هادس به دلیل حکومت بر زیرزمین، صاحب معادن زیرزمینی هم بود و خدای ثروت هم بهشمار میرفت. او پرسفونه، دختر زئوس و دمتر را از دنیای آسمان ربوده و به جهان زیرین آورده بود و به همراه او بر دنیای زیر زمین فرمانروایی میکردند، پرسفونه دختری سنگدل و بیرحم بود و هادس عاشق او میشود اما زئوس به او فرمان داد تا پرسفونه را برای از بین بردن بیقراری مادر خود دمتر آزاد کند. دمتر چون از ماجرا آگاه میشود، به قدری خشمگین شده که جلو رویش غلات را میگیرد. پس خشکسالی جهان را فرا میگیرد. هادس ناگزیر به بازگرداندن دختر رضایت میدهد، اما قبل از اینکه آنجا را ترک کند، هادس به او چند دانه انار میخوراند. پرسفونه نمیداند که این عمل باعث میشود که او برای ابد در جهان زیرزمینی بماند. اما زئوس از در مصالحه برمیآید: پرسفونه دو چهارم هر سال (بهار و تابستان) را پیش مادرش در المپ و دو چهارم سال (پاییز و زمستان) را با هادس به سر میبرد. هادس به عنوان پادشاه جهان مردگان بهشمار میرفت، و در کنار تاناتوس ایزد مرگ نیز بود. او بر روی تختی ساخته شده از درخت آبنوس مینشست و یک عصای سلطنتی با خود حمل میکرد. هادس همچنین دارای یک کلاه خود بود که سیکلوپها به او داده بودند و میتوانست به وسیلهٔ آن ناپدید شود. او سگی سهسر به نام سربروس داشت که نگهبان در ورودی دنیای زیرزمینی بود، او اجازه ورود به روحهای جدید به دنیای مردگان را میداد اما به هیچکس اجازه خروج نمیداد.
@starkomale