پارِسیا


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


پارِسیا در زبان یونانی به معنی حقیقت‌گویی با صراحت یا آزادانه سخن گفتن است. با این حال معتقدم «حقیقت» چنان‌که می‌گویند هم آشکار نیست. این‌جا تمرین می‌کنم برای پارسیاستس شدن به وسع خود.
⁦🖊️⁩امید قائم‌پناه⁦

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


📌 آیا اعتراض اثری هم دارد؟

🔹 اگرچه این سوالی است که یکی از دوستانم دربارهٔ اخراج شدن آقای آرش اباذری و محمد فاضلی پرسیده ولی به طور کلی هم به نظرم اعتراض‌ها بی‌اثر نیست. مثلاً تصمیم‌گیری را برای مسئولین دشوار می‌کند. یعنی هزینهٔ تصمیم‌گیری را بالا می‌برد و بعدش هر بار باید چنین اعتراضاتی را هم در محاسبات خود بگنجانند و ما به وضوح نتیجه‌اش را در حذف یارانه ترجیحی و قیمت‌های حامل‌های انرژی می‌بینیم. دولت بعد از وقایع آبان ۹۸ جسارت لازم را ندارد که ارز ترجیحی را حدف کند یا یارانه حامل‌های انرژی را بردارد (ولو این‌که تصمیمی درست باشد که ظاهراً هم همینگونه است).

🔹 همچنین از ناحیهٔ معترضین هم موثر است، چرا که کمتر خود را تنها می‌بینند و بنابراین جرئت و جسارت بیشتری پیدا خواهند کرد و روی حمایت دیگران امید خواهند داشت.

🔹 اما اعتراضات یک اثر مهم دیگری هم دارند که شاید کمتر به آن توجه می‌شود و آن این‌که شهود جمعی مردم را نسبت به متولیان امور بدبین می‌کند. وقتی فردی می‌بیند نسبت به هر موضوعی تصمیم‌های نادرست و خطا وجود دارد، به مرور این ذهنیت در او پیدا می‌شود که مخاطبش از اساس «نادرست» است. بدون این‌که حتی بداند دقیقاً به کدام دلایل چنین ذهنیت منفی‌ای پیدا کرده. فقط یک چیز را می‌داند، و آن این‌که مخاطبش در جایی قرار دارد که نباید باشد و سپس در همهٔ امور همین ذهنیت را تعمیم می‌دهد. یعنی در همهٔ موارد مخاطبش را ناحق می‌پندارد ولو آن‌که در جایی واقعاً محق باشد. یعنی به شکل معکوسی معیار حق و باطل می‌شود! به گونه‌ای که آن سیاستگذار هر عملی انجام دهد در چشم مردم معیاری برای تمیز حق و باطل هم ارائه می‌دهد، به این صورت که پس هر چه خلاف او باشد درست است. جاناتان هایت در استعارهٔ «فیل‌سوار» می‌گوید ما به خطا تصور می‌کنیم که زمام احساسات، در دست عقل است. یعنی با عقلمان احساسات را کنترل می‌کنیم. در حالی‌که به نظر او این فیل‌سوار است که در خدمت فیل است! یعنی این عقل ماست که برای احساساتمان دلیل می‌تراشد. او به صراحت می‌گوید اگر می‌خواهید ذهنیت شخصی را در سیاست تغییر دهید، ابتدا باید با فیل (احساسات) او صحبت کنید. یعنی ابتدا شهودها و بینش‌های او باید تغییر کند. در این استعاره، فیل‌سوار نقش سخنگوی فیل را دارد. فیل‌سوار در دلیل‌تراشی برای توجیه اقدامات فیل ماهر است و می‌تواند دلایلی را دست و پا کند تا اقدامات بعدی را توجیه کند. پس این اثر اعتراضات به مراتب قدرت تخریب‌گری بیشتری دارد که البته ناپیدا هم هست و از چشم سیاستگذاران هم دور مانده. چراکه با گذشت زمان، شهودهای همگان را تغییر می‌دهد و انبوهی از مخالفان را پرورش می‌دهد.
بعداً دربارهٔ این نظر جاناتان هایت بیشتر خواهم نوشت.

👤 امید قائم‌پناه
@paresia


📌 تأثیر حقوق مالکیت در حفظ گونه‌ها
خلاصه‌ای از فصل ۲۶ کتاب The Economics of Public Issues

