👂شنواپرستی!
✍🏻 اردوان گیتی:
زبان فارسی، زبان دوم
«برای اکثر ناشنواها زبانِ فارسی زبانِ دوم است و زبانی که با آن راحتتر ارتباط برقرار میکنند زبان اشاره است. متأسفانه به دلیل سیستم آموزشی ناکارآمد در مدارس ناشنوا زبان اشاره سالهاست که در آموزش ممنوع بوده است و هنوز هم این مشکل برطرف نشده است. هم آموزش زبان فارسی و هم زبان اشاره به شیوۀ نادرست بوده است. حتی ناشنواهایی که در مدارس شنوا درس خواندهاند باز هم در زبان فارسی مشکل دارند. چون نه در مدارس ناشنوا و نه در مدارس شنوا دسترسی کامل به آموزش و اطلاعات برای ناشنوا مهیا بوده است.
هرچه فرد ناشنوا زبان فارسیاش ضعیفتر باشد از طرف جامعه بیشتر مورد تبعیض و تحقیر واقع میشود. این موضوع حتی از سوی خود جامعۀ ناشنوا هم رخ میدهد. یعنی حتی با اینکه ناشنوایان زیادی در زبان فارسی قوی نیستند، باز هم خودشان به ناشنوا کمتر اعتماد میکنند، چون ملاک را زبان فارسی قرار میدهند. چون شنوا میتواند حرف بزند و فارسی مینویسد حرف او سندیت بیشتری دارد. اما برعکس این وضعیت وجود ندارد. اگر شنوا زبان اشاره به خوبی بلد نباشد، سرکوب نمیشود. از ایرادها و غلط زبانیاش به راحتی چشمپوشی میشود و ناشنواها میگویند چون زبان فارسی بلد است، هرچه بگوید درست است.
وقتی کسی زبان اشاره را به گونهای صحبت میکند که به فارسی نزدیکتر است و به آن ”فارسی اشارهای“ میگوییم، انگار حرفش اعتبار بیشتری پیدا میکند. در حالی که فارسی اشارهای به معنای ضعف در زبان اشاره است و زبان اشاره طبیعی از فارسی خیلی دور است.
آموزش زبان اشاره
مؤسسات ناشنوا برای آموزش زبان اشاره انتخاب معلم ناشنوا را رد میکنند و نیمهشنوا یا اکثراً شنوا برای معلم زبان اشاره انتخاب میکنند. در واقع برای کاری هم که ناشنواها بهتر هستند شغل را به شنوا یا نیمهشنوا میدهند، چون میتوانند با شنوا ارتباط برقرار کنند. خیلی از کُداها (بچههای شنوا که پدر و مادر ناشنوا دارند) یا شنواهایی که در اشاره ماهر و عالی نیستند معلم زبان اشاره شدند و کیفیت کارشان هم عالی نیست. اما معلم ناشنوا بیکار میماند.
در مورد یادگیری زبانهای گفتاری اینطور نیست و معلمی که زبان مورد نظر، زبان اصلی و بومی خودش باشد طرفدار و اولویت دارد. مثلاً همه جا دنبال معلم زبان انگلیسی میگردند که انگلیسی زبان مادریاش باشد. اما در مورد ناشنواها با اینکه زبان اشاره را بهتر از افراد شنوا بلدند شانس استخدامشان برای آموزش زبان اشاره کمتر است.
در مراسم یا همایش یا جلسات رسمی وقتی ناشنوا صحبت میکند عکسالعملی دریافت نمیکند. اما اگر عیناً همان نظر را فرد شنوا بگوید یا مترجم آن حرف را توضیح بدهد، خیلی بیشتر از گویندۀ اصلی یعنی فرد ناشنوا تأیید و تشویق دریافت میکند. افراد شنوایی که اشاره بلد هستند و مترجمان به خوبی به این فرهنگ آگاه هستند و میدانند به صرف شنوا بودن هم از سوی جامعۀ شنوا و هم از سوی جامعۀ ناشنوا مورد تأیید هستند، حتی اگر حرفی که میزنند حرف یک ناشنوا بوده است که نادیده گرفته شده است.
