خانه فرهنگ (علی اکبر قاسمی گل افشانی)

خدا کند ...

۱- ریشه جنگ و دشمنی از صفحه جهان محو و نابود شود؛

۲- تمام کارخانه هایی که ابزار جنگی تولید می کنند از کار بیفتند؛

۳- در کابینه هیچ دولتی در جهان وزیر جنگ و دفاع دیده نشود؛

۴- چراغ خانه دشمن ما هم روشن باشد؛

۵- فرهنگ و ایمان جای بی فرهنگی و بی ایمانی را بگیرد؛

۶- واکسنی تولید شود تا تزویر و ریا، تملق و چاپلوسی، و دروغ و ناراستی را همچون فلج اطفال ریشه کن سازد؛

۷- "زنده بادها" جای "مرگ بادها" و "مرده بادها" را بگیرد؛

۸- رنگ خدا پرجلوه ترین رنگ زندگی ما بشود؛

۹- آزار ما به مورچه ای هم نرسد؛

۱۰- قدر آب و هوای پاک را بیشتر بدانیم؛

۱۱- احترام به طبیعت را یاد بگیریم و برگ هیچ درختی از دست ما آسیب نبیند؛

۱۲- فضایی فراهم شود تا کاربران محترم در فضاهای مجازی با نام و تصویرهای واقعی خودشان حضور پیدا کنند؛

۱۳- مهربانی های فضاهای مجازی نظیر "عزیزم" و "فدایت بشوم" و ... به زندگی واقعی ما انتقال یابد؛


▪آرزو بر ادبیاتی ها عیب نیست.

🆔 @golafshani

آنقدر گرم است بازارِ مکافات عمل
چشم اگر بینا بُوَد،
هر روز،
روزِ محشر است

(صائب ؟)

🆔 @golafshani

۱۹ دی زادروز استادم سرکار خانم دکتر گیتی تجربه کار کرمانی است. هرچند دختران حوا بالاتر از بیست سال سن ندارند ولی استادم شصت و هفت ساله شدند. در دوره کارشناسی در دانشگاه گیلان در همان ترم اول (پاییز و زمستان ۱۳۷۴) با ایشان شاهنامه و رودکی و فرخی داشتیم. تدریسِ شاهنامه و رودکی و فرخی برازندة ایشان بود. محکم و استوار بودند. به فردوسی می مانست. وقتی از راهروي دانشکده عبور می کردند تا به کلاس درس بروند به گُردآفریدي مانند بودند که به آوردگاه می رفتند. در پسِ چهرة جدي ایشان قلبی مهربان وجود داشت که دانشجویان را به منزلۀ فرزند خودشان می دانستند. یادم می آید شنبه ها را در همان نیمسالِ نخست دانشجویی با کلاسِ شاهنامه آغاز می کردیم. کلاس صبحِ شنبه برگزار می شد. استاد تجربه کار نسبت به حضور و غیاب دانشجویان خیلی حساس بودند. یک بار وقتی می خواستم شبانه با اتوبوس از مازندران به گیلان بروم باران شدیدي باریدن گرفت و نتوانستم به موقع خودم را به گیلان برسانم و در کلاس استاد حاضر شوم. خیلی نگران بودم. دلم هزار راه رفت. پیشِ خودم فکر می کردم بدون تردید استاد درسم را حذف می کنند. بعدازظهر به دانشگاه رسیدم. نومید و هراسان به دفتر استاد رفتم. ماجرا را با «تنی لرز لرزان و رخ سندروس» به ایشان گفتم. با تبسمی به
من فرمودند: «پسرم، عزیزم، نگران نباش». با همین چهار کلمه حرف به آرامش رسیدم و تمام نگرانی هایم را فراموش کردم. هر زمان نام دکتر گیتی تجربه کار را می شنوم بی اختیار واژه هاي زیر در ذهنم روشن می شوند: ایران، فردوسی، شاهنامه، رستم، سهراب، آزادگی، خردورزي، نجابت، نیکنامی، سامانیان، رودکی، سمرقند و بخارا. صلابت و شکوه و عظمت سبک خراسانی را می توانستی در کلام استاد ببینی. کلاس هاي ایشان روزگار سامانیان و نجابت و بزرگی و آزادگیِ ایرانیان را در وجودم زنده می کرد و مرا به سمرقند و بخارا می برد. زنده باشند و سلامت

🆔 @golafshani

حسنعلی دارایی قادیکلایی اولین معلم سپاه دانش گل افشان دیروز ۱۷ دی ۱۳۹۸ در ساری به رحمت خدا رفت. ایشان سال ۱۳۴۲ خورشیدی به گل افشان آمدند و به مدت دو سال در گل افشان به تدریس اشتغال داشتند. معلمان سپاه دانش در قدیم تنها تدریس نمی کردند بلکه در کارهای آبادانی روستا نیز نقش ارزنده ای داشتند. پانزده سال بعد از شروع سپاه دانش در گل افشان به دنیا آمدم ولی همیشه خدمات ارزنده زنده یاد دارایی را در پیش چشم داشتم و دارم. روحش شاد و یادش گرامی▪تصویر دوم: زنده یاد حسنعلی دارایی قادیکلایی ▪تصویر سوم: زنده یاد حسنعلی دارایی قادیکلایی در لباس سپاه دانش ▪تصویر چهارم: دانش آموزان گل افشانی سال ۱۳۴۲ خورشیدی▪تصویر پنجم: زنده یاد استاد دکتر پرویز ناتل خانلری همان کسی که طرح سپاه دانش مدیون ایشان است. روحشان شاد و یادشان گرامی

🆔 @golafshani