🔹 زمانی در ساحل‌های شرقی کانادا و نیوانگلند آنقدر ماهی کاد وجود داشت که می‌توانستید روی آن‌ها راه بروید و از دریا عبور کنید. اما به مرور از سال ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰ بیش از ۷۵ درصد از میزان صیدها کاسته شد و وزن ماهی‌ها که زمانی ۲۰۰ پوند بودند حالا به ۲۰ پوند رسیده بود. نه تنها در این سواحل بلکه در کل جهان از سال ۱۹۵۰ به این طرف حدود ۳۰ درصد از این محل ماهی‌گیری‌ها از بین رفته. اما سوال اساسی این است که چطور آدمیان می‌توانند مزارع گندم یا گلهٔ گاوها را مدیریت کنند اما در مدیریت این مکان‌های ماهی‌گیری شکست تأسف‌باری خورده‌اند؟ پاسخ این است که در اغلب کشورها قانونی حاکم است که می‌گوید کسی مالک ماهی است که آن را صید کند و از دریا بردارد. یعنی تملکش مقارن با مرگ ماهی است. این قانون مشابه قوانینی نیست که ما در موضوع گاوها و خوک‌ها و مرغ و گوسفند داریم. برای تملک این‌ها کافی است که رویشان علامت بزنید یا دورشان فنس بکشید یا در مکانی محصورشان کنید. یعنی تملک مستلزم صید یا کشتنش نیست و در نتیجه اولا رشد حیوان ادامه پیدا می‌کند و ثانیاً آن حیوان می‌تواند تولید مثل کند. در مورد گاوها و گوسفندها و غیره، دامداران این عوامل را در محاسبات خود در نظر می‌گیرند و آن‌قدر صبر می‌کنند تا نرخ رشد و تولید مثل به نقطه‌ای برسد که کشتن حیوان بصرفد. اما در مورد ماهی‌ها اینگونه نیست، هر صیاد با خود فکر می‌کند اگر او الان صید نکند، شخص دیگری آن‌ها را صید می‌کند. یعنی یک مسابقه‌ای برای ماهیگیری شکل می‌گیرد که کسی برنده است که بتواند زودتر ماهی را تملک کند! و همین مسئله باعث می‌شود ذخایر ماهی‌ها کاهش یابد و در نتیجه آن محل ماهیگیری از بین برود.

🔹 اما چه راهی وجود دارد تا این روند متوقف شود؟ سیستم پیشنهادی نویسنده، سیستم سهمیه‌بندی ماهی‌گیری است. این سیستم مبتنی بر حقوق مالکیت است. در این‌جا بر اساس ضوابط علمی اندازهٔ حداکثر ماهی‌گیری مجاز تعیین می‌شود و سپس این سهم‌های حداکثر ماهی‌گیری مجاز به افراد تخصیص داده می‌شود. این سهم‌ها قابل انتقالند و می‌توان آن‌ها را استفاده کرد یا فروخت یا اجاره داد. نکته این است که وقتی شما مالک این سهمیه باشید، مشابه سایر اموالی که دارید، بیشترین انگیزه را برای حفظ مایملک خود دارید (اما در حالت قبل که این اموال حالت مشاعی داشت شما در یک مسابقه‌ای قرار می‌گرفتید که مجبور بودید زودتر از سایرین ماهی‌ها را صید کنید و انگیزه‌ای برای حفظ و نگهداری و نگاه بلند‌مدت‌تر نداشتید).
این سیستم سهمیه‌بندی البته در مناطقی مانند آلاسکا و ایسلند و نیوزیلند و... آزمایش شده و نتایجش به طور قابل توجهی هم موفق هم بوده‌. البته یک سیستم دیگری نیز وجود دارد که طی آن یک قلمروی مشخصی به فردی واگذار می‌شود و آن قلمرو ملک انحصاری شخص در ماهیگیری می‌شود. این روش هم آزموده شده و نتایج موفقیت‌آمیزی داشته (به هر حال آن‌چه در هر دو روش مشترک است این است که با حق مالکیت خصوصی ما با انگیزهٔ متفاوتی نسبت به آن‌چه در اموال مشاع و مشترک وجود دارد مواجهیم).

🔹 بد نیست برای نشان دادن تأثیر حق مالکیت در حفظ گونه‌ها نگاهی به تد ترنر بیندازیم که از قضا بنیانگذار CNN هم هست. او صاحب پنجاه هزار رأس گاومیش کوهان‌دار است، بیشتر از هر کسی در دنیا. گله‌های او آنقدر بزرگ هستند که می‌تواند ما را از تنوع ژنتیکی و عدم انقراض آن‌ها در آینده‌ای قابل پیش‌بینی مطمئن کند. اصلی‌ترین انگیزهٔ او در نگهداری این گاومیش‌ها، رستوران‌های زنجیره‌ای خودش و سایر رستوران‌هایی است که گوشت گاومیش سرو می‌کنند. یعنی تد ترنر یک انگیزه‌ای دارد که کاملاً مبتنی بر نفع شخصی است ولی همین انگیزهٔ نفع شخصی، ذخیرهٔ گاومیش‌ها را در چنین سطح بالایی حفظ می‌کند. و شما این را با مسئلهٔ ماهی‌گیری که گفتیم مقایسه کنید. اگر چنین حق مالکیتی در محل‌های ماهیگیری وجود داشته باشد می‌توان مطمئن شد که روند انقراضی ماهی‌ها هم متوقف و حتی معکوس خواهد شد. همهٔ این‌ها یک پیام روشن دارند و آن این‌که حقوق مالکیت لازم‌الاجرا، موثرترین روش حفاظت از گونه‌هاست.
البته توجه داشته باشید که این سیستم‌های پیشنهادی نمی‌توانند برای همیشه مانع از انقراض گونه‌ها شوند. همان‌طور که فقط حدود ۰/۰۲ درصد از گونه‌هایی که تاکنون وجود داشته‌اند الان هم وجود دارند.

