Репост из: مدرسه نویسندگی|توسعه فردی با نوشتن
خوشا بازی
بازیام این بود که هر روز بعدازظهر بروم توی حیاط درندشت خانه و زمین را بکنم. دنبال گنج میگشتم. در صحبتهای پدرم شنیده بودم که خانهمان روی زمینی باستانی بنا شده و گنجی زیر آن نهفته است. جستجوی گنج به لذت درست کردن غارها و مزرعههای کوچک انجامیده بود. هر بار گوشهیی از باغچه را نشان میکردم و ماکتی از یک مزرعهی کوچک میساختم و بعد دربارهی آدمهای مزرعه و جستجوی گنج قصه میبافتم (بعدها به این نتیجه رسیدم که همهی ما استعداد قصهگویی داریم و شاهد آن داستانهاییست که در کودکی در ذهن میپروردیم.). ناخنهایم به خاطر کندن زمین همیشه خونین و گِلی بود.
باری، ساعت ۹ شب است و توی دفتر کارم در میان هزارها کتاب نشستهام و پی ایدهیی برای یادداشت روزم میگردم. و میبینم هیچ عوض نشدهام. همان کودکیام که زمین را با انگشتهای خونآلود میکاوید تا به گنج برسد و در همان خامی هم به نیکی میدانست که گنجی در کار نیست و اصل لذت در جستجو برای گنج است. حالا هم نوشتنم همین است. مینشینم و آزادانه و تند تند مینویسم. مینویسم تا به چیزی برسم. و گاه میرسم و میگذارم در برابر چشمان شما.
کریستوفر رایان در کتاب «تا دندان متمدن*» دربارهی قبلههایی که هنوز به شیوهیی بدوی میزیند، مینویسید:
«پیتر گری بر این عقیده است که اساساً جوامع جستوجوگر/شکارچی با مفهوم «زحمت» غریبهاند. گری در بازیهای کودکان و فعالیتهای بزرگسالان پیوستگی و ارتباط معناداری میدید که باعث میشد مفهوم کار برای آنان مفهومی ناآشنا به نظر برسد. او متوجه شده بود که در این جوامع مبنای بازیهای کودکان فعالیتهایی است که بزرگسالان انجام میدهند: بازیهایی از قبل شکار، جمعآوری غذا، ابزارسازی و بازیهای مشابه دیگر، درست همانطور که تولهسگها ادای کارِ گرگها را درمیآورند. گری مینویسد: «باز بزرگتر شدن آنان، بازیهای آنان تبدیل به کارشان میشود، اما بااینحال این امور کماکان از حالت بازی خارج نمیشود. حتی ممکن است در حین این فعالیتها بیشتر از قبل به آنها خوش بگذرد، چرا که نتیجهی کارشان به کل گروه سود میرسند و همگان به آن ارج مینهند.»
خوشا بدویت. خوشا بازی.
شاهین کلانتری
*ترجمهی حسین امین اسماعیلی، نشر عنوان، ۱۴۰۳، ص ۲۰۴
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
بازیام این بود که هر روز بعدازظهر بروم توی حیاط درندشت خانه و زمین را بکنم. دنبال گنج میگشتم. در صحبتهای پدرم شنیده بودم که خانهمان روی زمینی باستانی بنا شده و گنجی زیر آن نهفته است. جستجوی گنج به لذت درست کردن غارها و مزرعههای کوچک انجامیده بود. هر بار گوشهیی از باغچه را نشان میکردم و ماکتی از یک مزرعهی کوچک میساختم و بعد دربارهی آدمهای مزرعه و جستجوی گنج قصه میبافتم (بعدها به این نتیجه رسیدم که همهی ما استعداد قصهگویی داریم و شاهد آن داستانهاییست که در کودکی در ذهن میپروردیم.). ناخنهایم به خاطر کندن زمین همیشه خونین و گِلی بود.
باری، ساعت ۹ شب است و توی دفتر کارم در میان هزارها کتاب نشستهام و پی ایدهیی برای یادداشت روزم میگردم. و میبینم هیچ عوض نشدهام. همان کودکیام که زمین را با انگشتهای خونآلود میکاوید تا به گنج برسد و در همان خامی هم به نیکی میدانست که گنجی در کار نیست و اصل لذت در جستجو برای گنج است. حالا هم نوشتنم همین است. مینشینم و آزادانه و تند تند مینویسم. مینویسم تا به چیزی برسم. و گاه میرسم و میگذارم در برابر چشمان شما.
کریستوفر رایان در کتاب «تا دندان متمدن*» دربارهی قبلههایی که هنوز به شیوهیی بدوی میزیند، مینویسید:
«پیتر گری بر این عقیده است که اساساً جوامع جستوجوگر/شکارچی با مفهوم «زحمت» غریبهاند. گری در بازیهای کودکان و فعالیتهای بزرگسالان پیوستگی و ارتباط معناداری میدید که باعث میشد مفهوم کار برای آنان مفهومی ناآشنا به نظر برسد. او متوجه شده بود که در این جوامع مبنای بازیهای کودکان فعالیتهایی است که بزرگسالان انجام میدهند: بازیهایی از قبل شکار، جمعآوری غذا، ابزارسازی و بازیهای مشابه دیگر، درست همانطور که تولهسگها ادای کارِ گرگها را درمیآورند. گری مینویسد: «باز بزرگتر شدن آنان، بازیهای آنان تبدیل به کارشان میشود، اما بااینحال این امور کماکان از حالت بازی خارج نمیشود. حتی ممکن است در حین این فعالیتها بیشتر از قبل به آنها خوش بگذرد، چرا که نتیجهی کارشان به کل گروه سود میرسند و همگان به آن ارج مینهند.»
خوشا بدویت. خوشا بازی.
شاهین کلانتری
*ترجمهی حسین امین اسماعیلی، نشر عنوان، ۱۴۰۳، ص ۲۰۴
#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar