🔅روایت ارسال شده از #تبریز به کارزار منع خشونت خانوادگی
من سی و دو سالمه. تو بیست و یک سالگی با ناآگاهی کامل با شخصی ازدواج کردم که از ۱۶سالگی در پی من بود. اینکه چندین سال دنبالم بود چشمم رو کور کرد و باهاش ازدواج کردم.
متاسفانه بعد از عقد دائم، خونوادش منو در جریان اعتیادش گذاشتن و چون خیلی دختر سادهای بودم گول حرفهاشون رو خوردم و از خونوادم مخفیکاری کردم چون میدونستم اگه بدونن نمیذارن تو اون رابطه بمونم.
طرف شیشه میکشید و تو حال خودش نبود. بعد عروسی چندین بار با هویه برقی بدنمو سوزوند. چاقو کشید برام و کلی بلا سرم آورد. به زور تونستم از دستش خلاص بشم و جدا بشم.
بعد دو سال با یه خونوادهی خیلی خوب وصلت کردم. پدرم عاشق شوهرم شده بود اونقدر پسر مودب و مهربونی بود. بعد یکماه ماه ضرب و شتمها و فحش و ناسزاگویی پسره رو شد. تا جاییکه مادرش رو جلوی چشمم در حد مرگ کتک زد و اونشب ازم خواست که ببرمش دکتر.
بعد صحبت کردن با دکتر، تشخیص دکتر بر دو قطبی بودنش حکایت کرد. ولی چون ازدواج دومم بود پیش هیچکس دم نزدم و به روم نیاوردم و همیشه ساکت کتک میخوردم. تا اینکه رفتم سر خونه زندگی مستقل و زیر یک سقف. همیشه نصف شبها سر بهانههای الکی کتکم میزد و از خونه بیرونم میکرد. هیچوقت رنگ آرامش ندیدم تو اون زندگی تا اینکه مجبور شدم به پدرم بگم.
پدرم از شنیدن قصهی بدبختی من دق مرگ شد و از دنیا رفت. داغ از دست دادن پدر یکطرف و کتکهای شوهر از یکطرف طاقتم رو طاق کرد. حالا زده فکم رو شکسته که مجبور شدم خونوادمو در جریان بذارم... خدا میدونه چه زجری میکشم. بعد از سه سال برای اولین بار رفتم شکایت کردم و دارم ازش جدا میشم.
جوونهای کم سن و سال و بیتجربه، لطفا مسایل حساس و خطرناک زندگی مشترکتون رو از پدر مادرهاتون مخفی نکنید، حتی اگر شده آروم آروم بهشون بگین. پدر مادرها همیشه پشت بچههاشون هستن. اینو مطمئن باشید که نگفتنِ شما به خودتون ضربه میزنه و یهویی گفتن شما اونا رو از پا درمیاره. همیشه خونواده تون رو برا خودتون تکیه گاه بدونید.
#خشونت_جسمی #حمایت_خانواده
goo.gl/VNxZq1
@pdvcir👈🏽 شما میتوانید تجربیات خود از #خشونت_خانوادگی را به صورت حضوری، یا از طریق ایمیل pdvc.ir@gmail.com یا ادمین کانال تلگرام کارزار
@pdvci به دستمان برسانید یا آنها را با #کارزار_منع_خشونت_خانوادگی در شبکههای اجتماعی منتشر کنید.