و عشق، تنها عشق
تو را به گرمی یک سیب میکُند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگیها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
و نوشداری اندوه؟
چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
چقدر هم تنها!
خیال میکنم
دچار آن رگ پنهان رنگها هستی.
دچار یعنی
عاشق.
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد.
چه فکر نازک غمناکی!
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانهٔ آنهاست.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصلههایی که غرق ابهامند.
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست.
سهراب سپهری
بخشی از یک شعر | از دفتر مسافر
◼️ کانال تلگرام و صفحۀ اینستاگرام
سهراب خوانی:
● @Reading_sohrab
● instagram.com/Reading_sohrab
تو را به گرمی یک سیب میکُند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگیها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
و نوشداری اندوه؟
چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
چقدر هم تنها!
خیال میکنم
دچار آن رگ پنهان رنگها هستی.
دچار یعنی
عاشق.
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد.
چه فکر نازک غمناکی!
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانهٔ آنهاست.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصلههایی که غرق ابهامند.
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست.
سهراب سپهری
بخشی از یک شعر | از دفتر مسافر
◼️ کانال تلگرام و صفحۀ اینستاگرام
سهراب خوانی:
● @Reading_sohrab
● instagram.com/Reading_sohrab