مَّا النّصبُ فهو فی اللغةِ :الاسْتِواءُ والاسْتِقَامَة ،
و اما نصب در لغت ..معنای لغوی نصب.. "الاستواء" به معنی تراز و برابری .. و "الاستقامة "... ایستادگی پایداری ..محکمی..و استقامت است.
وهو في الاصطلاح : تَغَیَّرُ مخصوصٌ عَلامَتُهُ الفَتْحَة وما ناب عنها ،
و در اصطلاح: تغییر خاصی است که
علامت ان فتحه یا نایب ان است.. فتحه را می دونیدچی هست؟ ،،،همان حرکت زبر است..
وَيَقَع ُالنَّصْبُ في كلٍ من الاسم والفعل أيضًا ،
و همچنین نصب هم در هریک از اسم و فعل واقع می شود... نصب هم همانند یعنی می توانند هم در اسماء بیاید و هم در افعال بیاید..اسم هم می تواند منصوب شود و فعل هم می تواند منصوب شود..پس نصب هم مشترک است بین اسم و فعل
نحو :مثل
" لَنْ أُحِبَّ الكَسَلَ " ... یعنی من هرگز تنبلی را دوست ندارم..
نگاه کنید! "اُحِبَّ " فعل است که توسط "لن" منصوب شده اخرش فتحه داره... "الکَسَل"َ هم که اسم است منصوب است و اخرش فتحه داره.. حالا اعرابش می کنیم
لن: حرف نفیٍّ نِصبٍ و الاستقبال
أُحِبَّ : فعلٌ مضارعٌ منصوبٌ بلن و علامة نصبهِ الفتحة الظاهرة علی اخره.
وقتی اینجا میگیم.اُحِبَّ فعلٌ مضارع منصوب بلن، و علامة نصبه الفتحة ظاهرة علی اخره.. وقتی یک فعل منصوب است پس حتما اون فعل یک فاعل دارد
و فاعلٌ ضمیرٌ مستترٌ وجوباً تقدیرهِ اَنا ...
ضمیروجوبا مستتر زمانی میاد که فعل متکلم باشد .. انا و نحن.. و در مفرد مذکر مخاطب انت و مفرد مونث مخاطب انتِ استتار ضمیر واجب است..
و همچنین در مفرد مذکر غایب هو..و مفرد مونث غایب هی..استتارضمیر جایزی است..
چنانچه در اینده در بحث ضمایر خواهیم گفت که کجا ضمیر مستتر وجوبا می اید..
و کجا جایزی و کجا تقدیری می اید؟ ان شاءالله بحث و توضیح کاملش بماند در وقت و درس خودش.. فعلا شما ذهن خودتان را زیاد مشغول این موضوع نکنید.
الکَسَلَ : مفعولٌ به منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة علی اخره.
وأما الخفضُ فهو في اللغة :واما معنای خفض در لغت : خفض در لغت به معنای
التَسَفُّلُ = به معنای پست بودن پایین بودن است..
وهو في الاصطلاح : در اصطلاح... معنای اصطلاحی خفض چیه؟
تغيُّرٌ مخصوصٌ علامتُةُ الكَسْرَةُ وما نابَ عنها ،
تغییر خاصی است که علامت ان کسره است.. علامت ان با کسره یا حرکت زیر نشان داده می شود.. و یا نایب ان است..
ولا يكونُ الخفضُ إلا في الاسمِ ،
و لکن خفض هیچ جا نیست مگر در اسم... چنانچه جلوتر هم بیان کردیم که کسره مخصوص اسم است و فقط در اسم می اید...و در فعل نمی اید..فعل هیچگاه مجرور نمی شود..
نحو : مثل
" تَأَلَّمْتُ مِنَ الكَسُولِ "....یعنی من از تنبلی، بسیار زیاد خسته شده ام..
دقت کنید! "کسول"👉 اسم است چنانچه مجرور واقع شده بخاطر ورود من که از جمله حروف جرّ است..پس کسول مجرور به حرف مِن است و علامت جرّش کسره ظاهری در اخر ان است...حالا اعرابش می کنیم.
تَأَلَّمتُ : فعلٌ ماضی مبنی علی السکون لإتصالِ ضمیر رفع المتحرک / تاء ضمیرٌ متصل مبنی علی الضم بمحل رفع الفاعل
مِن : حرفٌ جرّ
الکَسولِ: اسمٌ مجرور بحرفٍ جرّ و علامة الجرّهِ الکسرة الظاهرة علی اخره.
