شریعتیِ خطیبِ بازیگر؟
استاد ملکیان در کانالشان مطالبی راجع به دکتر شریعتی نوشته اند، بنده اگر چه شاگرد کوچک هر دو اندیشمند هم نیستم اما اعتراضی به گفته ی استاد دارم.
ما دانشجویانی که در دهه ی شصت تا هفتاد متولد شده ایم اصولا زندگی فکری ما با شریعتی شروع شده. استاد ملکیان نوشته اند "شریعتی بیش از هرچیزی یک سخنران بود و با هیجانات و احساسات مردم بازی میکرد". " بازی کردن با احساسات" بیشتر سزاوار سلطه جویانِ سیاست پیشه است تا با تحریک هیجانات توده ها به اهداف و مقاصد و مطامع مورد نظر خود برسند، نه شایسته ی اندیشوری دردآشنا و صدای صادقی چون دکتر شریعتی که در طول زندگی اش تن به تهدید و تطمیع زور و زر نداد و تا زِنده بود تازَنده بود و حنجره ی سوزانِ فرودستان. نقد مشخص و موضوعی آرا و افکار دکتر شریعتی بحث جداییست؛ اما اینکه بیاییم تمامیت شریعتی را به خطیب بودن و بازی با احساسات مردم تقلیل دهیم کمال بی مروتی و بی انصافیست. حداقل تا جایی که اطلاعات بنده اجازه میدهد در حوزه ی رویکردهای پسا استعماری که جدید ترین و منعطف ترین نگرش در علوم انسانیست و متفکرین این حوزه ادعای پایه گذاری علوم انسانی نوین را دارند، شریعتی را به عنوان متفکر پسا استعماری در حوزه ی جامعه شناسی جهانی معرفی میکنند. مشخصه ی اصلی این متفکرین مبارزه با ظلم و و نابرابری و بی عدالتیست. اگر چه شاخصه های فکری شریعتی به وجوه و ابعاد وسیعی قابل طرح ، بسط و نقد است اما اگر بخواهیم دو وجه برازنده و بارز آن را نام ببریم یکی از رانه های کنشمندی فکری اش عدالت جویی و حمایت مدام از فرودستان است ؛ که این مشخصه، شریعتی را از دیگر همگنانِ برج عاج نشین که تفکر را برای تفکر تعریف میکنند وآتش و عشق وجودی به عدالت را به احساسات و هیجانات فرو میکاهند متمایز میکند. دومین مشخصه ی شریعتی صادق بودن آن است، شریعتی ژست نمیگیرد، ادا در نمی آورد، در هر قلمی که میزند و در هر قدمی که بر میدارد رگه و رَدی از روحِ خود اوست که بر جا میگذارد، خود راستینش. طبایع فلاسفه و متفکرین را به قطب های گرم و سرد تقسیم میکنند. فلسفه ی تحلیلی را در ساحت سرد و فلسفه ی قاره ای رادر اقلیم گرم تفکر قرار میدهند. شریعتی به راستی متفکری از جغرافیای جان های گرم است.
استاد ملکیان در کانالشان مطالبی راجع به دکتر شریعتی نوشته اند، بنده اگر چه شاگرد کوچک هر دو اندیشمند هم نیستم اما اعتراضی به گفته ی استاد دارم.
ما دانشجویانی که در دهه ی شصت تا هفتاد متولد شده ایم اصولا زندگی فکری ما با شریعتی شروع شده. استاد ملکیان نوشته اند "شریعتی بیش از هرچیزی یک سخنران بود و با هیجانات و احساسات مردم بازی میکرد". " بازی کردن با احساسات" بیشتر سزاوار سلطه جویانِ سیاست پیشه است تا با تحریک هیجانات توده ها به اهداف و مقاصد و مطامع مورد نظر خود برسند، نه شایسته ی اندیشوری دردآشنا و صدای صادقی چون دکتر شریعتی که در طول زندگی اش تن به تهدید و تطمیع زور و زر نداد و تا زِنده بود تازَنده بود و حنجره ی سوزانِ فرودستان. نقد مشخص و موضوعی آرا و افکار دکتر شریعتی بحث جداییست؛ اما اینکه بیاییم تمامیت شریعتی را به خطیب بودن و بازی با احساسات مردم تقلیل دهیم کمال بی مروتی و بی انصافیست. حداقل تا جایی که اطلاعات بنده اجازه میدهد در حوزه ی رویکردهای پسا استعماری که جدید ترین و منعطف ترین نگرش در علوم انسانیست و متفکرین این حوزه ادعای پایه گذاری علوم انسانی نوین را دارند، شریعتی را به عنوان متفکر پسا استعماری در حوزه ی جامعه شناسی جهانی معرفی میکنند. مشخصه ی اصلی این متفکرین مبارزه با ظلم و و نابرابری و بی عدالتیست. اگر چه شاخصه های فکری شریعتی به وجوه و ابعاد وسیعی قابل طرح ، بسط و نقد است اما اگر بخواهیم دو وجه برازنده و بارز آن را نام ببریم یکی از رانه های کنشمندی فکری اش عدالت جویی و حمایت مدام از فرودستان است ؛ که این مشخصه، شریعتی را از دیگر همگنانِ برج عاج نشین که تفکر را برای تفکر تعریف میکنند وآتش و عشق وجودی به عدالت را به احساسات و هیجانات فرو میکاهند متمایز میکند. دومین مشخصه ی شریعتی صادق بودن آن است، شریعتی ژست نمیگیرد، ادا در نمی آورد، در هر قلمی که میزند و در هر قدمی که بر میدارد رگه و رَدی از روحِ خود اوست که بر جا میگذارد، خود راستینش. طبایع فلاسفه و متفکرین را به قطب های گرم و سرد تقسیم میکنند. فلسفه ی تحلیلی را در ساحت سرد و فلسفه ی قاره ای رادر اقلیم گرم تفکر قرار میدهند. شریعتی به راستی متفکری از جغرافیای جان های گرم است.