Forward from: بنرام🔞
*در آینده خواهید خواند:)))*
تناب کشی بلندی رو دور تا دور شکم و سینه هاش پیچیده بودو اونو از سقف آویزون کرده بود.
فقط پنج سانت از کف اتاق فاصله داشت ولی چون چشماش بسته بودنو چیزی نمی دید نمیتونست تشخیص بده فاصلش تا زمین چقدره و ترس افتادن لحظه ای رهاش نمیکرد.
موزیک تندی با ولوم بالا از هدفون پخش میشد و صدای وحشتناک خواننده روی اعصابش چنگ مینداخت.
دوتا شمعی که روی کتفاش گذاشته بود هر لحظه بیشتر آب میشدن و بدنشو میسوزوندن اما ترس از افتادن باعث میشد جلوی تکون خوردن خودشو بگیره.
ویبراتور به شدت توی مقعدش تکون میخورد و با پروستاتش برخورد میکرد.
فقط چند دقیقه دیگه برای ارضا شدن وقت داشت و اگه این اتفاق نمی افتاد تنبیه سختی در انتظارش میبود...
به خاطر وضعیتش نمیتونست روی پایین تنش تمرکز کنه و ترس از تنبیه هم همه چیو بدتر میکرد.
میدونست اینطوری نمیتونه راحت ارضا بشه پس با عجز بهش التماس کرد:
+با...بابا حافظ
خواهش میکنم...خواهش میکنم کمکم کن!
#gay
#bdsm
#Daddy_little_boy 🔞💦
https://t.me/joinchat/AAAAAEbANa2O4RsLgeDPxQ
تناب کشی بلندی رو دور تا دور شکم و سینه هاش پیچیده بودو اونو از سقف آویزون کرده بود.
فقط پنج سانت از کف اتاق فاصله داشت ولی چون چشماش بسته بودنو چیزی نمی دید نمیتونست تشخیص بده فاصلش تا زمین چقدره و ترس افتادن لحظه ای رهاش نمیکرد.
موزیک تندی با ولوم بالا از هدفون پخش میشد و صدای وحشتناک خواننده روی اعصابش چنگ مینداخت.
دوتا شمعی که روی کتفاش گذاشته بود هر لحظه بیشتر آب میشدن و بدنشو میسوزوندن اما ترس از افتادن باعث میشد جلوی تکون خوردن خودشو بگیره.
ویبراتور به شدت توی مقعدش تکون میخورد و با پروستاتش برخورد میکرد.
فقط چند دقیقه دیگه برای ارضا شدن وقت داشت و اگه این اتفاق نمی افتاد تنبیه سختی در انتظارش میبود...
به خاطر وضعیتش نمیتونست روی پایین تنش تمرکز کنه و ترس از تنبیه هم همه چیو بدتر میکرد.
میدونست اینطوری نمیتونه راحت ارضا بشه پس با عجز بهش التماس کرد:
+با...بابا حافظ
خواهش میکنم...خواهش میکنم کمکم کن!
#gay
#bdsm
#Daddy_little_boy 🔞💦
https://t.me/joinchat/AAAAAEbANa2O4RsLgeDPxQ