این وضعیت شبیه وضعیت لهجه داشتن در جامعۀ فارسیزبانان است. مثلاً اگر یک محقق عالیرتبه سخنرانی با لهجۀ لری، ترکی و … انجام دهد حرفهایش کمتر از شخص دیگری اعتبار دارد که با لهجۀ معیار یا تهرانی سخنرانی کند.
در مدرسه ناشنوا / شنوا
معمولاً معلمان در مدارس ناشنوا شاگردان را به شنوا بودن تشویق میکنند. کودکان نیمهشنوای حاضر در کلاس، چون قدرت تکلم بیشتری دارند، بیشتر مورد توجه معلمان هستند و همیشه سر کلاس از آنها تعریف میکنند و میگویند اگر میخواهید مثل شنوا باشید باید حرف بزنید. اگر با زبان اشاره صحبت کنید هیچ کس حرفهای شما را متوجه نمیشود و آنوقت تنها میمانید و هیچ شنوایی با شما دوست نمیشود و بسیار بد است! وقتی که درس شما تمام شد چه کار میخواهید بکنید؟
وقتی دانشآموز ناشنوا سر کلاس بگوید مبحثی را متوجه نشده است، معلم یا عصبانی میشود یا میگوید مهم نیست بدانید، چون ناشنوا هستید. این وضعیت مدارس ناشنواست. خیلی از والدین چون این وضعیت را میدانند فرزند ناشنوا را به مدرسۀ عمومی یعنی مدرسه شنواها میبرند. در آنجا وضع به نوع دیگری آزارنده است.
دانشآموز ناشنوا در مدرسه شنوا در محیطی قرار میگیرد که تمام محیط، از مدیر و ناظم تا معلمان و دانشآموزان، همگی شنوا هستند و به کودک ناشنوا نگاهی همراه با دلسوزی و ترحم دارند. همیشه فکر میکنند کودک ناشنوا ناتوان است و به او بیشتر کمک میکنند. همین موضوع یکی از موانعی است که ناشنواها را از دنبال کردن اهداف و آرزوهایشان ناامید میکند. گویا به آنها میباورانند که فقط کسانی موفق خواهند بود که شنوا باشند. [...]» (نشریه پژواک ناشنوا)
📝 متن کامل را در میدان بخوانید!
© از: کانال و سایت میدان
✍🏻 اردوان گیتی:
زبان فارسی، زبان دوم
«برای اکثر ناشنواها زبانِ فارسی زبانِ دوم است و زبانی که با آن راحتتر ارتباط برقرار میکنند زبان اشاره است. متأسفانه به دلیل سیستم آموزشی ناکارآمد در مدارس ناشنوا زبان اشاره سالهاست که در آموزش ممنوع بوده است و هنوز هم این مشکل برطرف نشده است. هم آموزش زبان فارسی و هم زبان اشاره به شیوۀ نادرست بوده است. حتی ناشنواهایی که در مدارس شنوا درس خواندهاند باز هم در زبان فارسی مشکل دارند. چون نه در مدارس ناشنوا و نه در مدارس شنوا دسترسی کامل به آموزش و اطلاعات برای ناشنوا مهیا بوده است.
هرچه فرد ناشنوا زبان فارسیاش ضعیفتر باشد از طرف جامعه بیشتر مورد تبعیض و تحقیر واقع میشود. این موضوع حتی از سوی خود جامعۀ ناشنوا هم رخ میدهد. یعنی حتی با اینکه ناشنوایان زیادی در زبان فارسی قوی نیستند، باز هم خودشان به ناشنوا کمتر اعتماد میکنند، چون ملاک را زبان فارسی قرار میدهند. چون شنوا میتواند حرف بزند و فارسی مینویسد حرف او سندیت بیشتری دارد. اما برعکس این وضعیت وجود ندارد. اگر شنوا زبان اشاره به خوبی بلد نباشد، سرکوب نمیشود. از ایرادها و غلط زبانیاش به راحتی چشمپوشی میشود و ناشنواها میگویند چون زبان فارسی بلد است، هرچه بگوید درست است.
وقتی کسی زبان اشاره را به گونهای صحبت میکند که به فارسی نزدیکتر است و به آن ”فارسی اشارهای“ میگوییم، انگار حرفش اعتبار بیشتری پیدا میکند. در حالی که فارسی اشارهای به معنای ضعف در زبان اشاره است و زبان اشاره طبیعی از فارسی خیلی دور است.
