تو فقط میخواستی جلوش رو بگیری، ولی وضعیت به قدری عجیب غریب شد که بدون میل خودت وارد این قضایا شدی
اوایل سعی میکردی فرار کنی نمیخواستی به این کار ادامه بدی، اما بلاخره فهمیدی هیچ راه فراری نیست پس به این سرنوشت تن دادی
تبدیل شدی به دستیارِ شرور ترین جادوگر جنگل
هر چی که میخواست رو براش فراهم میکردی، معجون های مختلف درست میکردی
چند بار سعی کردی با سم مسمومش کنی تا فرار کنی، ولی اون باهوش تر از این حرفا بود و هر دفعه گیر میوفتادی
وقتایی که جادوگر کاری باهات نداشت میرفتی توی جنگل و با حیوونا وقت میگذروندی، حداقل اون موقع ها کمی احساس راحتی میکردی
گاهی اوقات مجبورت میکرد بری و از توی شهر چیزای مورد نیازش رو بدزدی، چیکار میتونستی بکنی به جز اطاعت؟
اوایل دو سه باری گیر افتادی ولی بعد از اون همیشه ماهرانه کارت رو انجام میدادی، کسی حتی سایهت هم نمیدید
وقتی که مجبور میشدی برای دفاع کردن از خودت مبارزه کنی با تیر و کمون انجامش میدادی
ولی تیر هات سرشون تیز نبود، به جاش آغشته به سمی بود که فقط استشمام کردنش اونهارو میکشت
For: @DrownedInTheOcean |🌿|
اوایل سعی میکردی فرار کنی نمیخواستی به این کار ادامه بدی، اما بلاخره فهمیدی هیچ راه فراری نیست پس به این سرنوشت تن دادی
تبدیل شدی به دستیارِ شرور ترین جادوگر جنگل
هر چی که میخواست رو براش فراهم میکردی، معجون های مختلف درست میکردی
چند بار سعی کردی با سم مسمومش کنی تا فرار کنی، ولی اون باهوش تر از این حرفا بود و هر دفعه گیر میوفتادی
وقتایی که جادوگر کاری باهات نداشت میرفتی توی جنگل و با حیوونا وقت میگذروندی، حداقل اون موقع ها کمی احساس راحتی میکردی
گاهی اوقات مجبورت میکرد بری و از توی شهر چیزای مورد نیازش رو بدزدی، چیکار میتونستی بکنی به جز اطاعت؟
اوایل دو سه باری گیر افتادی ولی بعد از اون همیشه ماهرانه کارت رو انجام میدادی، کسی حتی سایهت هم نمیدید
وقتی که مجبور میشدی برای دفاع کردن از خودت مبارزه کنی با تیر و کمون انجامش میدادی
ولی تیر هات سرشون تیز نبود، به جاش آغشته به سمی بود که فقط استشمام کردنش اونهارو میکشت
For: @DrownedInTheOcean |🌿|