعات آزاد باشد. این دقیقاً حقی ایجابی است. حق ایجایی و سلبی در دههٔ سی و چهل میلادی معرکهٔ آرای بسیاری بوده است. پس از جنگ جهانی دوم کمیسیونهای مربوطه بر سر این موضوع به دو گروه مخالف هم تقسیم شده بودند. سرانجام، لیبرتاریانیسم شرکت محور توانست پیروز شود. این یعنی شرکت ها بدون اینکه کسی در کار آنها دخالت کرده و اختلالی ایجاد کند، حق دارند هر کاری که دلشان می خواهد بکنند. اما مردم واجد هیچ حقی نیستند. مثلاً من و شما حق بهره مندی از گردش آزاد اطلاعات و مطلع شدن از اوضاع را نداریم. درعمل، ما فقط زمانی می توانیم اطلاعات منتقل کنیم که بتوانیم روزنامه ای بخریم. در آمریکا این ایده از میان رفته است که شما باید تا بدانجا که جامعه دموکراتیک و مشارکت محور است، صدای اجتماع باشید. این چیزی نیست مگر تجسم عینی لیبرتاریانیسم. لیبرتاریانیسم یعنی ابرشرکتها می توانند هر کاری که دلشان خواست بکنند، بدون اینکه کسی به آنها بگوید بالای چشمتان ابرو است .
🔸لازم نیست حتماً #اورول بخوانید
🔹بخشی از مصاحبه #ژاکوبین با #نوام_چامسکی
دربارهٔ انواع آنارشیسم، بیداد گری لیبرتاریانیسم و موضاعاتی دیگر
📝 ترجمه #میلاد_محمدی
http://T.me/pardazeshgah01
پدران بنیانگذار امریکا عملاً برداشتهای مختلقی از آزادی بیان داشتند. آزادی بیان در معنایی حداقلی صرفا وجهه ای سلبی دارد؛ یعنی شما باید از هر گونه دخالت خارجی مصون باشید؛ اما آزادی بیان در تفسیری گسترده تر سویه ای ایجابی دارد؛ یعنی شما حق دارید آنچه می خواهید، بگویید و به اطلاعات نیز دسترسی داشته باشید. سازمان ملل این تفسیر گسترده و ایجایی از آزادی بیان را به رسمیت شناخته و ایالات متحده نیز اسماً این تفسیر را پذیرفته است .
اگر شما نگاهی به اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر بیندازید، می بینید که در بند نوزده آمده است که هر شخصی باید واجد این حق باشد که نظرات خویش را بدون هرگونه محدودیتی بیان کند و تا بدانجا که ممکن است، در دریافت و عرصهٔ اطلاعات آزاد باشد. این دقیقاً حقی ایجابی است. حق ایجایی و سلبی در دههٔ سی و چهل میلادی معرکهٔ آرای بسیاری بوده است. پس از جنگ جهانی دوم کمیسیونهای مربوطه بر سر این موضوع به دو گروه مخالف هم تقسیم شده بودند. سرانجام، لیبرتاریانیسم شرکت محور توانست پیروز شود. این یعنی شرکت ها بدون اینکه کسی در کار آنها دخالت کرده و اختلالی ایجاد کند، حق دارند هر کاری که دلشان می خواهد بکنند. اما مردم واجد هیچ حقی نیستند. مثلاً من و شما حق بهره مندی از گردش آزاد اطلاعات و مطلع شدن از اوضاع را نداریم. درعمل، ما فقط زمانی می توانیم اطلاعات منتقل کنیم که بتوانیم روزنامه ای بخریم. در آمریکا این ایده از میان رفته است که شما باید تا بدانجا که جامعه دموکراتیک و مشارکت محور است، صدای اجتماع باشید. این چیزی نیست مگر تجسم عینی لیبرتاریانیسم. لیبرتاریانیسم یعنی ابرشرکتها می توانند هر کاری که دلشان خواست بکنند، بدون اینکه کسی به آنها بگوید بالای چشمتان ابرو است .
🔸لازم نیست حتماً #اورول بخوانید
🔹بخشی از مصاحبه #ژاکوبین با #نوام_چامسکی
دربارهٔ انواع آنارشیسم، بیداد گری لیبرتاریانیسم و موضاعاتی دیگر
📝 ترجمه #میلاد_محمدی
http://T.me/pardazeshgah01