#شما_هم_روایتگر_مهربانی_باشید
۲۷ تیرماه ۹۷ اصفهان- دروازه دولت- بستنی سلطان
برای خواهرزاده هام بستنی قیفی گرفتم. کوچیکشون هنوز یه گاز نزده از دستش افتاد. رفتم یکی دیگه بگیرم براش. پولشو حساب کردم؛ آقاهه اومد بستنی رو بریزه گفتم کمتر بریز، برا بچه می خواستم، باز میندازه. گفت: از دستش افتاد؟ گفتم آره. پول رو پس داد...
@Shahr_mehraban
۲۷ تیرماه ۹۷ اصفهان- دروازه دولت- بستنی سلطان
برای خواهرزاده هام بستنی قیفی گرفتم. کوچیکشون هنوز یه گاز نزده از دستش افتاد. رفتم یکی دیگه بگیرم براش. پولشو حساب کردم؛ آقاهه اومد بستنی رو بریزه گفتم کمتر بریز، برا بچه می خواستم، باز میندازه. گفت: از دستش افتاد؟ گفتم آره. پول رو پس داد...
@Shahr_mehraban