🔹 اما آیا با این حقوق مالکیتی که گفتیم می‌توانیم مثلاً نهنگ‌ها را هم حفظ کنیم؟ در اصل بله ولی این‌جا مسائلی وجود دارد که کار را دشوارتر می‌کند: اولاً برای مثال نهنگ آبی سالانه هزاران مایل مهاجرت می‌کند و بنابراین اجرای قوانین مبتنی بر حق مالکیت روی این جانوران دشوار است. ثانیاً اطلاعات مطمئنی دربارهٔ تعداد آن‌ها و رشد یا کاهش جمعیت آن‌ها نداریم و این امر هم سهمیه‌بندی را دشوار می‌کند.
#EPI
@paresia


اخیرأ خبری خواندم دربارهٔ قریب‌الوقوع بودن انقراض یوزهای ایرانی. به همین بهانه سراغ فصل دیگری از کتاب The Economics of Public Issues رفتم تا ببینم اقتصاد و بازار چه نگرشی به این مسائل دارند؟ 👇


📌 قیمت‌ها به مثابهٔ نشانه

اخیراً آیت‌الله رئیسی دستور داده‌اند قیمت‌ها بالاتر نروند. من نخستین بار در نوشته‌های هایک با کارکرد متفاوتی از قیمت‌ها آشنا شده‌ام که ذیلا خلاصه‌ای از آن را می‌آورم:

🔹 قیمت‌ها منعکس‌کنندهٔ برآیند بی‌نهایت اطلاعات‌اند تا افراد بر اساس آن تصمیم گیری کنند. مثلاً در جایی شرکتی تولید شده که قلع زیادی مصرف می‌کند و در نتیجه تقاضای کل بالاتر رفته است یا یکی از منابع عرضه‌کنندهٔ قلع از بین رفته است و در نتیجه قلع کمیاب‌تر شده؛ در این‌جا مصرف کنندگان لازم نیست بدانند علت کمیابی چیست و در گوشه‌ای از دنیا چه اتفاقی رخ داده بلکه بالا و پایین رفتن قیمت منعکس می‌کند که کمیابی و فراوانی به چه صورت است. مثلاً در نتیجهٔ کمیابی، این اطلاع را به کارآفرینان می‌دهد که باید در جست‌وجوی یک منبع جایگزین و به صرفه‌تر باشند یا به تولیدکنندگان این علامت را می‌دهد که جهان به قلع نیاز دارد و اگر معدن آن را کشف کنند سود سرشاری کسب خواهند کرد. کل جریان به صورت یک بازار واحد و خودجوش عمل می کند در حالی‌که هیچ‌کس هیچ کنترل و نظارتی بر روی این جریان ندارد. پس این هماهنگی و کنترل توسط چه کسانی صورت می‌گیرد؟ توسط همهٔ بازیگرانی که از طریق تصمیم‌گیری فردی و بر اساس شناخت جزئی و محدودشان، زنجیروار به هم متصل‌اند و اطلاعات را به هم منتقل می‌کنند. در واقع قیمت‌ها نشانه‌هایی هستند که حامل اطلاعات بسیار زیادی هستند. نظام قیمت‌ها در یک دنیای دائما در حال تغییر، با چنان سرعت و کارایی‌ای اطلاعات ضروری را در سطح جامعه و بین افراد پخش می‌کند، که هیچ دستگاه یا سازمان ساختهٔ عقل بشری قادر به انجام آن نیست.

🔹 اگر مطابق تحلیل فوق، قیمت‌ها را نشانه یا سیگنال بدانیم، هرگونه سرکوب قیمتی به معنای مخدوش کردن و ایجاد اعوجاج در این نشانه‌هاست. یعنی قیمت‌های دستوری و سرکوب قیمتی، حامل اطلاعات و پیام‌های نادرست‌اند. مثلاً به مصرف‌کنندگان اجازه نمی‌دهد که بدانند ما با کمیابی مواجهیم و باید از منابع جایگزین استفاده کنیم، یا در تکنولوژی تولیدش تغییری ایجاد کنیم تا بهره‌وری بیشتر شود. و به همین دلیل نیز معمولاً سرکوب‌های قیمتی نتیجهٔ معکوسی دارند. مثلاً فرض کنید قیمت آب به نحو دستوری پایین‌تر از قیمت بازاری‌اش تعیین شود، این‌جا مصرف‌کنندگان با اطلاعات نادرست روبرو خواهند شد و به همان وضع سابق یا بلکه بیشتر مصرف می‌کنند، اما بعد از مدتی که آب کاملاً کمیاب شد، واقعیت آشکار می‌شود و بازارهای سیاه قیمت‌های واقعی را نشان می‌دهند و حتی در این مدت این علامت نادرست، به سرمایه‌گذاران هم انگیزهٔ سرمایه‌گذاری در این بخش را نداده بود.

@paresia


روند قیمت تولید برق با منابع انرژی مختلف از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۹. همان‌طور که مشاهده می‌شود قیمت تولید برق با انرژی خورشیدی در این بازه ۸۹ درصد کاهش یافته و از سایر منابع ارزان‌تر شده. انرژی بادی هم ۷۰ درصد افت قیمت داشته.
@paresia


📌 خلاصه‌ای از مقالهٔ «چرا منابع تجدیدپذیر اینقدر سریع ارزان شده‌اند؟»

