S‌I‌L‌E‌N‌T‌✨


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


سیگارتو بده به من
یه کام دو کام من بزنم.🚬
ناشناس :
http://t.me/HidenChat_Bot?start=183046034

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


بچه‌م یه کم عصبیه🦦😂

منتظرم یه کم نظر بدید ذوق کنم🫡
http://t.me/HidenChat_Bot?start=183046034


•°[ سیگارِمشکی ]°•

°•|Part2|•°
-کیارش-

حدودا ساعتای دو شب بود برگشتم خونه
لباسام بوی سیگار می‌داد و می‌دونم باید علاوه بر غرغرای مامانم دعواهای سیاوش رو هم تحمل کنم
از ماشین پیاده شدم و وارد آسانسور شدم
قفل در رو که باز کردم چشمام تو چشمای سیاوش قفل شد
من : تو که هنوز بیداری، چرا نخوابیدی داداشی
سیاوش : دهنت رو ببند تا این موقع شب کدوم گوری بودی؟
من : گفتم چی شده که تا این موقع خان داداشمون بیداره، میرم میخوابم تو هم یه کمی بخواب چشمات سرخ شده از بی‌خوابی
خواستم از کنارش رد بشم که محکم بازوم رو کشید و چسبوندم به دیوار
سیاوش : اگه یه بار دیگه بوی سیگار بدی من میدونم و تو بچه، مامان کم بدبختی و مشکلات داره که تو رو هم تحمل کنه؟ ببین یه بار دیگه اینجوری نگرانت بشه و واست غصه بخوره که خواب به چشماش نیاد من میدونم و تو!
من : میخوای چه غلطی کنی؟ من هر کاری دلم میخواد میکنم!
سیلی محکمی زد در گوشم و تقریبا داد زد
سیاوش : اینجوری میشه، فهمیدی؟
هلش دادم عقب و داد زدم
من : روانی حواست رو جمع کن من اعصاب ندارم، خودت رو با من نگیر!
سیاوش : دهنت رو ببند بچه، میری لباسات رو عوض میکنی و دوش میگیری این بوی گوه رو ندی، مامان بیداره بشه بفهمه سیگار کشیدی همون سیگار رو میکنم تو باسنت
ضربه‌ای روی سینه‌اش زدم و گفتم
من : برو خط و نشونت رو واسه بقیه بکش من ازت نمی‌ترسم
داشتم می‌رفتم سمت اتاقم که دیدم فرهاد خیره شده به بحث ما، این داییای من خونه زندگی ندارن اینجا پلاسن؟
فرهاد : خجالت بکشید یه روز باهم مثل آدم حرف بزنید
من : این آدمه؟ می‌بینی که صورت من به خاطر این کاراش هنوز سرخه
سیاوش : شما بویی از انسانیت میدی؟ سر تا پات بوی سیگاره
فرهاد : خفه‌ شید دیگه پاشو برو تو اتاقت
سیاوش : هوی یابو تو هال می‌خوابی حوصله‌ت رو ندارم
من : یه وقت از رو نری سنگ پای قزوین
سیاوش : چه ربطی داشت؟
من : اونجا اتاق منم هستا تو تحمل نداری تو هال بخواب
فرهاد : سر این هم میخواید بحث کنید؟
من : اصلا تو اینجا چیکاره‌ای؟ زنت تو خونه‌ت منتظرته اومدی اینجا چی فک میزنی؟
فرهاد : عجب آدم بیشعوری تو هستی نگرانت بودم خوبی هم به شما نیومده
من : نگرانیتون رو اعصابمه خب؟ هنوز جای نگرانی روی صورتم درد میکنه
سیاوش : برو بابا کی نگران توعه آخه
من : فعلا شما روی مبل بخواب یه کم گردن درد بگیری

[ @SIILENTING ]