و أما الجزم فهو في اللغة : القَطْعُ ،
واما جزم در لغت به معنای قطع شدن است
وفي الاصطلاح تَغَیَّرُ مخصُوصٌ علامتُهُ الَسُّكونُ وما نابَ عنها ،
و در اصطلاح تغییر خاصی است که علامت ان ساکن است ... و یا انچه که نیابت از سکون کند..
ولا يكونِ الجَزْمُ إلا في الفعلِ المضارعَ ،
و جزم هیچ جا نمی ایدمگر در فعل مضارع ...بعبارتی جزم فقط مختص به فعل مضارع است. ودر دیگر افعال نمی اید.. چون فعل مضارع به غیر جمع مونث غایب و جمع مونث مخاطب ، در الباقی صیغه معرب ..یعنی بسبب ورود عوامل مختلف اعرابش تغییر می کند.. یکجا اعراب رفع ..و یکجا اعراب نصب و در جایی اعراب جزم می گیرد ..برخلاف فعل ماضی که مبنی است.. فعل ماضی اعراب بسبب ورود عوامل تغییر نمی کند و در تمام حالات ، یک شکل ثابتی دارد..
نحو " لَمْ يَفُزْ مُتَكَاسِلٌ " ... ادم تنبل سهل انگار کامیاب نمی شود.. دقت کنید ! اینجا یَفُز که فعل مضارع است بخاطر امدن لَم بر سر فعل مضارع ..چنانچه لم که از جمله ادوات جزم است ، انرا مجزوم ساخته.. و علامت جزمش ساکن ظاهری در اخر ان است..
لِم : حرف جزم و نفیٍّ و قلبٍ... نفی از خاطر است که معنای فعل را از مثبت به منفی تغییر می دهد... و جزم بخاطر اینکه فعل را مجزوم می کند.. اخر فعل را ساکن می کند.. قلب بخاطر اینکه معنای فعل را تغییر می دهد،،معنای فعل را از ماضی به مضارع تغییر می دهد..پس:
لِم : حرف جزم و نفیٍّ و قلب
یَفُزْ : فعلٌ مضارع مجزوم بلم..و علامة جزمه السکون
المتکاسل: فاعلٌ مرفوعٌ و علامة رفعه الضمة الظاهرة علی اخره.
فَقَد تَبَيَّنَ لكَ أن أنواعَ الإعرابَ على ثلاثةِ أقسامٍ :
پس برای تو معلوم شد که انواع اعراب برسه قسم است.
قِسمٌ مشتركٌ بينَ الأسماءِ والأفع
و اما نصب در لغت ..معنای لغوی نصب.. "الاستواء" به معنی تراز و برابری .. و "الاستقامة "... ایستادگی پایداری ..محکمی..و استقامت است.
وهو في الاصطلاح : تَغَیَّرُ مخصوصٌ عَلامَتُهُ الفَتْحَة وما ناب عنها ،
و در اصطلاح: تغییر خاصی است که
علامت ان فتحه یا نایب ان است.. فتحه را می دونیدچی هست؟ ،،،همان حرکت زبر است..
وَيَقَع ُالنَّصْبُ في كلٍ من الاسم والفعل أيضًا ،
و همچنین نصب هم در هریک از اسم و فعل واقع می شود... نصب هم همانند یعنی می توانند هم در اسماء بیاید و هم در افعال بیاید..اسم هم می تواند منصوب شود و فعل هم می تواند منصوب شود..پس نصب هم مشترک است بین اسم و فعل
نحو :مثل
" لَنْ أُحِبَّ الكَسَلَ " ... یعنی من هرگز تنبلی را دوست ندارم..
نگاه کنید! "اُحِبَّ " فعل است که توسط "لن" منصوب شده اخرش فتحه داره... "الکَسَل"َ هم که اسم است منصوب است و اخرش فتحه داره.. حالا اعرابش می کنیم
لن: حرف نفیٍّ نِصبٍ و الاستقبال
أُحِبَّ : فعلٌ مضارعٌ منصوبٌ بلن و علامة نصبهِ الفتحة الظاهرة علی اخره.
وقتی اینجا میگیم.اُحِبَّ فعلٌ مضارع منصوب بلن، و علامة نصبه الفتحة ظاهرة علی اخره.. وقتی یک فعل منصوب است پس حتما اون فعل یک فاعل دارد
و فاعلٌ ضمیرٌ مستترٌ وجوباً تقدیرهِ اَنا ...
ضمیروجوبا مستتر زمانی میاد که فعل متکلم باشد .. انا و نحن.. و در مفرد مذکر مخاطب انت و مفرد مونث مخاطب انتِ استتار ضمیر واجب است..
و همچنین در مفرد مذکر غایب هو..و مفرد مونث غایب هی..استتارضمیر جایزی است..