☘ مکس روزر می‌گوید در دههٔ اخیر انرژی‌های تجدیدپذیر بسیار ارزان‌تر شده‌اند، حتی ارزان‌تر از سوخت‌های فسیلی. دلیلش هم این است که هر چه انباشت و تجمیع این‌ها بیشتر باشد به همان نسبت هم ارزان‌تر می‌شوند. یعنی هر چه ظرفیت نصب این فناوری‌های تجدیدپذیر بیشتر می‌شود، قیمت هم پایین‌تر می‌آید و جذابیت سرمایه‌گذاری‌اش هم بیشتر می‌شود. این بدان معناست که در آینده هر چه ظرفیت نصب بیشتر شود، اختلاف قیمتش با سوخت فسیلی هم بیشتر و بیشتر می‌شود.
امروزه ۷۹ درصد از انرژی با سوخت‌های فسیلی تأمین می‌شود، که البته در ازایش سهم ۸۷ درصدی در انتشار کربن دی‌اکسید دارند که منجر به مرگ سالانه ۳/۶ میلیون نفر می‌شوند که شش برابر بیشتر از قتل‌ها و جنگ‌ها و حملات تروریستی سالانه است.
سپس نویسنده می‌گوید قبلاً تأمین انرژی از منابع تجدیدپذیر مقرون به صرفه نبود چراکه مثلاً زمانی تأمین برق با پنل‌های خورشیدی ۲۲۳ درصد گران‌تر از زغال‌سنگ بود. اما در سال‌های اخیر همه چیز تغییر کرده و هزینه تأمین برق در این ده ساله در یک سایت خورشیدی ۸۹ درصد کاهش یافته. در نمودار زیر به خوبی می‌توان این افت قیمت را در مقایسه با سایر منابع تأمین برق مشاهده کرد.

همچنین می‌گوید در سال ۱۹۵۶ تولید یک وات برق با فناوری خورشیدی، ۱۸۵۶ دلار هزینه داشت! یعنی این پنل‌های معمولی که بعضاً روی خانه‌هایشان می‌گذارند که ۳۲۰ وات انرژی هم تولید می‌کند، در آن زمان نیم میلیون دلار خرج برمی‌داشت. اما چه عواملی باعث شدند که قیمت تأمین برق با این منابع تجدیدپذیر تا این اندازه کاهش یابد و نگذارد انرژی خورشیدی به فراموشی سپرده شود؟ دو علت را برمی‌شمرد:
۱- در ماهواره‌های فضایی تنها راه تأمین انرژی همان انرژی خورشیدی بود و بنابراین چاره‌ای جز استفاده از این فناوری نبود.
۲- هر چه تولید ماژول خورشیدی بیشتر شد قیمتشان هم کاهش یافت؛ چراکه تولید بیشتر اجازه داد بتوانیم فناوری‌های تولید را هم بهبود بخشیم.

نویسنده معتقد است انرژی‌های تجدیدپذیر از منحنی یادگیری تبعیت می‌کنند و هر چه تجربه و تکرار ما بیشتر می‌شود، بهره‌وری ما هم بیشتر می‌شود (گویا نویسنده معتقد است که در سوخت‌های فسیلی ما دیگر به انتهای این منحنی رسیده‌ایم! که به نظرم قابل نقد است)

@paresia


‼️ به نظر می‌رسد داده‌های این فصل از کتاب چندان به روز نبوده‌اند. در یادداشت زیر که مکس روزر نوشته می‌توانید نظر مخالف و به روز شده‌اش را ببینید:
https://ourworldindata.org/cheap-renewables-growth

خلاصه یادداشت مکس روزر👇


☘ آقای مصطفی ملکیان در این مطلب از وضع دشوار ما در آشتی دادن اسلامیت و ایرانیت و مدرنیته گفته‌اند. یکی از کتاب‌های خوبی که در این زمینه نگاشته شده، کتاب «آسیا در برابر غرب» از مرحوم داریوش شایگان است. اگرچه این کتاب نخستین‌بار در سال ۱۳۵۶ منتشر شد اما همچنان مسئلهٔ روز ماست. آن‌جا اشاره می‌کند که ما در دوران فترت هستیم، دوران فترت یعنی دورانی که اصطلاحا به آن وضعیت «نه این و نه آن» می‌گویند. این وضعیت را می‌توان وضعیت بی‌بنیادی نیز نامید، که برخی این بی‌بنیاد بودن را به نهیلیسم نیز تعبیر می‌کنند. ما در وضعیتی زندگی می‌کنیم که نه غربی هستیم و نه اسلامی. یعنی بنیادهای هیچ‌یک را به تمامه نپذیرفته‌ایم، بلکه از هر کدام به مقداری برداشته‌ایم. ما در این وضعیت، ساده‌‌لوحانه فکر می‌کنیم که می‌توانیم مثلاً اسلامی بمانیم و صرفاً از مزایای غرب استفاده کنیم و معایبش را به خود غرب واگذار کنیم. یعنی مسئله را تا حد چیزی مثل دست‌چین کردن میوه‌ها تنزل می‌دهیم.
به نظرم یکی از مهم‌ترین افرادی که چنین نگرشی را در جامعه جا انداخت آقای مرتضی مطهری بود. ایشان هم معتقد بودند ما می‌توانیم صرفاً از مزایای غرب مثل تکنولوژی و علم بهره ببریم، بی‌آنکه خللی به هویت ما وارد شود. رد همین تفکر را در بخش قابل توجهی از جامعه و الیت‌های سیاسی و نظامی خود می‌توانیم ببینیم. اما شایگان معتقد است چنین کاری (هم این هم آن) منجر به وضعیت نه این نه آن، می‌شود. یعنی موجب موتاسیون یا جهش می‌شود، حاصلش چیزی می‌شود که نه اسلامی است و نه غربی و نه ایرانی و هیچ‌کس را هم راضی نمی‌کند، نه مسلمانانش را، نه طرفداران تجدد را و نه سایرین را. این محصول جهش‌یافته را دیگر با آن چارچوب‌های قبلی نمی‌توان حل کرد، چون یک ملغمهٔ جدید و متمایزی است. به نظرم اکنون بعد از گذشت این چند دهه بهتر می‌توانیم ببینیم که تا چه حد ما در چنین وضعیت نهیلیستی‌ای گرفتار شده‌ایم. من فکر می‌کنم اسلام فقهی و مدرنیته، تعارض‌های بنیادی و نهادی دارند و نمی‌توان این‌ها را با هم جمع کرد و در نهایت ما محکوم به انتخاب یکی از آن‌ها هستیم (البته که سخنم ناظر به سطح بنیادها و زیربناها است و نه روبناها). مدرنیته‌ای که شاه‌بیتش آن عبارات کانت است که می‌گوید روشنگری یعنی خروج از صغارت و شجاعت در به کار بردن فهم خویش! عباراتی که آشکارا اهمیت خودآیینی را نشان می‌دهند، این عبارات به هیچ وجه با فقه سازگار نیستند.

