شهر-جُستار


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


تجربه هایی از شهر
ارتباط با گروه:
@Urban_Essay

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


🔍شکاف در گفتمان

▪️فراوان با تحلیل‌هایی مواجهه شده‌ایم که همه چیز را به یک مرکزیت برسازنده یا به یک گفتمان مرکزی تقلیل می‌دهند. در چنین تحلیل‌هایی، همواره یک کلیتی وجود دارد که همه‌ی وضعیت‌ها را کنترل و خلاصه به شیوه‌های مختلفی سر و شکل می دهد. از این زاویه شما آب می‌خورید، میگویند آب خوردن شما برگرفته از سیستم است. نقد می‌کنید، می‌گویند این نقد را خود سیستم در دهان شما گذاشته. راه می‌روید، می‌گویند این سیستم است که بواسطه‌ی پاهای شما قدم برمی‌دارد. خلاصه از این منظر همه‌ی حرکات، تکانه‌های برادر بزرگ است.
🔸در برابر این نوع مواجهه، نگاه دیگری هم وجود دارد که میگوید ما با یک سیستم و عقلانیت یک‌پارچه طرف نیستیم، بلکه امر کلی پر از درز و شکاف است. در این‌معنا، چایی خوردن، راه رفتن، یا حرکات شما می‌تواند در راستای تعمیق شکاف‌ها یا بازتولید آن‌ها باشد. اساسا در این نوع مواجهه است که می‌توان به چیزی به‌نام «امکانِ به‌هم زدن بازی حقیقت» فکر کرد.
🔹تصویر بالا، گردنِ کج مدیر سازمان نوسازی شهر تهران را نشان می‌دهد که مخلصانه برای دست‌وپابوسی زاکانی آمده است..اما شهردار تهران و هم‌تیمی‌هایش به جای دیگری خیره شده‌اند!


🔍فضازمانِ سرمایه

▪️ «هرچه تولید بیشتر بر ارزش مبادله‌ای و بنابراین بر مبادله مبتنی باشد، شرایط فیزیکی مبادله روش‌های فیزیکی انتقال و ارتباط برای هزینه‌های گردش مهم‌تر می‌شود. سرمایه بنا بر طبیعتش از هر مانع فضایی فراتر می‌رود. بنابراین ایجاد شرایط فیزیکی مبادله وسایل ارتباطی و حمل‌ونقل و از بین بردن فضا به دست زمان تبدیل به ضرورتی چشم‌گیر برای آن می‌شود...بنابراین درحالی که سرمایه از یک‌سو باید خواهان از بین بردن همه‌ی موانع فضایی برای تبادل یعنی مبادله باشد و کل زمین را برای بازارش فتح کند، از سوی دیگر می‌خواهد فضا را بوسیله‌ی زمان از بین ببرد، یعنی زمان حرکت از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر به حداقل برساند. بنابراین هرچه سرمایه بیشتر توسعه یابد، بازاری که مدار فضایی چرخش آن را ایجاد می‌کند، گسترده‌تر می‌شود و همزمان خواهان بازاری بزرگتر و از بین بردن بیشتر فضا به دست زمان خواهد بود.. در اینجا گرایش به کلی‌سازی سرمایه آشکار می‌شود که این مرحله را از مراحل پیشینِ تولید متمایز می‌کند..».

🔸احتمالا این‌ور و اون‌ور زیاد شنیده‌ایم که میگن امروز دنیا کوچیک شده و ما در دهکده‌ی جهانی به سر می‌بریم و از این حرفها.. این قبیل موضع‌گیری‌ها معمولا یک روایت بورژوایی از فرایند شهری‌شدن ارائه می‌دهند و همه چیز رو به «پیشرفت و توسعه» ترجمه می‌کنند. انگار که همه‌ی دگرگوني‌ها در صلح و صفا انجام می‌شوند و همواره امروز بهتر از دیروز است...
🔹اما اگر کمی در گفته‌ی مارکس تامل کنیم، متوجه می‌شویم که امروزه بیش از هر زمانی در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که فضاهای مختلف بواسطه‌ی منطق سرمایه مدام دستکاری، تخریب، نوسازی و بازتخریب می‌شوند. همه‌ی این دستکاری‌ها برای این هستند که سرمایه در فرایند انباشت بیش از پیش به گردش دربیاد.

