خاطرات خانه ی پدری


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: не указана


مجله ی تلگرامی
خاطرات خانه ی پدری
بخش ارتباط با مدیران کانال👇
@khateratekhaneyepedari_comments
گروه های تلگرامی:
@khaterehbazi_1
@khaterehbazi_2
@khaterehbazi_3
@khaterehbazi_4

صاحب امتیاز:
@Mahan52

و جهت همکاری یا سفارش آگهی 👇👇
@z_bibak67

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
تبلیغ قرص آسپرین در دهه ۵۰


https://t.me/gsbga_yas
@khateratekhaneyepedari
《گلسرخ و گل یاس🌺🍃 》


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
غوغای جدید بانو‌مهستی
همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠
@khateratekhaneyepedari


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
نوستالژی قدیمی



شهناز تهرانی
و زنده یاد بهمن مفید



https://t.me/gsbga_yas
@khateratekhaneyepedari
《گلسرخ و گل یاس🌺🍃 》


لاوین 🎼 آوای نوازشگر

🖌#حمیرا_آریانژاد_مرتضوی
#قسمت_۳۵
از خنده های ریز ریز برادر نیلوفر و اخم پدرش و نگرانی مادرش فهمیدم من راه سختی در پیش دارم‌.
حرفام که تموم شد پدر نیلوفر جعبه شیرینی رو داد دستمو گفت بلند شو برو بابا جون خدا روزیتو جای دیگه ای حواله کنه و بعد
منو از خونه اش بیرون کرد .
یکی دوشب بعد دوباره گل و شیرینی خریدم و اونقدر کشیک کشیدم که تا پدر و برادر نیلوفر از خونه برن بیرون و وقتی مطمئن شدم خودش با مادرش تو خونه تنها هستند رفتم و زنگ در خونه رو زدم.‌ پیش خودم فکر می‌کردم اگه بتونم مادرشو راضی کنم به واسطه اون پدر و برادرش دست از مخالفت برمیدارن .
اما مادرش هم دقیقا هم نظر با شوهر و پسرش بود و از طرفی گفت که قول نیلوفر رو به خواهرش داده .
اما من‌گوشم بدهکار این حرفا نبود .
البته عقلم نمیرسید که این رفت و آمدهای پی در پی اونم بدون بزرگتر هم برای من هم برای نیلوفر گرون تموم میشه.
نصیحتهای اوس تقی رو هم جدی نمی گرفتم.
یک هفته بعد دوباره دم خونه شون رفتم اینبار پدرش اومد دم در و هرچی که توی دهنش بود بهم گفت و تهدیدم کرد اگه یه بار دیگه اونورا پیدام بشه حتما میره کلانتری و از دستم شکایت میکنه 
ولی عشق نیلوفر چنان در تمام سلولهای بدنم رخنه کرده بود که حاضر نبودم به هیچ قیمتی پا پس بکشم .
هر چند شب یه بار میرفتم دم خونه شون و خواسته مو دوباره و چند باره تکرار میکردم
رفتن من به در خونه نیلوفر اینا باعث شد که پدرش بره از دست من شکایت کنه .
رییس کلانتری منو کشید کنار و گفت پسرم همینجا تعهد بده و قال قضیه رو بکن .
گفتم چه تعهدی؟
گفت اینکه دیگه دم خونه این آقا پیدات نشه .
گفتم باشه دم خونه شون دیگه نمیرم ولی اینکه
تعهد بدم دخترشو دوست نداشته باشم محاله .
بعد از تعهدی که داده بودم خودم اصلا دم خونه شون نرفتم ولی هر کسی رو‌که می‌شناختم و‌میدونستم رومو زمین نمیدازه
فرستادم  دم خونه نیلوفر ..
اما جواب خونواده اون همون بود که بود .
یکی دو هفته بعد نیلوفرزنگ زد کارگاه و بهم خبر داد که قراره خاله اش اینا بیان خونه شونو و قرار مدار نامزدی رو بذارن
قلبم از شنیدن این خبر درد گرفت .
علی رغم تعهدی که توی کلانتری داده بودم بلند شدم و رفتم دم خونه شون .
به محض اینکه زنگ در خونه شون رو زدم
برادرش اومد دم در و شروع کرد به کتک زدن من .
از صدای داد و فریاد برادرش که هم کتک میزد و‌هم ناسزا میگفت هم خونواده نیلوفر و مهموناشون هم همسایه ها اومدتد بیرون .
پدر نیلوفر که این وضعیت رو دید شروع کرد به فریاد زدن و گفت ای ایها الناس
به فریادم برسین
این پسره چند وقته خواب خوش رو به ما حروم  کرده .
از در بیرونش میکنم از پنجره میاد
رفتم ازش شکایت کردم تعهد داده
اگه فردا من یا پسرم زدیم نا کارش کردیم شماها شاهد باشبن صد تا مدعی پیدا نکنه .
امشب جلوی همه شما باهاش اتمام حجت کردم .
یکی از همسایه ها جلو اومد و منو از دست برادر نیلوفر بیرون کشید و گفت خب پسر جان چرا برای مردم مزاحمت ایجاد میکنی .
اینا ادمای ابرو داری هستن .
گفتم به خدا قصد مزاحمت ندارم نیتم خیره
اما ...
پدر نیلوفر گفت یکی ازش بپرسه اخه تو به چه پشتوانه ای اومدی خواستگاری دختر من .
سربازی رفتی؟
گفتم شما اجازه بدین نامزد کنیم چشم میرم
گفت مال و منالی داری؟
گفتم کار میکنم و هر چی پول به دست بیارم به پای دخترتون میریزم .
مرد همسایه گفت خب آقا فریدون یه فرصتی یه مَجالی یه زبون خوشی
با بزرگتراش بشینین و دو کلام حرف حساب بزنین .
پدر نیلوفر گفت کدوم بزرگتر؟
این بچه بی پدر ومادره
هویت نداره
معلوم نیست حاصل گناه کدوم مرد و زنیه که گذاشتنش سر راه .
رفتم دم پرورشگاهی که خبر مرگش اونجا بزرگ شده پرس و جو کردم
قنداقی بوده که تو پارک شهر گذاشتنش زیر یه درخت و رفتن . 
اخه دختر مو بدم دست یه حروم زاده حروم لقمه .
اگه فردای روزگار یه حشیشی
یه تریاکی
یه زن بد نام اومد و ادعا کرد که مادر و پدر این پسرن من چه خاکی به سرم بریزم‌؟
مرد همسایه گفت آقا فریدون چرا شما این حرفو میزنی شاید نادر و پدرش از سَرِ نداری گذاشته باشند سر راه .
پدر نیلوفر گفت
محاله ممکنه .
یه مادر مونده پیرهن تنشو بفروشه غیر ممکنه بچه شو از خودش جدا کنه .
میره کُلفتی ولی بچه شو پیش خودش نگه میداره .
این معلوم نیست مال عیش و نوش کدوم  مرد فاسد و‌زن هرزه ای بوده
با شنیدن این حرفا
دنیا رو سرم آوار شد .
کی میتونست ثابت کنه حرفای پدر نیلوفر بی ربط و بی پایه و اساسه .
وقتی اون زنی که منو به دنیا آورده رهام کرده
یا اون مردی که من از رگ و پی و‌خونش بودم اونم سراغی از من نگرفته
دیگه چی داشتم که بگم .
اون لحظه دلم میخواست پدر نیلوفر بیاد و تا جون دارم کتکم بزنه اما منو به خاطر گناهی که دو نفر دیگه مرتکب شدن و من هیچ گناهی این وسط ندارم  اینجور مجازات نکنه .
https://t.me/gsbga_yas
@khateratekhaneyepedari
《گلسرخ و گل یاس🌺🍃 》