حتی قبلاً یک مثال رایجی وجود داشت که می‌گفت ما می‌خواهیم ژاپن اسلامی شویم! یعنی تصوری وجود داشت که گویا ژاپن موفق شده میان سنت و مدرنیته پیوندی برقرار کند و هر دو عنصر خود را به تمامه حفظ کند، اما اگر صادقانه نگاه کنیم ژاپن در واقع هر چه می‌گذرد در مدرنیته حل می‌شود و صرف داشتن چند مراسم و مناسک و جشن‌های سنتی را نمی‌توان حفظ هویت سنتی نامید.

ما در وضعیت نه این نه آن، با انبوهی از تعارض‌ها و تناقض‌ها مواجه شده‌ایم. چه تناقض‌های ظاهری و سطحی و چه تناقض‌های بنیادی‌تر از قبیل امت یا ملت، حقوق شهروندی یا غیر آن... مثلاً شما به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به عنوان بالاترین سند سیاسی و حقوقی کشورمان نگاه کنید، وقتی مقدمه و چند اصل ابتدایی و بخش ولی فقیه را می‌خوانید هویت اسلامی آن پررنگ است اما وقتی فصل حقوق ملت آن را می‌خوانید کاملاً تفاوتش را احساس خواهید کرد و بد نیست که بدانید بخش اعظم این فصل در واقع گرته‌برداری از قانون اساسی فرانسه است. اما وقتی زمان اجرای اصول می‌رسد تازه تزاحم و تعارض‌ها مشخص می‌شوند، از یک سو خود را ذیل پارادیم امت تعریف می‌کنند و برای همهٔ مسلمانان جهان خود را متعهد و مکلف می‌دانند و از سوی دیگر اسناد بین‌المللی‌ای را پذیرفته‌اند که در پارادایم ملت-دولت قرار دارند، یا عضو سازمان ملل متحدی است که در همین پارادایم است. یا از سویی معیار را اسلام می‌داند اما از طرف دیگر با مشکل انتخابات و دموکراسی هم مواجه است که تا وقتی ما اصطلاحاً «حکم واقعی و ظاهری» از سوی شرع یا مجتهدان داریم با چه منطقی سراغ آراء عمومی برویم؟ از سویی خود را در گفتمان شهروندمحور جای داده و برای همه حقوقی را در نظر گرفته اما از سوی دیگر خود را مکلف می‌داند که مردم را به سعادت برساند. از سویی کرامت ذاتی برای انسان قائل است (که یک اصطلاح کاملاً اومانیستی است) و از سوی دیگر نمی‌تواند برای افرادی که متدین به دین رسمی نیستند الزامات آن کرامت انسانی را فراهم کند. این قبیل تعارض‌ها و تناقض‌ها در همین قانون اساسی بسیار است، چه رسد سایر سطوح.

⚠️ توجه: در این یادداشت «اسلام» به همان خوانش و مفهوم فقهی و رایجش به کار برده شده.

👤 امید قائم‌پناه
@paresia




☘ در سال ۲۰۲۱ کدام کشورها آزادترین اقتصاد را داشتند؟
۱- سنگاپور
۲- نیوزلند
۳- استرالیا
۴- سوییس
۵- ایرلند
۶- تایوان
۷- انگلستان
۸- استونی
۹- کانادا
۱۰- دانمارک
۱۱- ایسلند
۱۲- گرجستان
۱۳- موریس
۱۴- امارات
۱۵- لیتوانی
۱۶- هلند
۱۷- فنلاند
۱۸- لوگزامبورگ
۱۹- شیلی
۲۰- آمریکا
۲۱- سوئد
۲۲- مالزی
۲۳- ژاپن
۲۴- کره جنوبی
۲۵- اتریش

⚠️ از میان ۱۷۸ کشوری که بررسی شده‌اند، ایران رتبه ۱۶۸ را دارد
⚠️ در کشورهای منطقه نیز امارات و قطر به ترتیب با رتبه‌های ۱۴ و ۳۱ آزادترین اقتصاد را دارند.
⚠️ ظاهراً آمریکا پایین‌ترین امتیازش را داشته و در رتبه ۲۰ قرار گرفته.
⚠️ اندازه‌گیری‌ها بر اساس شاخص‌های زیر انجام شده: اندازهٔ دولت، مالیات، حاکمیت قانون، یکپارچگی دولت، نظام حقوقی و حقوق مالکیت، ثبات پولی و تورم، آزادی تجارت بین‌المللی، آزادی سرمایه‌گذاری، میزان مقررات و تنظیم‌گری دولت‌ها و...
#statistics
@paresia


