Forward from: ♫︎☾︎𝓣𝓪𝓻𝓪𝓷𝓓𝓪𝓲𝓵𝔂☽︎♫︎
یارب نظری کن باز ، بر بنده ی جان سیرت
ای رب تو شدی مرهم ، جز تو نشود سیرم
جان بر کف و این خانه زین راه مرا گیرد
زینهار نکن شک که خالق به تو در گیرد
زیر لب و بر سینه ، اواز کن اسمش را
شاید که روا دارد ، عشقی بدر از کینه
ای رب به تو درگیرم زین جان مکن سیرم
ای رب به تو میبینم هر انچه نمیبینم
ای رب به جمال خویش ، شاید که نیاندیشم
وانگه که جمال تو باشد به ازین خویشم
یا رب تو بگو از عشق جز تو که نیندیشم
ای محرم هر رازم ای خوابِ پر از سازم
ای معجزه گر ، جانم ، بار دگری از من
ذره به نظر در گیر ، معجز نظریَم ده
تا نور شود جانم ، این جان که برای توست
جانم بستای از تو ، یا سامع و یا رافع
یا رب لَدَیا رغبه ، حل حاجتی ای یارب
حل حاجت من یا رب ....
ای رب تو شدی مرهم ، جز تو نشود سیرم
جان بر کف و این خانه زین راه مرا گیرد
زینهار نکن شک که خالق به تو در گیرد
زیر لب و بر سینه ، اواز کن اسمش را
شاید که روا دارد ، عشقی بدر از کینه
ای رب به تو درگیرم زین جان مکن سیرم
ای رب به تو میبینم هر انچه نمیبینم
ای رب به جمال خویش ، شاید که نیاندیشم
وانگه که جمال تو باشد به ازین خویشم
یا رب تو بگو از عشق جز تو که نیندیشم
ای محرم هر رازم ای خوابِ پر از سازم
ای معجزه گر ، جانم ، بار دگری از من
ذره به نظر در گیر ، معجز نظریَم ده
تا نور شود جانم ، این جان که برای توست
جانم بستای از تو ، یا سامع و یا رافع
یا رب لَدَیا رغبه ، حل حاجتی ای یارب
حل حاجت من یا رب ....