•°[ سیگارمشکی ]°•

°•|Part1|•°
-کیـارش-

مثل همیشه روی مبل دراز کشیده بودم و به سقف خیره بودم
فرزاد : تا کی میخوای زل بزنی به سقف؟!
جوابی ندادم، چون تموم بحثا برمیگشت به دانشگاه رفتن من!
فرزاد : بریم بیرون؟
من : کجا میخوای منو ببری؟
فرزاد : قطعا نمیبرمت خونه خالی، هر چند الانم خونه خالیه
من : شوخی نکن، عصبی میشم، عصبی بشم، جرت میدم
اومد روی مبلی که دراز کشیده بودم نشست و گفت
فرزاد : اینجوری مثل افسرده‌ها دراز کشیدی، برمیگرده؟
بلند شدم نشستم و تو چشماش نگاه کردم
من : مثلشون دراز نکشیدم، رسما افسردم‌ خب؟
فرزاد : به خودت بیا پسر، دور و برت رو ببین، داری میرینی تو زندگیت
من : زندگی منه، میرینم توش، به تو هم ربطی نداره
خواستم از جام بلند بشم، که محکم دستم رو گرفت
من : نکن! چرا اینقدر اذیتم میکنی؟ ولم کن بذار به درد خودم بمیرم
فرزاد : یه سال شد! یه سال هنوز این لباس سیاه تنته، به خدا اگه بابات الان اینجا بود راضی نبود به این کارات یه سال مرخصی گرفتی از دانشگ...
پریدم وسط حرفش
من : اسم اون دانشگاه کثیف رو نیار به خاطر اون بود که بابام الان نیست پیشم، من نمیخوام برم اونجا
فرزاد : به جای زانوی غم بغل گرفتن و فرار از درس به این فکر کن که اگه بابات اینجا بود راضی بود به این وضعیتت؟
بی‌اختیار صدام رفت بالا
من : اینقدر به من گیر نده! من تهران نمیرم من از اون جاده از اون شهر از قسمت به قسمتش تنفر دارم میفهمی؟
فرزاد : با کی لج میکنی؟ با خودت؟
بی‌اختیار چشمام اشکی شد، نتونستم جلوی بغضم رو بگیرم
من : آره با خودم لج میکنم، من از خودم متنفرم از خودم که باعث مرگ بابام شدم، من چطوری یه زندگی قشنگ داشته باشم درحالی که بابام رو کشتم؟
فرزاد : هزار بار گفتم اینم بار هزار و یکمین بار، تو مقصر اون تصادف نیستی! چرا حالیت نمیشه؟ یه اتفاق بود
من : به خاطر دانشگاه کوفتیِ من رفتیم تهران! ته تهش برمیگرده به من
فرزاد : هر چی که هست از وسط شهریور که کلاسای دانشگاه اینجا شروع میشه انتقالیت رو بگیر بشین همین مشهد درست رو بخون، گفته باشم باید بیای فهمیدی؟
من : میخوام انصراف بدم
فرزاد : گوه میخوری انصراف بدی
من : به تو هیچ ربطی نداره، سرت رو از باسن من بکش بیرون
فرزاد : مهم نیست چه غلطی میخوام بکنی ولی حق انصراف نداری فهمیدی؟
در خونه باز شد و مامان و آیسان باهم اومدن داخل، اشکای روی صورتم رو پاک کردم اما دماغ قرمز و چشمای اشکیم همه چیز رو روشن میکرد
مامان : باز تو اشک پسرم رو در آوردی؟!
فرزاد : مگه بچه‌ست که اشکش رو در بیارم؟!
من : مامان، یه بار دیگه این داداش احمقت تو زندگی من دخالت کنه و بهم بگه چیکار کنم، خودم رو میکشم تا یادش بره کیارشی بوده!
مامان : کیارش؟ این چه حرفی بود زدی؟
فرزاد : بفرما آبجی خانم شازده پسرت رو تحویل بگیر، بعد من اشکش رو در میارم؟!
آیسان : آقاکیارش من و شما باهم حرف زدیم، قرارمون چی بود؟!
من : ولم کنید! کجای این کلمه رو نمی‌فهمید؟ بذارید به حال خودم باشم، به خدا دیگه توان نفس کشیدن و صحبت کردن ندارم
راه کج کردم برم سمت اتاقم که فرزاد باز گفت
فرزاد : فردا صبح میریم دنبال کارای انتقالیت
من : نمیام
فرزاد : غلط کردی نیای مگه دست خودته؟
من : تو سگ کی باشی به من دستور بدی؟!
مامان : کیارش! با داییت درست صحبت کن
من : بهش بگو حد خودش رو بدونه تا با داداشت درست صحبت کنم
مامان : همینی که داییت گفت، فردا میرید دنبال کارای انتقالی فهمیدی؟
من : مامان! من نمیخوام درس بخونم، نمیخوام برم دانشگاه به خدا یه ماه نشده انصراف میدم میام بیرون
مامان : حق نداری همچین کاری کنی!
من : تو خودت حال و روز من رو داری می‌بینی! چه جوری برم دانشگاه؟
مامان : فقط تو نیستی که غم بابات رو روی دوشت میکشی، همه‌ی ما داریم از دوریش دق می‌کنیم، پس به جای اینکارا کاری که بابات دوست داره انجام بده
از اینکه همیشه حرفای خودشون رو به کرسی می‌نشوندن متنفر بودم
عصبی رفتم سمت اتاقم و در رو محکم کوبیدم و رفتم جلوی آینه
نفس عمیقی کشیدم و لباسام رو عوض کردم و رفتم بیرون

[ @SIILENTING ]


•°[ سیگارمشکی ]°•

مقدمه:
•• یک سال پیش پدرش رو از دست داد
تموم شادی‌هاش تبدیل به یه غم بزرگ شد
راهی برای فرار از این غم نداشت
تموم خونه پر شده بود از خاطرات باباش!
ثانیه به ثانیه‌ی زندگیش رو منتظر یه نشونه برای ادامه دادن بود
اما...
امان از اون روزی که به چشم‌هاش دل بست
حالا دنبال یه نفر بود که قانعش کنه عاشق شده!••

ژانـر:
•• عاشقانه، کمدی، درام ••

°°پارت‌هارو تو چنلم بخونید🫀°°

••[@SIILENTING]••

خوشحال میشم بیاید پیشم🫂✨


لاس ادبی›››››بقیه لاس‌ها


ولی نباید خونه مادربزرگه وای‌فای مفتی داره تو ذهنم باشه🦦


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
من‌ دوست پسر میخوام.


سلام🫀
میشه سی نفر بشیم؟🥹

میخواستم کنار موزیک، دل‌نوشته و کلی چیزای دیگه...
رمانم رو به اشتراک بذارم👩‍🦯

به حمایتاتون نیاز دارم🌚✨

حمایتم میکنید؟🫠


@siilenting

9 last posts shown.

87

subscribers
Channel statistics