اينجا، بر لبه ىِ برهنه ىِ اندوه
كلاغ ها با يكديگر در ستيزند
به خاطرِ پس مانده هاىِ سورِ عيد.
دنيايى سرد و بى ترحم ميبينم،
از روزنه ىِ سلولم..
پس اين دملى چركين است
كه مى آزارد ملت ها را
دملِ چركينِ زندانها،شكنجه ها،
خونريزى ها
و گرسنگى و فقر.
يك روز اين دمل خواهد تركيد
بايد بتركد..
تورا گرفتند و بردند
و ما سخت به فكر فرو رفتيم
چه بر سرت خواهد آمد
در كدام كابوس
درخشيدن خواهى گرفت
آن شب صداى فرياد و فغان
برخواست
و من در شگفت ماندم
كدام عزيزِ دلِ مادر
دربه درِ سردابه هاىِ بيداد گشته است
آنگاه تو پديدار شدى،
بلند بالا و چشم ها
غرقه در خون
و من براىِ اولين بار
گريستم.
شبهاىِ بسيار
چه بسيار هراسيدم
از صداىِ آن سوى ميله ها
در تاريك و روشنِ سپيده دم
پيش از آنكه گام هاىِ نگهبانان
خوابم را برآشوبند،
آرزوىِ كش و قوس رفتن در بستر
و خميازه كشيدن
و روياىِ دلپذير غروب هاىِ بازگشت
به خانه
خسته از كار...
سوار بر اتومبيلى به سوىِ شهر
در محاصره ىِ آنان
با لوله ىِ تفنگ هاشان بر دنده هايم
مى نگرم بر چهره ىِ پژمرده ىِ
مردمِ سرزمينم
آه هرگز نمى دانستم
اين گونه غمگين اند مردمِ من
در شبِ سالِ نو..
⁉️ @shermamnooe
كلاغ ها با يكديگر در ستيزند
به خاطرِ پس مانده هاىِ سورِ عيد.
دنيايى سرد و بى ترحم ميبينم،
از روزنه ىِ سلولم..
پس اين دملى چركين است
كه مى آزارد ملت ها را
دملِ چركينِ زندانها،شكنجه ها،
خونريزى ها
و گرسنگى و فقر.
يك روز اين دمل خواهد تركيد
بايد بتركد..
تورا گرفتند و بردند
و ما سخت به فكر فرو رفتيم
چه بر سرت خواهد آمد
در كدام كابوس
درخشيدن خواهى گرفت
آن شب صداى فرياد و فغان
برخواست
و من در شگفت ماندم
كدام عزيزِ دلِ مادر
دربه درِ سردابه هاىِ بيداد گشته است
آنگاه تو پديدار شدى،
بلند بالا و چشم ها
غرقه در خون
و من براىِ اولين بار
گريستم.
شبهاىِ بسيار
چه بسيار هراسيدم
از صداىِ آن سوى ميله ها
در تاريك و روشنِ سپيده دم
پيش از آنكه گام هاىِ نگهبانان
خوابم را برآشوبند،
آرزوىِ كش و قوس رفتن در بستر
و خميازه كشيدن
و روياىِ دلپذير غروب هاىِ بازگشت
به خانه
خسته از كار...
سوار بر اتومبيلى به سوىِ شهر
در محاصره ىِ آنان
با لوله ىِ تفنگ هاشان بر دنده هايم
مى نگرم بر چهره ىِ پژمرده ىِ
مردمِ سرزمينم
آه هرگز نمى دانستم
اين گونه غمگين اند مردمِ من
در شبِ سالِ نو..
⁉️ @shermamnooe