‌•اندکی سیامک•


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


من همان خسته بی حوصله بدقلق ام + دعوایی!

https://t.me/Harfmanrobot?start=418213749

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


کاش بدونین هرچیزی که به ذهنتون میرسه لزومانبایدبیانش کنین!


Forward from: :)اتـــاقکـ آبیم^^☁
روزی ساز زدن با ساز دهنی را خواهم آموخت . 🎶
#مریم_رستگار


Forward from: نُوا✨
زندگی شاید آن لبخندی ست که دریغش کردیم :) 🍃🌞
#سهراب‌سپهری


Forward from: -تنفس
‌‏از تیغِ بی ملاحظه‌ی آهِ ما بترس.
•وحشی بافقی


Forward from: مَلْجَأ
عمل مستحب انسان را به خدا نزدیک نمی‌گرداند
اگر به واجب زیان رساند.
/امیرالمؤمنین/


چیزی که پدرمون رودرمیاره همینه که فکرمیکنیم یه نیمه گمشده داریم که میادماروکامل می کنه وازمراقبِ خودمون بودن نجاتمون میده.


برام کتاب بخروصفحه اولش بنویس:«برای لبخندت موقع بوکردنِ برگه هاش;)»


درودبرشما:)وی تازه نت راروشن نموده


[قسم ، به جانِ تو من به جان رسیدم تورا که دیدم]


شایدانسان ترجیح میدهدکه درکش کنن تااینکه دوستش داشته باشند.


فرداروزِاولِ


بیاعهدی کنیم امروز،روزاول دیدار
اگررفتیم بی برگشت،اگرماندیم بی منت


شاخ خشکیم به ماسردی عالم چه کند!

هشتگ وحشی بافقی


چشم هاحرف میزنند...


هاردی:قراره فرداقبل ازآفتاب اعدام بشیم...
لورل:خداکنه هوابارونی باشه!


استاد شهریار در اواخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان بستری میگردد و دکتر خانواده او را جواب میکند.دوستان و آشنایان شهریار برای بهبود روحیه او میروند و با اصرار, عشق قدیمی شهریار را راضی میکنند که به عیادت شهریار برود.عشق قدیمی شهریار که حالا یک پیرزن بود قبول میکند که به عیادت شهریار در بیمارستان برود.
وقتی عشق قدیمی شهریار به بیمارستان میرود شهریار روی تخت بیمارستان خواب بوده است اما صدای قدمها و گام عشق قدیمی خود را میشناسد و از خواب بیدار میشود.وقتی عشق او در اتاق را باز میکند شهریار این شعر مشهور که از مفاخر ادبیات فارسی هست را برای عشق قدیمیش میسراید.


آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته و بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
زین سفر راه قیامت میرود تنها چرا.


وقتی به دبیرمیگین خداقوت حس میکنم درحال شخم زدن زمین توآبادی،براتون تدریس میکنه:|


ازاین عروسیالطفا:)


+اگه یه وانت داشتم پشتش مینوشتم دریای غم ساحل ندارد.
_نه اینارودوست ندارم.غم داره توشون،مثلابنویس برگردخونه،منتظرم.

هشتگ خداحافظی طولانی

20 last posts shown.

76

subscribers
Channel statistics