☘ در اینستاگرام یکی از افرادی که دنبال می‌کنم نوشته بود عدد دشمن ایدئولوژی است. همیشه کار را به عدد بکشانید و از طرف مقابل عدد بخواهید. چراکه اقلا نقطه شکستی برایش ترسیم می‌شود. ولی وقتی عددی در کار نباشد هیچ نقطه شکستی وجود نخواهد داشت. حالا این‌که چقدر این سخن درست است یا نه را کاری ندارم، ولی با این پست یاد آنتونی فلو افتادم. ایشان در مناظرات خود پیرامون خداباوری و خداناباوری، اگر اشتباه نکنم آن‌قدر از طرف مقابل عاصی شده بود که یک بار گفتند اصلا شما بگویید چه اتفاقی بیفتد تا شما بپذیرید باورتان نادرست است؟ (اتفاق اعم از گزاره‌ها و غیره منظورش بود)... به نظرم در اینگونه مباحث سیاسی هم باید پرسید چه اتفاقی رخ دهد تا شما بپذیرید که بله فلان سیاست ما شکست خورد. حُسن این پرسش این است که می‌دانید اصلا طرف مقابلتان نقطهٔ شکستی برای ایده‌هایش قائل است یا نه! و اگر نیست به او این نقطهٔ شکست را تحمیل می‌کنید.

توجه: بحث کانونی من دربارهٔ پذیرش نقطه شکست است و نه عدد.

@paresia


☘ دربارهٔ این موضوع کمی سرچ کردم، به یک نقل قولی از کتاب Carbon Shift از دیوید هیوز برخوردم:

«یک توربین بادی دو مگاواتی شامل ۲۶۰ تن فولاد است که خود به ۱۷۰ تن زغال سنگ کک و ۳۰۰ تن سنگ آهن نیاز دارد که همگی توسط هیدروکربن‌ها استخراج، حمل و نقل و تولید می‌شوند. سوال این است: یک توربین بادی چقدر باید انرژی تولید کند تا بیشتر از آن انرژی‌ای شود که قبلاً صرف ساختنش شده؟ به عبارتی مدت بازپرداخت انرژی چقدر است؟ در یک سایت بادی خوب، روز بازپرداخت انرژی می‌تواند سه سال یا کمتر باشد (یعنی سه سال بگذرد تا تازه به آن میزانی که انرژی برای ساختش صرف شده انرژی تولید کند). ولی در یک سایت بادی ضعیف، بازپرداخت انرژی ممکن است هرگز رخ ندهد. یعنی یک توربین بادی می‌تواند آنقدر بچرخد تا این‌که از هم بپاشد و هرگز به آن اندازه‌ای که برای ساختنش سرمایه‌گذاری شده هم انرژی تولید نکند!»

ظاهراً در کل حرف نویسنده این است که این انرژی بادی و خورشیدی و... نه تنها کربن را کمتر نمی‌کنند بلکه فقط تولید کربن را به مرحله قبل‌تر که معمولاً دیده نمی‌شود منتقل کرده. یعنی به مرحلهٔ ساخت و تولید.

@paresia


حجم عظیمی از منابع که تاکنون در تولید انرژی بادی بلعیده شده فقط یک معنا دارد و آن این‌که دولت باید یارانه بدهد تا بتوان این مزارع بادی را ساخت. چنین یارانه‌هایی موجب شده منابع کمیاب ما به طور ناکارآمدی مصرف شوند. طوری که ارزش منابعی که برای ایجاد انرژی بادی مصرف شده‌اند بسیار بیشتر از خود انرژی تولید شده است. با این اوصاف، انرژی بادی نمی‌تواند پایدار باشد چراکه منابع کمتری را برای آینده در اختیار ما می‌گذارد.