اگر که کتابش رو نخوندید پس…
فیلمشو ببینید! “ما تمامش می‌کنیم.. ”📽It Ends With Us 2024



مجله ی تلگرامی
خاطرات خانه ی پدری 🏠🧩
@khateratekhaneyepedari


Репост из: -
sticker.webp
136б


Репост из: -
sticker.webp
136б


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
لطفا یکی جلوی پیر شدن ما رو بگیره


همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠
@khateratekhaneyepedari


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
اون قدیما
لاکچری ترین قسمت خونه هامون
دیواری بود
که یه تابلو آینه ای
یا یه تابلو شنی
یا یه یه کوبلن
روش نصب شده بود .

همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری


شما کدوم یکی از اینا رو داشتین؟

همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠
@khateratekhaneyepedari


وقتی خودم را به‌قدر کافی دوست داشتم،
شروع کردم به ترک کردن چیزهایی که سالم نبودند. یعنی آدمها، مشاغل و عادات و اعتقاداتی که مرا کوچک و حقیر نگه میداشت کنار گذاشتم.
قبلا فکر میکردم این‌ کار به معنی وفادار نبودن است
ولی در واقع این معنای دوست داشتن خود است.

كيم مك ميلن
همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠
@khateratekhaneyepedari


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
خاطرات قبل از سی سالگی


همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠
@khateratekhaneyepedari


Репост из: گلسرخی با گلبرگهایی از یاس
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
ما قدیما چرا نمیترسیدیم
چون این شیر خفته زنده بود

همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠
@khateratekhaneyepedari


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
وقتی سفره ها از تو خونه ها جمع شد


https://t.me/gsbga_yas
@khateratekhaneyepedari
《گلسرخ و گل یاس🌺🍃 》


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
تک تکشان برای ما یلد آور خاطرات شیرین کودکی و نوجوانیست

همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠
@khateratekhaneyepedari


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
زندگی تو دهه شصت


همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠
@khateratekhaneyepedari


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
دستتو بده به من با هم سری به گذشته شیرینمان بزنیم


همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠
@khateratekhaneyepedari


  سلام به روز و روشنی 🌸
  سلام به آهنگ خوش زندگی
  سلام به مهر و صفای دلهای بی ریا
  سلام بر دوست و آشنا
  امروزتـان بی نظیر 🍂🌸
  و نگاه خدا همراهتان
  هر صبح فرصتی است برای تازه شدن
  برای ناب شدن🍂🌸
  اگر دست از روز گذشته مان برداریم
  اگر اشتباهاتمان را دفن کنیم
  و اگر هرروز با ایمان تازه به سراغش برویم .. 🍂


همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠
@khateratekhaneyepedari


همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠
@khateratekhaneyepedari


همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠
@khateratekhaneyepedari


ببین بیرون چه خبره


همراه ما باشید در کانال خاطرات خانه پدری
🏚🏘🏡🏠
@khateratekhaneyepedari

Показано 20 последних публикаций.