∆|یک خطای انسانی|∆


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


روزگار سختیه ماریان

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


حققققق


هستم که به هستی گره ای چند بخوانم
بر جور و دل و غم کمی از درد بخوانم
هستم که بگویم و بگویم و بگویم
از گوهر گیتی بسی هجر و طلب خواه بگویم
از جان بسرایم بسرایم بسرایم
از خون به جگر ناله کنم داد زنم درد بخواهم
کین فتنه کنان راه کنان جان به فدایش
مارا به چه حکمت زده بر راه خدایم؟
این راه بسی چاه بسی خار بسی اه
از هر طرفی باز شود در به در اید
پس راه نشان ، دست بگیر از دل و برخواه
مارا به جهان راه بگیر ، جان به پا خواه


این است که شاعر به تب شمس چنین می سراید
گر رفتی و مارا بدر از روز و شب و عشق بکردی
یا راه گزیدی و بسی جان و جهان را به صدای درد کندی
مارا بفروز از دل و برکن ز دل و خسته نگردان
زین راه برای چشم عاشق به گواه چاه و حق سیر مگردان


جانم برایتان بگوید که ... گاه دل میخواهد راهی نیست که راهی شود به سوی کاشانه اش
گاه جان نیست که روانه شود به سوی اشیانه اش
در میانه توده ای از غبار گم گشته و سرگردان
مانده است اما مرده ... شاید دیارش اون را افسرده ...


وقتی چنل عمومی میزنی ولی باید حقای خصوصیتو فور کنی اینطوریه که کاملا دلیل کارت بی فایده میشه 🌱


Forward from: ♫︎☾︎𝓣𝓪𝓻𝓪𝓷𝓓𝓪𝓲𝓵𝔂☽︎♫︎
ای یار تو را گرمیه اغوش کمی بود؟
ای یار تو را گرمیه چشم دگری بود؟
یا رفت ز دل مهر منو دیده ببستی
با یار دگر عهد و لبی خنده بجستی
ای یار بگو تلخیه من در تو اثر کرد؟
ای تار بگو مردمو در چشم نظر کرد؟
یا چشم و دلش جای دگر پی به جفا بود ..
با گوهر گیتیه دگر راه و صفا بود ...
ای یار چرا رفتی و با تار نماندی ...
تاران به تو ای یار چنین دم زد و تو باز نماندی


تو ادم از همه نظر پر از نقص و ایراد خوشگلی هستی


Forward from: ♫︎☾︎𝓣𝓪𝓻𝓪𝓷𝓓𝓪𝓲𝓵𝔂☽︎♫︎
حس میکنم از یه سنی به بعد دیگه حوصله گرفتن وایب منفی از آدمای دورتو نداری، دیگه به این فک نمیکنی رفیقمه کلی خاطره داریم، یا حتی بهش احتیاج دارم فلان جا، انگاری ظرفیت ملاحظه کردنت پر شده، بدون توضیح کنار میذاری و عموما میشی آدم بده، ولی خب اوکیه


Forward from: ♫︎☾︎𝓣𝓪𝓻𝓪𝓷𝓓𝓪𝓲𝓵𝔂☽︎♫︎
جالب ترین قسمت زندگی اونجاست که یه سری ادما میرن
بعد تو تو ذهنت بعد از یه مدت طولانی هنوزم گاهی باهاشون میری بیرون ، هنوزم توی اون جمع میخندی ، هنوزم شادی
یعنی یه دنیای خیالی درس میکنیو خودتو پیش اون کسایی تصور میکنی که خیلی وقته رفتن
و بعد به خودت میای و میبینی نه اونا هستن ، نه لحظه هایی که با تصورشون از دست دادی
فقط تو موندی و تو موندی و تو ....


افلاطون را گفتند : چرا هرگز غمگین نمیشوی؟
گفت دل بر آنچه نمی ماند نمی بندم.
فردا یک راز است ، نگرانش نباش.
دیروز یک خاطره بود ، حسرتش را نخور
و امروز یک هدیه است ، قدرش را بدان و از تک تک لحظه هایت لذت ببر.
از فشار زندگي نترسيد به ياد داشته باشيد که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبديل ميکنه..
نگران فردايت نباش خدای ديروز و امروز خداى فردا هم هست...
ما اولين بار است كه بندگي ميكنيم. ولى او قرنهاست که خدايى ميكند پس به خدايى او اعتماد كن و فردا و فرداها را به او بسپار...


عارفی را گفتند آینده ی دنیا تاریک است
گفت شاید، اما وظیفه ی ما روشن است.


Forward from: ♫︎☾︎𝓣𝓪𝓻𝓪𝓷𝓓𝓪𝓲𝓵𝔂☽︎♫︎
ولی وقتی میگم مولانا ... حرف الکی نیست
من با پوست و استخون شعر هاش رو درک میکنم که میگه ...
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن ... دیدم که جانم میرود


Forward from: ♫︎☾︎𝓣𝓪𝓻𝓪𝓷𝓓𝓪𝓲𝓵𝔂☽︎♫︎
مثلا یه شب قبل رفتن خونه در ماشینو باز کنی برگردی سمتش ببینی چشماش ناراحته و خم شی کنار گوشش بگی

یار من ازرده خاطر دم نباشد دیده ات
قصه مارا نیست پایان از شبت تا روز من


Forward from: ♫︎☾︎𝓣𝓪𝓻𝓪𝓷𝓓𝓪𝓲𝓵𝔂☽︎♫︎
یارب نظری کن باز ، بر بنده ی جان سیرت
ای رب تو شدی مرهم ، جز تو نشود سیرم
جان بر کف و این خانه زین راه مرا گیرد
زینهار نکن شک که خالق به تو در گیرد
زیر لب و بر سینه ، اواز کن اسمش را
شاید که روا دارد ، عشقی بدر از کینه
ای رب به تو درگیرم زین جان مکن سیرم
ای رب به تو میبینم هر انچه نمیبینم
ای رب به جمال خویش ، شاید که نیاندیشم
وانگه که جمال تو باشد به ازین خویشم
یا رب تو بگو از عشق جز تو که نیندیشم
ای محرم هر رازم ای خوابِ پر از سازم
ای معجزه گر ، جانم ، بار دگری از من
ذره به نظر در گیر ، معجز نظریَم ده
تا نور شود جانم ، این جان که برای توست
جانم بستای از تو ، یا سامع و یا رافع
یا رب لَدَیا رغبه ، حل حاجتی ای یارب
حل حاجت من یا رب ....






من باید سی سال پیش اونجا میبودمو با این فرد زندگی میکردم ...


استاد زبانم پیرمرده، همیشه موقع درس دادن وقتی میخواست مثال بزنه از «آرزو» برای فاعل استفاده میکرد، یبار پرسیدم چرا همیشه میگید آرزو؟ گفت ۳۰ سال پیش همسرم شاگردم بود، یبار تو تدریس از اسمش استفاده کردم و همونجا استارت دوستی شروع شد :)
۱۴ساله از دست دادمش ولی اسمشو زنده نگه میدارم...



- Arina
👉🏻 @Daneshjoo


بازم دیدگاه افلاطون


از افلاطون پرسیدم چطور به حقیقت هستی انسان برسیم

20 last posts shown.

19

subscribers
Channel statistics