چنانچه در اینده در بحث ضمایر خواهیم گفت که کجا ضمیر مستتر وجوبا می اید..
و کجا جایزی و کجا تقدیری می اید؟ ان شاءالله بحث و توضیح کاملش بماند در وقت و درس خودش.. فعلا شما ذهن خودتان را زیاد مشغول این موضوع نکنید.
الکَسَلَ : مفعولٌ به منصوب و علامة نصبه الفتحة الظاهرة علی اخره.
وأما الخفضُ فهو في اللغة :واما معنای خفض در لغت : خفض در لغت به معنای
التَسَفُّلُ = به معنای پست بودن پایین بودن است..
وهو في الاصطلاح : در اصطلاح... معنای اصطلاحی خفض چیه؟
تغيُّرٌ مخصوصٌ علامتُةُ الكَسْرَةُ وما نابَ عنها ،
تغییر خاصی است که علامت ان کسره است.. علامت ان با کسره یا حرکت زیر نشان داده می شود.. و یا نایب ان است..
ولا يكونُ الخفضُ إلا في الاسمِ ،
و لکن خفض هیچ جا نیست مگر در اسم... چنانچه جلوتر هم بیان کردیم که کسره مخصوص اسم است و فقط در اسم می اید...و در فعل نمی اید..فعل هیچگاه مجرور نمی شود..
نحو : مثل
" تَأَلَّمْتُ مِنَ الكَسُولِ "....یعنی من از تنبلی، بسیار زیاد خسته شده ام..
دقت کنید! "کسول"👉 اسم است چنانچه مجرور واقع شده بخاطر ورود من که از جمله حروف جرّ است..پس کسول مجرور به حرف مِن است و علامت جرّش کسره ظاهری در اخر ان است...حالا اعرابش می کنیم.
تَأَلَّمتُ : فعلٌ ماضی مبنی علی السکون لإتصالِ ضمیر رفع المتحرک / تاء ضمیرٌ متصل مبنی علی الضم بمحل رفع الفاعل
مِن : حرفٌ جرّ
الکَسولِ: اسمٌ مجرور بحرفٍ جرّ و علامة الجرّهِ الکسرة الظاهرة علی اخره.
و أما الجزم فهو في اللغة : القَطْعُ ،
واما جزم در لغت به معنای قطع شدن است
وفي الاصطلاح تَغَیَّرُ مخصُوصٌ علامتُهُ الَسُّكونُ وما نابَ عنها ،
و در اصطلاح تغییر خاصی است که علامت ان ساکن است ... و یا انچه که نیابت از سکون کند..
ولا يكونِ الجَزْمُ إلا في الفعلِ المضارعَ ،
و جزم هیچ جا نمی ایدمگر در فعل مضارع ...بعبارتی جزم فقط مختص به فعل مضارع است. ودر دیگر افعال نمی اید.. چون فعل مضارع به غیر جمع مونث غایب و جمع مونث مخاطب ، در الباقی صیغه معرب ..یعنی بسبب ورود عوامل مختلف اعرابش تغییر می کند.. یکجا اعراب رفع ..و یکجا اعراب نصب و در جایی اعراب جزم می گیرد ..برخلاف فعل ماضی که مبنی است.. فعل ماضی اعراب بسبب ورود عوامل تغییر نمی کند و در تمام حالات ، یک شکل ثابتی دارد..
نحو " لَمْ يَفُزْ مُتَكَاسِلٌ " ... ادم تنبل سهل انگار کامیاب نمی شود.. دقت کنید ! اینجا یَفُز که فعل مضارع است بخاطر امدن لَم بر سر فعل مضارع ..چنانچه لم که از جمله ادوات جزم است ، انرا مجزوم ساخته.. و علامت جزمش ساکن ظاهری در اخر ان است..
لِم : حرف جزم و نفیٍّ و قلبٍ... نفی از خاطر است که معنای فعل را از مثبت به منفی تغییر می دهد... و جزم بخاطر اینکه فعل را مجزوم می کند.. اخر فعل را ساکن می کند.. قلب بخاطر اینکه معنای فعل را تغییر می دهد،،معنای فعل را از ماضی به مضارع تغییر می دهد..پس:
لِم : حرف جزم و نفیٍّ و قلب
یَفُزْ : فعلٌ مضارع مجزوم بلم..و علامة جزمه السکون
المتکاسل: فاعلٌ مرفوعٌ و علامة رفعه الضمة الظاهرة علی اخره.
فَقَد تَبَيَّنَ لكَ أن أنواعَ الإعرابَ على ثلاثةِ أقسامٍ :
پس برای تو معلوم شد که انواع اعراب برسه قسم است.
قِسمٌ مشتركٌ بينَ الأسماءِ والأفع