So Far Away


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


اما دريغ كه رفتن،
رازِ غريبِ همين زندگى ست..
@Sooo_Far_Away_Bot
https://t.me/BiChatBot?start=sc-447321886

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


مثل تلویزیون ایران بی‌شعور نباشیم! 😠


شهر در تصرف کرونا🦠


چند روزیه که این‌جا قرنطینه خیلی جدی شده. همه‌ی خیابونا خالی از آدمن. همه‌جا تعطیله. فقط سوپرمارکت‌ها و داروخونه‌ها قراره این هفته‌ها باز باشن اونم فقط طی روز! شهر عین بازیای کامپیوتری شده که کاراکتر بازی تو خیابونای خالی راه میره و هر چندتا خیابون از اون دور دورا می‌بینی یکی داره رد میشه. وضعیت فانتزی‌طور و ترسناکیه و آدم فک میکنه داره فیلم ترسناک می‌بینه یا یه کابوس عجیب. یه‌کم تو بحر قضیه که میری می‌بینی پسر عجب جای عجیب و مخوفی‌یه این دنیا! اگه چندماه پیش می‌گفتن یه روزی در آینده‌ی نزدیک همچین چیزی قراره رخ بده آدم فک میکرد چه تخیّلی! مثل اینه که الان مثلن یکی بگه یه ماه دیگه قراره آدم فضاییا حمله کنن! اولین واکنش آدم در شرایط عادی اینه که میگیم لابد یارو عقلشو از دست داده! ولی در نهایت می‌بینیم که هر چیزی امکان داره. دارم فک می‌کنم این شرایط با اختلاف عجیب‌ترین چیزیه که تا حالا دیدم. آدم کم‌کم از تخیّلاتشم می‌ترسه!


ولی پارادوکس جالب هم فقط این که فروشگاه چینیا که همیشه حتی یکشنبه‌ها هم تمام‌وقت باز بود، از دو سه هفته پیش برگه زده بودن که طبق رسم این‌جا دو هفته تعطیلات کاری زمستونی دارن و فروشگاه بسته‌ست. چندروز پیش که قرار بود تعطیلاتشون تموم شده باشه رفته بودم یه چیزی که قبل از بسته شدن فروشگاه ازشون خریده بودیم رو عوض کنم، دیدم فروشگاه همچنان بسته بود، برگه‌ای که روش تاریخ دوباره باز شدن فروشگاه رو زده بودن هم ناپدید شده بود. 😐


دیروز عصر بعد از دو روز خونه بودن گفتم برم سوپرمارکت یه کم خرید کنم. پامو از در خونه که گذاشتم بیرون متوجه خلوتی چشمگیر خیابون شدم اونم ساعت ۷ عصر که همیشه به شکل واضحی پر رفت و آمدتر بود! اتوبوس که رسید دست تکون دادم و اتوبوس دم پام متوقف شد. اولین چیزی که توجه‌امو جلب کرد این بود که برخلاف همیشه راننده در جلو رو که سمت راننده‌س و برای سوار شدن مسافرا، برام باز نکرد و وقتی با صورت متعجب من روبه‌رو شد اشاره کرد که فقط باید یا از در وسط یا در آخر اتوبوس سوار شد! این درحالیه که قسمتی که راننده میشینه با یه فضای شیشه مانند کاور شده! سوار اتوبوس نیمه‌خالی شدم و در نهایت تعجب دیدم که حتی با یه زنجیری دو تا صندلی جلوی اتوبوس که پشت سر راننده‌س رو هم بلاک کردن که کسی تو اون محدوده نشینه!
خیابونا انگار ساعت مثلن ۱ نیمه شب باشه خلوت و سوت و کور بود. رسیدم سوپرمارکت و دیدم اون‌جا دم در مأمور گذاشتن و فقط به نوبت و به یه تعداد محدودی اجازه‌ی ورود میدادن. داخل سوپرمارکت هم که یه فروشگاه خیلی بزرگه و همیشه مملوء از آدم، شاید کلا پنجاه شصت نفر آدم وجود داشتن که بیست سی نفرشون پرسونل خود فروشگاه بودن! همه‌ی پرسونل فروشگاه ماسک‌های حرفه‌ای به صورت داشتن. اونایی که داشتن خرید میکردن هم اکثرشون چرخ‌های خرید لبالب پر داشتن که مشخص بود اومدن برای چند هفته خرید کنن. فضا سنگین و عجیب بود عین تو فیلما. نه الکل وجود داشت نه ژل ضد عفونی‌ کننده‌ی دست. موقع خروج دیدم حتی دستگاه بارکدخوان که باید رسید خرید رو بهش نشون داد هم بلاک شده. خلاصه خرید به دست دوان دوان برگشتم خونه.


