Prague | پِراگ


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


جهانِ من تمام شد، جهانِ شما را به تماشا نشسته‌ام
Twitter.com/_sayeh_99

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


Forward from: یک گورخر درونگرا
سیزده چهارده سال پیش، دوستی برایم پازلی آورد از پاریس. نمایی از برج ایفل بود در بهار. سوغات فرنگ بود و من از ذوقم ندانستم چگونه چیدنش را به پایان رساندم. به آخرش که رسیدم یک تکه‌اش نبود. نه که گمش کرده باشم، اصلا از اول هم در جعبه نبود. بی‌همان تکه قابش کردم. سیزده چهارده سال است بی همان تکه هم زیباست.
داشتم فکر می‌کردم که اگر ما هم مثل پازل بودیم خوب بود. انسان اما پازل نیست، یک تکه‌اش که نباشد، گم شود، دیگر زیبا نیست. تکه‌‌ی آدمی اگر می‌شوید، بمانید.

✍️ روح پراگ
@Zebraaaaaa


‏می‌دانم چرا هیچ‌گاه یاد من نیستی. من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی. انسان به زخم‌ها بیشتر می‌اندیشد تا مرهم‌ها.

@prague7


Forward from: یک گورخر درونگرا
‏در میانه‌ی زندگی ایستاده‌ام. فکر می‌کنم که چند نفر دیگر مثل من در این دنیا از غرق بازگشته‌اند و چند نفر نجات نیافته‌اند. اما بیشتر به آن‌ها می‌اندیشم که هنوز به دریا نرسیده‌اند.
می‌دانی میان ما از غرق برگشتگان و غرق شدگان، آنها که هنوز به دریا نرسیده‌اند بازنده‌ترند.
نمی‌گویم در غرق لذتی هست یا در نجات، اما تلاش برای نجات تو را رشد می‌دهد.
تو در آن تلاش چیزهایی به دست می‌آوری که در سکون نیست.

✍️ روح پراگ
@Zebraaaaaa


Forward from: گاهِ روایت و رؤیا
اما تو هم نمانده‌ای
بر شباهتی که دوست داشتیم
که یادهای زیبا داشت
تا که به روشنی تو را بینم
چه گریه‌ها که در بهار داشتم


اما تو هم نمانده‌ای
بر شباهتی که می‌مردیم
برای آن.

#هرمز_علی‌پور

https://t.me/NADTime


تمایل عجیبی پیدا کرده‌ام به دور انداختن همه چیز. می‌خواهم پیرامونم خلوت باشد. می‌خواهم هر طرف را که نگاه می‌کنم خالی باشد، آنقدر خالی که گویی در حال کوچم. کوچک‌ترین چیزی با محوترین خاطره به زباله‌دان فرستاده می‌شود. این من دیگر تاب مرور رویدادها را در اشیا ندارد.

@prague7




Forward from: خاطرات خماری
برایت من شد؟

👤 پاسترناک


تو برایم خانه بودی. هر کجا هم می‌رفتم به تو بازمی‌گشتم. حالا دوباره هوا رو به سردی می‌رود، درهای خانه‌ات به رویم بسته است و من تا ابد هیچ خانه‌ی دیگری نمی‌خواهم.

@prague7




‏می‌دانم این اندوه را هم پایانی هست اما عجب چاه عمیقی.

@prague7


دوباره به چنان فروپاشی‌‌ای رسیده‌ام که میتوانم در میانه‌ی خیابان هم گریه کنم بی‌اهمیت به آن‌که دیگران ببینند. از این گسستگی‌ها نمی‌هراسم، هراسم از دوباره خوب شدن و دوباره به این روز دچار شدن است.

@prague7


Forward from: زنِ گورستان آلیس کمپ
.

اگر می‌شد عزلتم را به اعماق زمین ببرم، می‌بردم. اگر می‌شد عزلتم را به دورترین سیاره در دورترین کهکشان ببرم، می‌بردم. اگر اعماق اقیانوس‌ها، اگر دهان یکی از نهنگ‌ها، جایی برایم داشت، عزلتم را به آن‌جا می‌کوچاندم. حتا یک وجب از این زمین سرد را نمی‌خواهم، نه‌حتا برای گورم. سرد است این‌جا، یخ‌اند آدم‌ها. من چه می‌کنم این‌جا؟ من چه می‌کنم در عزلت سه در چهارم؟


.
.
@alyscamps | زنِ گورستان آلیس کمپ
.


من آدم تکرارم.
مثلا فیلم رشته‌ی خیال را هفت بار دیده‌ام. پیانیست را چهار بار، کوهستان سرد را پنج بار، ۱۲ سال بردگی و پرواز بر فراز آشیانه‌ خفته را سه بار.
سریال‌های مورد علاقه‌ام را بیشتر از پنج بار تماشا کرده‌ام.
در جستجوی زمان از دست رفته را سه چهار بار خوانده‌ام. روح پراگ را شش بار، بار هستی را یازده بار، راهنمای مردن با گیاهان دارویی را هفده بار.
پادکست جنوبگان را هشت بار گوش داده‌ام. جنگ‌های صلیبی را سه بار، ودکا در میدان سرخ مسکو را پنج بار، داستان زمین را دو بار.
من آدم تکرارم، تکرار برای من ملال‌آور نیست. من تجربه‌هایم را در همین تکرار یافته‌ام. تکرار نشدن است که عذاب می‌دهد.

@prague7


Forward from: من ِ بی قصه
کاش بیایی.


Forward from: The Last Of House Romanov
- رنج من از آن است که می‌دانم هرگز باز نخواهی گشت اما حتی لحظه‌ای نمی‌توانم منتظر آمدنت نباشم. -


بازهم شیفته‌ی شب شده‌ام. پس از سال‌ها دوری، دوباره به تاریکی شب بازگشته‌ام. وسوسه‌ی تکرار راه‌های رفته...

@prague7


‏می‌دانی من شکست بدی خوردم. من در آستانه‌ی فتح جهان خودساخته‌ام بودم که عاشق تو شدم و همه چیز را ناتمام رها کردم.

@prague7


Forward from: بلانش
نيمه شب، در بلندترين نقطه‌ی شهر ایستاده‌ای،
خانه های بی‌شمار را میبینی
و چراغ هایی که سوسو می‌زنند.
می‌دانی که در جایی، زیر یکی از همین خانه‌ها، کسی هست بی‌تفاوت به بودنت،
می‌تواند تمام ویرانی هایت را خشت به خشت از نو بسازد و نعش روحت را که سالهاست به دوش جسمت سنگینی می‌کند، احیا کند.
اما نمی‌کند.
آنگاه به چراغ اتاقش حسادت می‌کنی،
سرشار از ضعف و مالامال از اندوه.
@blanchee


Forward from: گاهِ روایت و رؤیا
دور‌ها و دورها
آنجا که تنها زمزمه‌یِ نامِ تو زیرِ زبانِ باد است...

https://t.me/NADTime


Forward from: Echoes
برای من خواندن این که شن ساحل‌ها نرم است كافی نيست: مي خواهم پای برهنه‌ام اين نرمی را حس كند. معرفتی كه قبل از آن احساسی نباشد، برای من بیهوده است.

#آندره_ژید
@e_choes

20 last posts shown.

407

subscribers
Channel statistics