🔸«در اين اتاق تُهی پيكر
انسان مهآلود!
نگاهت به حلقهی كدام در آويخته؟!»
-سهراب، زندگی خوابها، لولوی شیشهها
.
🔹بهطور کلی نگاه سهراب، یکی از زیباترین و در عینحال مرموزترین نگاههای یک انسان به زندگی و جهان پیرامونشه.
با اینکه یکی از روشنترین نگاهها رو به زندگی داره، در خیلی از موارد نگاهی مملو از تاریکی به زندگی نشون میده.
همونطور که اولین کتابش با «مرگ رنگ» -که مجموعهای تاریکه، شروع و آخرینش با کتاب «ما هیچ، ما نگاه» پایان پیدا میکنه!
سهراب، خیلی نمیخواد این دید تیره و تار رو به خواننده القا کنه -هرچند میدونه که زندگی تیره و تاره.
احمد شاملو، در خیلی از موارد به این نگاه روشنبینانهی سهراب به زندگی، حملهور میشه و مصاحبههایی کرده که در معروفترینشون خطاب به سهراب میگه: «وقتی انسانها چنین در ویتنام قتل و عام میشوند، چگونه میشود نگران آب خوردن یک کبوتر بود؟!»
سهراب، بهطور مستقیم جواب شاملو رو نمیده، اما پراکنده در جاهای مختلفی حرفش رو میزنه. مثلا در جایی میگه:
«انسانی که نگران آب خوردن یک کبوتر نباشد، همان انسان است که به راحتی آدم میکُشد.»
در جایی دیگه که شاملو میگه: «…میدانيد؟ زورم میآيد آن عرفان نا بههنگام را باور كنم. سَر آدمهای بیگناه را لب حوض میبُرند و من دو قدم پايينتر بايستم و توصيه كنم كه: آب را گِل نكنيد!»
سهراب -در کتاب هنوز در سفرم- میگه: «دنیا پر از بدی است. و من شقایق تماشا میکنم. روی زمین میلیونها گرسنه است. کاش نبود. ولی وجود گرسنگی، شقايق را شديدتر میكند. و تماشای من اَبعاد تازهای میگیرد. يادم هست در «بنارس» ميان مُردهها و بيمارها و گداها از تماشای يک بنای قديمی دچار ستايش اُرگانيک شده بودم. پایم در فاجعه بود و سرم در استتیک. وقتی كه پدرم مُرد، نوشتم: پاسبانها همه شاعر بودند. حضور فاجعه، آنی دنيا را تلطيف كرده بود. فاجعه آن طرف سكه بود وگرنه من میدانستم و میدانم كه پاسبانها شاعر نيستند. در تاريكی آن قدر ماندهام كه از روشنی حرف بزنم. چیزی در ما نفی نمیگردد. دنیا در ما ذخیره میشود. و نگاه ما به فراخور این ذخیره است. و از همه جای آن آب میخورد. وقتی که به این کُنارِ بلند نگاه میکنم، حتی آگاهیِ من از سیستم هیدرولیکیِ یک هواپیما، در نگاهم جریان دارد. ولی نخواهيد كه اين آگاهی خودش را عريان نشان دهد. دنيا در ما دچار استحالهی مداوم است. من هزارها گرسنه در خاک هند ديدهام و هيچوقت از گرسنگی حرف نزدهام. نه، هيچوقت. ولی هروقت رفتهام از گُلی حرف بزنم، دهانم گس شده است. گرسنگی هندی سَبک دهانم را عوض كرده است و من دِين ِ خود را ادا كردهام.»
#مقالات
@caulfild