2⃣ انرژی خورشیدی
آیا ما نباید از این موهبت طبیعی (خورشید) استفاده کنیم؟ بله اما تا جایی که ارزشش را داشته باشد. هزینه‌های وسایل و تجهیزات خورشیدی ناچیز نیست‌. تولید و نصب آن‌ها مقدار زیادی انرژی و منابع را می‌طلبد، بسیار بیشتر از مقداری که برای منابع متداول (مثلا توربین‌های گازی) لازم است. باید جایی را یافت که همیشه آفتابی باشد و از آن‌جا که پنل‌های خورشیدی جای زیادی را می‌گیرند باید یک بیابانی را برایش در نظر گرفت تا انرژی خورشیدی را در مقیاس تجاری تولید کند. همچنین انرژی خورشیدی هم مشکل نوبتی یا تناوبی بودن را دارد. برای اوقاتی که آفتابی نیست یا شب است، این‌جا هم یک منابع پشتیبان مشابه آن‌چه در توربین‌های بادی گفته شد لازم است.
یک نمونه قابل تأمل، پروژه نیمه‌کاره‌ای بود که بین لس‌آنجلس و سان‌فرانسیسکو توسط شرکت NRG انجام شد. این شرکت یک میلیون پنل خورشیدی برای تولید برق حدود صد هزار خانه نصب کرد و هزینه پروژه هم ۱/۶ میلیارد دلار بود که البته شرکت این هزینه را نمی‌پرداخت بلکه از طریق مالیات‌های اهالی کالیفرنیا شمالی(که اصلاً مصرف‌کنندهٔ این پروژه نبودند) تأمین می‌شد. این مالیات از طریق پرداخت ۵۰ درصد اضافه‌تر از نرخ برق در قبض‌ها اعمال می‌شد. چنین یارانه‌ای یک سیگنال آشکاری به ما می‌دهد و آن این‌که این پروژه جنبهٔ تبلیغاتی دارد. واقعیت این است که وقتی پروژه‌ای یارانه می‌گیرد یعنی هزینه‌هایش از منافعش بیشتر است. بنابراین این پروژه ثروت را از بین می‌برد و این غیرقابل تحمل است.
همچنین ممکن است تصور شود انرژی خورشیدی تجدیدپذیر است چراکه اگر امروز از خورشید استفاده کنیم، فردا هم اشعه‌های خورشید را داریم. اما این تصور، منابعی که برای تولید پنل‌ها مصرف می‌شود مثل آلومینیوم، سیلیکون، فولاد، بتن، مس و غیره را نادیده می‌گیرد. این شبکه‌های خورشیدی منابعی حدوداً ۳ برابر بیشتر از سایر منابع تولید برق مثل گاز طبیعی لازم دارند. پس این ادعا که انرژی خورشیدی تجدیدپذیر است هم به نظر چندان درست نمی‌آید.
اما هنوز یک مسئله وجود دارد که ممکن است استفاده از شبکه‌های خورشیدی را توجیه کند و آن مسئلهٔ آلودگی هوا و دی‌اکسیدکربن است که نقش مهمی هم در گرمایش زمین دارند. در این‌جا به نظر می‌رسد که شبکه‌های خورشیدی برتری بزرگی نسبت به گازها دارند اما باز هم لازم است یادآوری شود که یک طرف انرژی خورشیدی همان آلومینیوم و شیشه و سایر مواردی است که باید تولید شود! باید گفت انرژی خورشیدی و بادی نه تنها پاک‌تر بلکه کثیف‌تر از گاز هستند.

💠 سیاست‌‌دانی خوب یا سیاست‌گذاری خوب؟
متأسفانه سیاست‌دانی تا حد زیادی وابسته به این شده که فرد بداند برای هدف مشخص چه هزینه‌ها و منافعی وجود دارد و بهترین راه رسیدن به آن چیست. در حالی‌که سیاست‌گذاری درست به این معناست که هزینه‌ها و منافعِ خودِ هدف نیز به طور دقیق ارزیابی شوند. مثلاً ماشین‌های الکتریکی را در نظر بگیرید، کربنی که در چرخهٔ تولید باتری گران و بزرگ این ماشین‌ها ایجاد می‌شود به همان اندازهٔ ماشین‌های بنزینی است. علاوه بر تولید این باتری‌ها، مسئلهٔ شارژ آن‌ها هم مطرح است، چرا که ۴۰ درصد برق مصرفی برای شارژ این ماشین‌ها با زغال‌سنگ تولید می‌شود و در مجموع باید گفت نیروگاه‌ها و زغال‌سنگ‌ها نسبت به بنزین، کربن و آلایندگی بیشتری هم منتشر می‌کنند. اما سیاستمداران صرفاً دنبال انجام دادن کاری برای محیط‌زیست هستند. این‌جا سیاست‌دان خوب کسی است که این هدف را محقق کند ولی سوال این است که آیا این سیاست‌گذاری خوبی هم هست؟ یعنی واقعاً هزینه‌ها و منافع خود این هدف سنجیده و ارزیابی شده؟ یا این موضوع از قبل بدون ارزیابی دقیق هدف‌گذاری شده و مسئله فقط بهترین و ارزان‌ترین راه رسیدن به این هدف است؟ نویسنده در واقع می‌خواهد تفاوت دو مفهوم good politics و good policy را به ما گوشزد کند.

#EPI
@paresia


📌 خلاصه‌ای از فصل «فریبی به نام انرژی سبز» از کتاب The Economics of Public Issues

👤 امید قائم‌پناه
(توجه: صحت این مطلب را نمی‌توانم تأیید یا تکذیب کنم)

💠 اگر صرفاً نیت‌های خوب برای ساخت انرژی سبز لازم بود ما الان باید مقدار زیادی از آن را می‌داشتیم و نیازی هم به نفت و گاز و انرژی هسته‌ای هم نداشتیم. انگلیسی‌ها یک ضرب‌المثلی دارند که می‌گوید:
If wishes were horses, beggars would ride.