فک کنم قرنطینه داره تأثیر خودشو میذاره! از یکی از خونه‌های اطراف صدای داد و بیداد و دعوای دو نفر میاد! 😑 چیزی که من تو کل چهار سال زندگی تو این کشور ندیده بودم! 🙄


آخرش شوخ‌طبعی بیش از اندازه‌ی ایرانی کار دستم داد! 😂
صحبت از بوری و بلوندی برخی از نژادهای اروپایی و تفاوت رنگ ما خاورمیانه‌ایا باهاشون شد، یه کلمه گفتم «ببین وقتی خدا داشته شماها رو می‌آفریده، جوهر پرینترش تموم شده بوده، این شد که شماها کمرنگ شدین! 😁»
دقیقن تا نیم‌ساعت بعدش داشتم تکرار می‌کردم «بابا شوخی کردممممم!🤦🏻‍♀️ اصلن من از خدام بود بلوند باشم! 😑 چه خبرتووووووونه؟ چه خبرتوووووووووووونه؟!» 🤪😂


که هرچی به سرمون میاد هم از همین بی‌رحمی و بی‌تفاوتی نسبت به بقیه‌ست.


Forward from: دریچه ی آبی
"نگران نباشید! کرونا فقط در میان سالمندان و افراد بیمار منجر به مرگ میشه...."

☣ چی شد یهو انقدر بی‌رحم و بی‌شعور شدیم؟

✅ اونها قوای جسمی ضعیفی دارن ولی احساسات‌شون که ضعیف نشده، اینو بشنون از درون خرد میشن...


پدر شوهر🥰




Forward from: تو از همه جا شروع میشوی
میگن به دشمنت چند بار فرصت دوباره بده، به دوستت حتی یک بار فرصت نده چون اون زخمای تورو میشناسه. آره خلاصه


امروز وقتی عکس‌های اینترنتی از فلورانس رو پست کردم، به یکباره پرت شدم به چهار سال پیش. وقتی هنوز ایران بودم. چهار سال پیش این موقعا هنوز مطمئن نبودم میخوام به این شهر بیام یا نه. همیشه فکر می‌کردم میرم رُم. اون زمان تو دانشگاهی که ایران می‌رفتم، رشته‌ای رو می‌خوندم که بهش هیچ علاقه‌ای نداشتم. فکر می‌کردم بعد از تموم کردن درسم تو ایران، میرم رُم و معماری می‌خونم. به این امید درسای سختی که کمترین علاقه‌ای بهشون نداشتم رو به زحمت پاس می‌کردم و برای تحقق این رؤیا از جون و دل تلاش می‌کردم. کم کم فکر فلورانس اومدن افتاد تو سرم. هروقت حس می‌کردم دارم کم میارم، عکس‌های فلورانس رؤیایی رو تو اینترنت سرچ می‌کردم و محو تماشای عکسا و خیال‌بافی می‌شدم. خودمو مجسم می‌کردم که تو کوچه ‌پس ‌کوچه‌های این شهر کهن جادویی قدم می‌زنم.. رشته‌ای که بهش سخت علاقه‌مندم رو می‌خونم و حتمن خیلی شاد و خوشبختم.
گذشت و اومدم. نشد معماری بخونم. بعد فکر کردم شاید بهتر بود می‌رفتم رُم و البته خیلی زود فهمیدم من باید حتمن می‌اومدم فلورانس! نه به خاطر معماری خوندن، به خاطر سرنوشتی که این‌جا منتظرم بود تا زندگیمو برای همیشه به قشنگ‌ترین شکل ممکن تغییر بده.


