✍
اينکه در سوره اي از قرآن نوشته شده ما آسمان يا آسمان ها را با ستون هايي که براي شما قابل ديدن نيست برافراشته ایم. اين يعني چي مگر آسمان ستون دارد ؟
خدا همان كسى است كه آسمانها را چنان كه مىبينيد بدون ستون بر پا داشت يا آنها را با ستونهاى نامرئى برافراشت (اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها) (رعد / 2)
براى جمله بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها دو تفسير گفتهاند: نخست اينكه همانگونه كه مىبينيد آسمان، بىستون است (گويى در اصل چنين بوده، ترونها بغير عمد) ديگر اينكه ترونها، صفت براى عمد بوده باشد كه معنيش چنين است، آسمانها را بدون ستونى كه مرئى باشد، برافراشته است، كه لازمه آن وجود ستونى براى آسمان است، اما ستونى نامرئى!.
و اين همان است كه از امام على بن موسى الرضا (ع) در حديث حسين بن خالد آمده است، او مىگويد از امام ابى الحسن الرضا (ع) پرسيدم، اينكه خداوند فرموده وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ (سوگند به آسمان كه داراى راههاست) يعنى چه، فرمود: اين آسمان راههايى به سوى زمين دارد ... حسين بن خالد مىگويد عرض كردم چگونه مىتواند راه ارتباطى با زمين داشته باشد در حالى كه خداوند مىفرمايد آسمانها بىستون است، امام فرمود:
سبحان اللَّه، أ ليس اللَّه يقول بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟ قلت بلى، فقال ثم عمد و لكن لا ترونها:
عجيب است، آيا خداوند نمىفرمايد بدون ستونى كه قابل مشاهده باشد؟ من عرض كردم آرى، فرمود: پس ستونهايى هست و ليكن شما آن را نمىبينيد
اين آيه با توجه به حديثى كه در تفسير آن وارد شده است، پرده از روى يك حقيقت علمى برداشته كه در زمان نزول آيات، بر كسى آشكار نبود، چرا كه در آن زمان هيئت بطلميوس با قدرت هر چه تمامتر، بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مىكرد، و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پياز روى هم قرار داشتند و طبعا هيچكدام معلق و بىستون نبود، بلكه هر كدام بر ديگرى تكيه داشت، ولى حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازى، به كلى موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمان هر كدام در مدار و جايگاه خود، معلق و ثابتند، بىآنكه تكيه گاهى داشته باشند، و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت مىدارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است كه يكى ارتباط با جرم اين كرات دارد و ديگرى مربوط به حركت آنهاست.
اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى، كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است.
حديثى كه از امير مؤمنان على ع در اين زمينه نقل شده بسيار جالب است، طبق اين حديث امام فرمود:
هذه النجوم التي فى السماء مدائن مثل المدائن الذى فى الارض مربوطة كل مدينة الى عمود من نور «1».
: اين ستارگانى كه در آسمانند، شهرهايى هستند همچون شهرهاى روى زمين كه هر شهرى با شهر ديگر (هر ستارهاى با ستاره ديگر) با ستونى از نور مربوط است.
آيا تعبيرى روشنتر و رساتر از ستون نامرئى يا ستونى از نور در افق ادبيات آن روز براى ذكر امواج جاذبه و تعادل آن با نيروى دافعه پيدا مىشد؟
تفسير نمونه، ج10، ص: 111
کانال شبہـاتـــــ
https://t.me/joinchat/AAAAAEAWeclTtyBHJnvtdA
اينکه در سوره اي از قرآن نوشته شده ما آسمان يا آسمان ها را با ستون هايي که براي شما قابل ديدن نيست برافراشته ایم. اين يعني چي مگر آسمان ستون دارد ؟
خدا همان كسى است كه آسمانها را چنان كه مىبينيد بدون ستون بر پا داشت يا آنها را با ستونهاى نامرئى برافراشت (اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها) (رعد / 2)
براى جمله بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها دو تفسير گفتهاند: نخست اينكه همانگونه كه مىبينيد آسمان، بىستون است (گويى در اصل چنين بوده، ترونها بغير عمد) ديگر اينكه ترونها، صفت براى عمد بوده باشد كه معنيش چنين است، آسمانها را بدون ستونى كه مرئى باشد، برافراشته است، كه لازمه آن وجود ستونى براى آسمان است، اما ستونى نامرئى!.
و اين همان است كه از امام على بن موسى الرضا (ع) در حديث حسين بن خالد آمده است، او مىگويد از امام ابى الحسن الرضا (ع) پرسيدم، اينكه خداوند فرموده وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ (سوگند به آسمان كه داراى راههاست) يعنى چه، فرمود: اين آسمان راههايى به سوى زمين دارد ... حسين بن خالد مىگويد عرض كردم چگونه مىتواند راه ارتباطى با زمين داشته باشد در حالى كه خداوند مىفرمايد آسمانها بىستون است، امام فرمود:
سبحان اللَّه، أ ليس اللَّه يقول بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟ قلت بلى، فقال ثم عمد و لكن لا ترونها:
عجيب است، آيا خداوند نمىفرمايد بدون ستونى كه قابل مشاهده باشد؟ من عرض كردم آرى، فرمود: پس ستونهايى هست و ليكن شما آن را نمىبينيد
اين آيه با توجه به حديثى كه در تفسير آن وارد شده است، پرده از روى يك حقيقت علمى برداشته كه در زمان نزول آيات، بر كسى آشكار نبود، چرا كه در آن زمان هيئت بطلميوس با قدرت هر چه تمامتر، بر محافل علمى جهان و بر افكار مردم حكومت مىكرد، و طبق آن آسمانها به صورت كراتى تو در تو همانند طبقات پياز روى هم قرار داشتند و طبعا هيچكدام معلق و بىستون نبود، بلكه هر كدام بر ديگرى تكيه داشت، ولى حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات، علم و دانش بشر به اينجا رسيد كه افلاك پوست پيازى، به كلى موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است كه كرات آسمان هر كدام در مدار و جايگاه خود، معلق و ثابتند، بىآنكه تكيه گاهى داشته باشند، و تنها چيزى كه آنها را در جاى خود ثابت مىدارد، تعادل قوه جاذبه و دافعه است كه يكى ارتباط با جرم اين كرات دارد و ديگرى مربوط به حركت آنهاست.
اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يك ستون نامرئى، كرات آسمان را در جاى خود نگه داشته است.
حديثى كه از امير مؤمنان على ع در اين زمينه نقل شده بسيار جالب است، طبق اين حديث امام فرمود:
هذه النجوم التي فى السماء مدائن مثل المدائن الذى فى الارض مربوطة كل مدينة الى عمود من نور «1».
: اين ستارگانى كه در آسمانند، شهرهايى هستند همچون شهرهاى روى زمين كه هر شهرى با شهر ديگر (هر ستارهاى با ستاره ديگر) با ستونى از نور مربوط است.
آيا تعبيرى روشنتر و رساتر از ستون نامرئى يا ستونى از نور در افق ادبيات آن روز براى ذكر امواج جاذبه و تعادل آن با نيروى دافعه پيدا مىشد؟
تفسير نمونه، ج10، ص: 111
کانال شبہـاتـــــ
https://t.me/joinchat/AAAAAEAWeclTtyBHJnvtdA