| نسبیت عشق در رابطه |
این واقعیت که مردمان از عشق، قصههای متفاوتی دارند نکته مهمی را پیرامون عشق آشکار میکند؛ تلاش برای درک و شناخت عشق تلاشی عبث و بیهوده است، چرا که هر انسانی برداشت خاص خود را از عشق دارد و برداشت هیچ دو انسانی کاملا یکسان نیست، قصه عشق قصهای فراگیر است اما ممکن است محتوای قصههای هر فرد با فرد دیگر تفاوت کلی داشته باشد. اما در عین حال، هر دو انسانی که درگیر یک رابطه مشترکند، لازم است گذشته از قصههای فردی خویش به نحوی دست به آفرینش قصههای مشترک بزنند.
اغلب میگویند که همسران به مرور زمان شباهت بیشتری به هم پیدا میکنند. این تصور بیشتر از آنجا ناشی میشود که مردم نه تنها میکوشند همسری را انتخاب کنند که دارای قصههای همخوان (الگوی خاصی از افکار و رفتار) باشند، بلکه به گونه فعالانهای سعی میکنند تا رفتار همسرشان را نیز شکل دهند، با این هدف که رفتار همسر همخوانی بیشتری با داستان خودشان پیدا بکند. به عبارت دیگر، چنانچه همسری خود را درست با نقش مطلوب همانند نکند، آن وقت است که فرد خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه به صورتی عمل میکند که شریکش را به پذیرفتن رفتار مطلوب تشویق کند. روابط نیرومند و متحولکننده هستند و ممکن است که ما را بگونهای دگرگون کنند که خوشایند ما نیست. علاوه بر قصه خود ما، قصه همسرمان نیز اثر مشابهی بر روی ما دارد و از طرفی واقعیت چندگانه بودن قصههای عشق این وضعیت را پیچیدهتر میکند.
وجود قصههای چندگانه از عشق بیانگر این واقعیت است که عشق نه تنها از دیدگاه افراد مختلف مفاهیمی متفاوت دارد، بلکه از دیدگاه یک فرد نیز، یک پدیده ساده نیست و ممکن است فرد به طور همزمان مجذوب چند قصه باشد، بویژه اینکه برخی قصهها وجوه تشابه زیادی با هم دارند.
©Join |
@Psychology_Haleh