#پارت_یازدهم♥
#نویسنده_دنیادمساز✨
#رمان_سکوتی_از_جنس_فریاد🍂
استاد ــ چوپ شین خنده اختلاطا خو بگذارین ساعت بعدی مه ازی کاراخوش مه نمیایه! 🤨🤬
همگی ما رسمی چوپ شدیم 🤐🤫
و استاد هم درس دادنه شروع کرد...📖
استاد ــ دخترا امروز درس ما شاعر و نویسنده معروف امیر خان متقی یه خوب گوش کنین که صبا میپرسم باز بونه ایله نکنین ازمه! 😒
به محض ایکه اسم امیره استاد برد دلم یک لرزه خورد...🥺🫨
صدف به طرفم نگاه کرد بدون فکر بمه گفت ــ هه نگار درس ما امیره! 😃
نورجهان ــ خخخخ ایشته خوب امروز یک ساعت اسم دلبر خو یکسر میشنوی! 😄
به ای گپیو صدف بخو آماد که چی گفت اتفاقا صبح که بریو قصه کردم زود شونه مر بگیرفت و به نورجهان گفت ــ گمشو گپ نزن! 😠
نورجهان بدیو آماد ماست ورخیزه😒
که زودتر ازو مه دست صدفه پس زدم و از رو چوکی ورخیستم و🥺
بدون اجازه طول صنفه تیز تا پیش در طی کردم 🚪
و خودخور به بیرون انداختم و شروع به دویدن کردم..🏃♀
هم میدویدم هم گریه میکردم 😭
نه ازیکه امیر مر دوست ندیشت! ازی بابت که چهار سال عمرخو بیهوده صرف یک رابطه یکطرفه کرده بودم.😭
هرشب رویا هرشب خواب..😔😭
رویایی پسری که دلیو بامه نیه و نیست ! نیــــه نیــــه البته نبود!😭
بارش خیلی تیزشده بود 🌧️پشت مکتب مثل همیشه خلوته کسی نمیره حالیم که زمستون بود کسی نمیرفت در پارکه واکردم 🛝و
برفتم روچوکی بشیشتم دیگه نتونستم تحمل کنم😔
چنان جیغای سردادم چنان ناله های کردم که میفهمم همگی صنفا صدامه بشنویدن..😭😫
ادامه پارت بعدی...😉
#نویسنده_دنیادمساز✨
#رمان_سکوتی_از_جنس_فریاد🍂
استاد ــ چوپ شین خنده اختلاطا خو بگذارین ساعت بعدی مه ازی کاراخوش مه نمیایه! 🤨🤬
همگی ما رسمی چوپ شدیم 🤐🤫
و استاد هم درس دادنه شروع کرد...📖
استاد ــ دخترا امروز درس ما شاعر و نویسنده معروف امیر خان متقی یه خوب گوش کنین که صبا میپرسم باز بونه ایله نکنین ازمه! 😒
به محض ایکه اسم امیره استاد برد دلم یک لرزه خورد...🥺🫨
صدف به طرفم نگاه کرد بدون فکر بمه گفت ــ هه نگار درس ما امیره! 😃
نورجهان ــ خخخخ ایشته خوب امروز یک ساعت اسم دلبر خو یکسر میشنوی! 😄
به ای گپیو صدف بخو آماد که چی گفت اتفاقا صبح که بریو قصه کردم زود شونه مر بگیرفت و به نورجهان گفت ــ گمشو گپ نزن! 😠
نورجهان بدیو آماد ماست ورخیزه😒
که زودتر ازو مه دست صدفه پس زدم و از رو چوکی ورخیستم و🥺
بدون اجازه طول صنفه تیز تا پیش در طی کردم 🚪
و خودخور به بیرون انداختم و شروع به دویدن کردم..🏃♀
هم میدویدم هم گریه میکردم 😭
نه ازیکه امیر مر دوست ندیشت! ازی بابت که چهار سال عمرخو بیهوده صرف یک رابطه یکطرفه کرده بودم.😭
هرشب رویا هرشب خواب..😔😭
رویایی پسری که دلیو بامه نیه و نیست ! نیــــه نیــــه البته نبود!😭
بارش خیلی تیزشده بود 🌧️پشت مکتب مثل همیشه خلوته کسی نمیره حالیم که زمستون بود کسی نمیرفت در پارکه واکردم 🛝و
برفتم روچوکی بشیشتم دیگه نتونستم تحمل کنم😔
چنان جیغای سردادم چنان ناله های کردم که میفهمم همگی صنفا صدامه بشنویدن..😭😫
ادامه پارت بعدی...😉