◽️ دگرگونی‌های شهری رو باید از این منظر تحلیل کرد. از این زاویه‌ست که متوجه می‌شویم امروز ما نه در دهکده‌ی جهانی که در فضازمانِ سرمایه به سر می‌بریم!


https://t.me/urbannEssay


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔍قراردادِ باد

▪️مدام شنیده‌ایم که«همه چیز به یک بادی بند است». فارغ از اینکه این گزاره کدام وضعیت را نشانه‌گذاری می‌کند، ما می‌توانیم آن را در نسبت با وضعیت خودمان هم به‌کار ببریم. وضعیتی که به‌عنوان وضع موجود یا حقیقت مطلق از آن یاد می‌شود. در این معنا می‌توان گفت چیزی به نام حقیقت هم به یک بادی بند است. بادی که خودش هم اینبار به دست‌هایی نه در آسمان که در زمین بند است!
🔹چنانکه در ویدئو می‌بینیم، باد نه حاصل طبیعت، که بیشتر حاصل نوعی قرارداد است. یکی در لحظه‌ای با دیگری دست می‌دهد، باد می‌وزد. در لحظه‌ای بعد یکی با دیگری دست می‌دهد، باد از وزیدن می‌ایستد. باری دیگر پس از وقفه‌ای کوتاه بواسطه‌ی بازی دستها، وضعیت بادی می‌شود: باز کلاه‌ها را باد می‌برد. بازی تنیس یکطرفه می‌شود. لیوان‌ها چایی را می‌خورند. بچه‌ها بادبادک می‌شوند. سگ از سگ بودنش می‌افتد، موها خودشان بواسطه‌ی قیچی کوتاه می‌شوند. روباه را باد می‌برد و در یک کلام همه چیز از نو برحسب باد که بر فراز جامعه و بقول شهرسازها جهت موافق شهر ایستاده، پیکربندی می‌شوند.

🔸در این وضعیت که باد هم حاصل نوعی قرارداد است، چگونه می‌توان به قراردادی متفاوت فکر کرد؟


🔍 کلافگی شهر

◾️تو فکر می‌کنی صدای تو بلندتر است. در مقابل هیچ علاقه‌ای به این ندارم که در وسوسه‌‌ی این خیال باشم که صدای من از تو بلندتر است..
🔸بدون شک در اینجا که زندگی می‌کنیم، صدای شهر بلندترین صداست. از همین‌رو ست که فارغ از فرکانس صدا و توان حنجره‌مان پیشاپیش در فضایی تنفس می‌کنیم که در هر فرمی از زیست، هر دو به یک اندازه باخت داده‌ایم. چون ما خیلی پیش از این‌ها گوشهایمان را- چنانکه چشم‌هایمان را- از دست داده‌ایم.

🔹 بیا خودمان را اذیت نکنیم چون در این وضعیت برنده‌ی نهایی همان منطق پر سروصداست. همان منطقی که نمی‌گذارد صدا به صدا برسد. همان منطقی که پیش از این چیزی به‌نام گفتگو را هم ناممکن کرده است..
▫️همان منطقی که همه‌ی وضعیت‌ها را با فرمول‌های مختلف(جمع، ضرب، تقسیم، تفریق) نهایتا از یکدیگر کسر می‌کند..

▪️همان منطقی که به‌سرعت ما را به تنهایی دمِ مرگ دچار می‌کند..
|
https://t.me/urbannEssay


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔍فرآیند شهری شدن؛ روایتی از مشهد در دهه ۵۰

▪️اگه میخواهید بدانید به چه فرآیندی میگن «شهری شدن»، این ویدئو رو ببینید...


https://t.me/urbannEssay


🔍 زندگی در حاشیه

◾️از سمت تهران به شاهرود حرکت کردیم. از همان ابتدای میدان راه‌آهن که راه افتادیم، هرچقدر قطار در فضا جلوتر می‌رفت، فضایی که در اطراف ریل می دیدیم در زمان بیشتر به عقب می‌رفتند. در این وضعیت که انگاری در آستانه‌ای ایستاده بودیم، منطقِ حرکت به ضد خودش تبدیل شده بود: هرچقدر به مقصد نزدیک‌تر می‌شدیم، به همان‌اندازه از آن دور می‌شدیم.. هرچقدر به رسیدن فکر می‌کردیم، بیشتر در خانه‌هایی که از آن‌ها عبور می‌کردیم، خودمان را به یاد می‌آوردیم..
آن خانه‌ها، خانه‌های ما بودند که یک روز از پشت پنجره‌شان به قطارهایی خیره شده بودیم که امروز ما را به خرابه‌ی دیگری می‌برند..







9 last posts shown.

206

subscribers
Channel statistics