یه نفر که پیج اینستاگرام معروفی داره نوشته که دلم میخواست همه‌چی عادی بود و مامانم زنگ میزد میگفت ناهار بیاین اینجا و ساعت ۱۱صبح میرفتم باشگاه و بعد ناهار هم بچه‌مو میبردم پارک و عصرشم با دوستام قرار دورهمی میذاشتیم و اصلن آه و فغان از این مصیبت که به سرمون اومد و فلان! بعد یه نفر براش کامنت گذاشته که من مبتلا به کرونا شدم و یه هفته بیمارستان بستری بودم و الانم ده روزه تو خونه قرنطینه‌ام! خواستم این کامنت رو بذارم که بدونین همین که سالمین، می‌تونین تو خونه‌ی خودتون دوش بگیرین، آشپزی کنین و نه اصلن راحت و بدون درد نفس بکشین، قدر سلامتی‌تونو بدونین و این روزا رو هم هرچند سخت تحمل کنیم تا بگذره.
دارم فکر می‌کنم ما ایرانیا جدا از این‌که خودمونو ملّت عاطفی و با حس همدلی زیادی می‌دونیم، چقدر واقعن حاضریم در عمل هم اینو اثبات کنیم؟ عکسا و خبرای مربوط به اتفاقات مشابه رو دست به دست می‌کنیم و مرثیه‌ها می‌خونیم ولی این واکنش‌های هیجانی از لحاظ منطقی چه دردی از ما دوا می‌کنه وقتی در عمل و در مواجهه با یه شرایط بحرانی همه‌گیر، حتّی فقط چار روز خونه‌نشین شدن انقدر بهمون فشار میاره که از زمین و زمون شاکی میشیم.


Florence


Florence


Florence


اینجا که من هستم، شرایط «کرونا» بشدت بحرانی شده. دلیلش هم اینه که این‌جا یکی از توریستی‌ترین مناطق دنیاست و مو به مو کنترل کردن میلیون‌ها توریستی که هر روز میان و میرن واقعن غیر‌ممکنه.
خیلی عجیبه. چندوقت پیش یه خواب خیلی عجیب دیدم و چیزی که داره اتفاق می‌افته خیلی مشابه به اون خوابه! خواب دیدم حکومت‌نظامی شده بود. درست مثل اون چیزی که از دوره‌های قدیم‌تر ایران شنیدیم. یه جوّ سرد و رعب‌انگیز. دیشب یه بیانیه از طرف مقامات این‌جا تنظیم و پخش شده که اگر شرایط بحرانی باقی بمونه، از چندروز دیگه قانون محدودیت تردد شدید و قرنطینه‌ی خونگی به مدت دو الی سه هفته برای همه‌ی کشور اجرا میشه. این‌جا حدود یک هفته‌ست که تمام دانشگاه‌ها و‌ مدرسه‌ها و اکثر اداره‌ها تعطیلن. اما قراره به کل همه‌جا بسته بشه توی این طرح. رستوران‌ها، باشگاه‌ها، کتابخونه‌ها، همه و همه!
به وضوح اعلام کردن از هر خانواده فقط یک نفر حق خروج از خونه داره طی اون مدت -اون هم فقط برای رفع ضروری‌ترین امور!- و تخطی از این قانون خطر زندانی شدن هم در پی داره!

+من ایتالیا هستم. شهر فلورانس.


شاید شگفت‌انگیزترین چیزی که در این دنیا وجود داره اینه که «هیچ‌چیز در این دنیا مطلق نیست».


چیزی که بی‌نهایت باهاش موافقم! «انتقاد» بجای خودش خیلی چیز خوبیه ولی دیدین بعضیا از صبح تا شب به همه‌چیز دید انتقادی دارن؟! مثل هر چیز دیگه‌ای، اینم از تعادل که خارج میشه نشانه‌ی اینه که یه چیزی سر جاش نیست. حتّی اگر این نگاه نقدگرایانه و سرزنش‌گر نسبت به خودمون باشه.

20 last posts shown.

59

subscribers
Channel statistics