آموزش زبان اشاره
مؤسسات ناشنوا برای آموزش زبان اشاره انتخاب معلم ناشنوا را رد میکنند و نیمهشنوا یا اکثراً شنوا برای معلم زبان اشاره انتخاب میکنند. در واقع برای کاری هم که ناشنواها بهتر هستند شغل را به شنوا یا نیمهشنوا میدهند، چون میتوانند با شنوا ارتباط برقرار کنند. خیلی از کُداها (بچههای شنوا که پدر و مادر ناشنوا دارند) یا شنواهایی که در اشاره ماهر و عالی نیستند معلم زبان اشاره شدند و کیفیت کارشان هم عالی نیست. اما معلم ناشنوا بیکار میماند.
در مورد یادگیری زبانهای گفتاری اینطور نیست و معلمی که زبان مورد نظر، زبان اصلی و بومی خودش باشد طرفدار و اولویت دارد. مثلاً همه جا دنبال معلم زبان انگلیسی میگردند که انگلیسی زبان مادریاش باشد. اما در مورد ناشنواها با اینکه زبان اشاره را بهتر از افراد شنوا بلدند شانس استخدامشان برای آموزش زبان اشاره کمتر است.
در مراسم یا همایش یا جلسات رسمی وقتی ناشنوا صحبت میکند عکسالعملی دریافت نمیکند. اما اگر عیناً همان نظر را فرد شنوا بگوید یا مترجم آن حرف را توضیح بدهد، خیلی بیشتر از گویندۀ اصلی یعنی فرد ناشنوا تأیید و تشویق دریافت میکند. افراد شنوایی که اشاره بلد هستند و مترجمان به خوبی به این فرهنگ آگاه هستند و میدانند به صرف شنوا بودن هم از سوی جامعۀ شنوا و هم از سوی جامعۀ ناشنوا مورد تأیید هستند، حتی اگر حرفی که میزنند حرف یک ناشنوا بوده است که نادیده گرفته شده است.
این وضعیت شبیه وضعیت لهجه داشتن در جامعۀ فارسیزبانان است. مثلاً اگر یک محقق عالیرتبه سخنرانی با لهجۀ لری، ترکی و … انجام دهد حرفهایش کمتر از شخص دیگری اعتبار دارد که با لهجۀ معیار یا تهرانی سخنرانی کند.
در مدرسه ناشنوا / شنوا
معمولاً معلمان در مدارس ناشنوا شاگردان را به شنوا بودن تشویق میکنند. کودکان نیمهشنوای حاضر در کلاس، چون قدرت تکلم بیشتری دارند، بیشتر مورد توجه معلمان هستند و همیشه سر کلاس از آنها تعریف میکنند و میگویند اگر میخواهید مثل شنوا باشید باید حرف بزنید. اگر با زبان اشاره صحبت کنید هیچ کس حرفهای شما را متوجه نمیشود و آنوقت تنها میمانید و هیچ شنوایی با شما دوست نمیشود و بسیار بد است! وقتی که درس شما تمام شد چه کار میخواهید بکنید؟
وقتی دانشآموز ناشنوا سر کلاس بگوید مبحثی را متوجه نشده است، معلم یا عصبانی میشود یا میگوید مهم نیست بدانید، چون ناشنوا هستید. این وضعیت مدارس ناشنواست. خیلی از والدین چون این وضعیت را میدانند فرزند ناشنوا را به مدرسۀ عمومی یعنی مدرسه شنواها میبرند. در آنجا وضع به نوع دیگری آزارنده است.
دانشآموز ناشنوا در مدرسه شنوا در محیطی قرار میگیرد که تمام محیط، از مدیر و ناظم تا معلمان و دانشآموزان، همگی شنوا هستند و به کودک ناشنوا نگاهی همراه با دلسوزی و ترحم دارند. همیشه فکر میکنند کودک ناشنوا ناتوان است و به او بیشتر کمک میکنند. همین موضوع یکی از موانعی است که ناشنواها را از دنبال کردن اهداف و آرزوهایشان ناامید میکند. گویا به آنها میباورانند که فقط کسانی موفق خواهند بود که شنوا باشند. [...]» (نشریه پژواک ناشنوا)
📝 متن کامل را در میدان بخوانید!
© از: کانال و سایت میدان