این تفکرات ایهب ناخدای کشتی پس از به آتش کشیدن قلب ملوانانش در پی سخنرانی خود و کوبیدن سکه طلایی بر تیرک کشتی است.
ایهب برای خدمه خود رو میکند که سفر ایشان نه برای شکار و بدست آوردن روغن و عنبر، بلکه برای انتقام است، انتقام از وال سفیدی که منجر به قطع شدن پای وی شده است.
در این بین تمامی ملوانان وی با او موافق هستند جز استارباک دانا، که در اندیشه تمامی مسائل است، هزینه سفر چه میشود ؟ و آیا رفتار ایهب در خصوص حیوانی که تنها از روی غریزه منجر به قطع عضو شدن ناخدا شده درست است ؟
فصول بعدی نیز به سرعت نیم نگاهی به تفکرات سایر خدمه شرح حالی بر روی عرشه خواهد گذشت، ملوانانی از سرتاسر دنیا.
موضوعی که نظر من رو در خصوص این فصل، یعنی فصل سی و هفتم جلب کرد شروع آن بود، ایهب به بیرون پنجره نگاه میکند و بازتابی از زندگی گذشته خود و شخصی که بوده است را به تصویر میکشد و در ادامه با چشم برداشتن از پنجره دوباره به ناخدا بدل شده که بار سنگینی را بر دوش میکشد.
ملویل در خصوص نشان دادن این باری که بر دوش وی است، آن را به تاج لومباردی تشبیه میکند، تاجی معروف در زمانه های قدیمی که متعلق به قلمرو پادشاهی در ایتالیا بود، که از آهن و جواهراتی ساخته شده است که وزن آن را سنگین و بر سر گذاشتن آن را به علت فرو رفتن در سر در پی تیزی آن سخت میکند.
و ایهب نیز با تشبیه بار خود به این تاج اشاره بدین دارد که در دید همگان این تاجی دلفریب و زیبا است اما تنها آن کس که آن را بر سر دارد از مشقت های آن با خبر است. (تا حدودی این توصیفات من رو یاد تخت آهنین Game Of Thrones انداخت، تختی که هر کس بر آن تکیه میکند باید طعم تیز نوک شمشیر ها که در تن شخص فرو میرود نیز تحمل کند.)
با توجه به این فصل و در نظر گرفتن فصول قبلی و بعدی متوجه میشویم که ایهب از عاقبت کار خود و خطرات آن آگاه است اما به هر حال وی تصمیم بر این انتقام احمقانه خود دارد و حاضر است نه تنها جان خود بلکه جان دیگران را نیز به خطر اندازد.
جالب توجه است که شخصیت کلی ایهب به نوعی حمله به فردگرایی در جوامع دمکراتیک است، اگر فیلم موبی دیک را دیده باشید و یا کتاب موبی دیک را خوانده باشید میدانید که سرنوشت این کشتی و خدمه آن چیست، و همان طور که بالاتر اشاره شد ایهب نیز کاملا از احتمال وقوع این مسئله آگاه است، در فصولی که مربوط به توصیفات اشخاص مهم در کشتی میشود، در مییابیم که به نوعی همهپرسی و نظرات افراد در کشتی دخیل است اما به محض جذب خدمه کافی و شروع سفر، ایهب با سخنرانی و نشان دادن شخصیت کاریزماتیک خود این خدمه کوچکِ به مثابه جامعه دموکراسی را با خود به قعر دریا فرو میبرد.
#موبی_دیک #هرمان_ملویل
ایهب برای خدمه خود رو میکند که سفر ایشان نه برای شکار و بدست آوردن روغن و عنبر، بلکه برای انتقام است، انتقام از وال سفیدی که منجر به قطع شدن پای وی شده است.
در این بین تمامی ملوانان وی با او موافق هستند جز استارباک دانا، که در اندیشه تمامی مسائل است، هزینه سفر چه میشود ؟ و آیا رفتار ایهب در خصوص حیوانی که تنها از روی غریزه منجر به قطع عضو شدن ناخدا شده درست است ؟
فصول بعدی نیز به سرعت نیم نگاهی به تفکرات سایر خدمه شرح حالی بر روی عرشه خواهد گذشت، ملوانانی از سرتاسر دنیا.
موضوعی که نظر من رو در خصوص این فصل، یعنی فصل سی و هفتم جلب کرد شروع آن بود، ایهب به بیرون پنجره نگاه میکند و بازتابی از زندگی گذشته خود و شخصی که بوده است را به تصویر میکشد و در ادامه با چشم برداشتن از پنجره دوباره به ناخدا بدل شده که بار سنگینی را بر دوش میکشد.
ملویل در خصوص نشان دادن این باری که بر دوش وی است، آن را به تاج لومباردی تشبیه میکند، تاجی معروف در زمانه های قدیمی که متعلق به قلمرو پادشاهی در ایتالیا بود، که از آهن و جواهراتی ساخته شده است که وزن آن را سنگین و بر سر گذاشتن آن را به علت فرو رفتن در سر در پی تیزی آن سخت میکند.
و ایهب نیز با تشبیه بار خود به این تاج اشاره بدین دارد که در دید همگان این تاجی دلفریب و زیبا است اما تنها آن کس که آن را بر سر دارد از مشقت های آن با خبر است. (تا حدودی این توصیفات من رو یاد تخت آهنین Game Of Thrones انداخت، تختی که هر کس بر آن تکیه میکند باید طعم تیز نوک شمشیر ها که در تن شخص فرو میرود نیز تحمل کند.)
با توجه به این فصل و در نظر گرفتن فصول قبلی و بعدی متوجه میشویم که ایهب از عاقبت کار خود و خطرات آن آگاه است اما به هر حال وی تصمیم بر این انتقام احمقانه خود دارد و حاضر است نه تنها جان خود بلکه جان دیگران را نیز به خطر اندازد.
جالب توجه است که شخصیت کلی ایهب به نوعی حمله به فردگرایی در جوامع دمکراتیک است، اگر فیلم موبی دیک را دیده باشید و یا کتاب موبی دیک را خوانده باشید میدانید که سرنوشت این کشتی و خدمه آن چیست، و همان طور که بالاتر اشاره شد ایهب نیز کاملا از احتمال وقوع این مسئله آگاه است، در فصولی که مربوط به توصیفات اشخاص مهم در کشتی میشود، در مییابیم که به نوعی همهپرسی و نظرات افراد در کشتی دخیل است اما به محض جذب خدمه کافی و شروع سفر، ایهب با سخنرانی و نشان دادن شخصیت کاریزماتیک خود این خدمه کوچکِ به مثابه جامعه دموکراسی را با خود به قعر دریا فرو میبرد.
#موبی_دیک #هرمان_ملویل