اگر تحت‌اللفظی بخواهیم ترجمه کنیم یعنی اگر آرزوها اسب بودند حتی گدایان هم می‌توانستند سوار شوند. مفهومش این است که اگر فقط به آرزو کردن است، حتی فقیرترین افراد هم همه چیز را می‌توانند داشته باشند. در زبان فارسی هم ضرب‌المثلی مشابه همین مفهوم داریم: با حلوا حلوا کردن، دهان شیرین نمی‌شود.
در پنجاه سال گذشته دولت فدرال آمریکا ده‌ها میلیارد دلار برای پروژه انرژی سبز صرف کرده ولی نه وابستگی آمریکا به نفت‌های خارجی را به طور قابل ملاحظه‌ای کاهش داده و نه آلودگی آب و هوا کمتر شده. همه ما نگران محیط‌زیست و از جمله گرمایش زمین و آلودگی‌ها هستیم و ظاهراً انرژی سبز قرار است این نگرانی ما را برطرف کند؛ در انرژی سبز ظاهراً می‌خواهیم انرژی لازم را با آلودگی کمتر داشته باشیم و از انرژی خورشیدی و بادی و موج دریاها به جای نفت و گاز و زغال‌سنگ استفاده کنیم.
قبل از این‌که وارد بحث شویم شاید بهتر باشد کمی درباره مفهوم خواسته‌ها و آن چیزی که آدمیان حاضرند در ازایش بپردازند صحبت کنیم. در یک روز گرم تابستانی شاید خوب باشد که کولر را روشن کنیم، چرا که خواستهٔ ما در این‌جا هوای خنک است و پول برقی که در ازایش می‌دهیم هم برایمان می‌صرفد. اما اگر هر ساعت استفاده از کولر چیزی حدود ۱۰۰ دلار خرج روی دستمان بگذارد چه؟ احتمالا از خواستهٔ خود یعنی باد خنک صرف‌نظر خواهید کرد. در واقع مقدار انرژی‌ای که می‌خواهیم مصرف کنیم به قیمتش بستگی دارد و برای مثال در کشورهایی که قیمت برق از آمریکا کمتر است، مصرف برق هم به مراتب بیشتر است. در همین آمریکا هم که قیمت گاز کمتر شده، مصرفش هم بیشتر شده و فرضا اگر قبلاً در زمستان دستگاه تهویه هوا را روی ۱۸ درجه تنظیم می‌کردیم حالا روی ۲۲ درجه تنظیم می‌کنیم یا اتوبوس‌ها هم به جای بنزین از گاز استفاده می‌کنند. همهٔ این حرف‌ها زده شد که بگویم فارغ از مسائل انرژی سبز و سوخت‌های فسیلی، ما یک چیزی را مطمئن هستیم و آن این‌که اگر انرژی‌ای که در کارخانه‌ها و حمل و نقل عمومی و گرمایش و سرمایش و... منجر به نتایج زیست‌محیطی نامطلوبی می‌شود، ما می‌توانیم مقدار مصرفمان را کمتر کنیم تا خسارات محیط‌زیستی را نیز کمتر کنیم. چگونه؟ کافی است که بدانیم قیمت این انرژی‌ها (یا شاید بهتر باشد بگوییم ما به ازای این انرژی‌ها) بالاتر از قیمت فعلیشان است.
حال با این مقدمهٔ مختصر به بحث اصلی خودمان یعنی فریب‌های انرژی سبز می‌پردازیم.

1⃣ انرژی بادی
آیا واقعاً انرژی بادی پاک است؟ قطعاً پاک نیست چرا که انرژی بادی با مقدار زیادی توربین‌های بادی تولید می‌شود. در وهله اول ساخت این توربین‌ها مقدار زیادی فولاد، پشم شیشه و سیمان لازم دارند. پس تولیدشان تا فعلاً پاک نیست. توربین‌های بادی همچنین تیربرق هم لازم دارند تا الکتریسیتهٔ تولیدی را منتقل کنند و البته بعضی نمونه‌های این توربین‌ها نئودیمیم که عنصری کمیاب است را هم لازم دارند (در یک مزرعه معمولی حدود ۸ تن از این عنصر لازم است). و خود فرآیند تولید نئودیمیم هم یک فرآیندی است که در آن مقدار زیادی زباله‌های کشندهٔ رادیواکتیوی به همراه دارد.
اما یک مسئلهٔ مهم وجود دارد و آن نوبتی یا تناوبی بودنش است. از آن‌جا که باد همیشه نمی‌وزد، یک شبکه برق شهری به این مزارع بادی متصل می‌شود که خود نیروگاه پشتیبانی پرهزینه‌ای می‌طلبد تا آن‌جا که در بعضی شرایط مثلاً برای این‌که مزرعه بادی را جایگزین نیروگاه ۵۰۰ مگاواتی معمولی کنیم، هم امکانات و هزینه‌های آن مزرعه بادی را لازم داریم و هم یک نیروگاه ۳۷۵ مگاواتی به عنوان پشتیبان! این نیروگاه پشتیبان حسب این‌که بادی بوزد یا نوزد در واقع مدام متوقف یا فعال می‌شود و این خود آلودگی بیشتری نسبت به حالتی که به طور مستمر فعال است ایجاد می‌کند. پس با این اوصاف انرژی بادی آن‌طور که تصور می‌شد هم پاک نیست.
هنوز یک مشکل دیگری هم وجود دارد، علی‌رغم این‌که هزینه‌های انرژی بادی اخیرا کاهش یافته با این حال هنوز هم هزینه‌ای حدود ۳ برابر بیشتر از توربین‌های گازی دارد! و همچنین مساحتی که مزارع بادی لازم دارند حداقل ۶ برابر بیشتر از توربین‌های گازی است.

ادامه...👇

#EPI
@paresia


در ادامهٔ یادداشت‌های قبلی، فصل زیر ارائه می‌شود. شخصاً اطلاع زیادی در این زمینه ندارم و توصیه می‌کنم با احتیاط بیشتری این مطلب خوانده شود. اما در هر حال به نظرم نکاتی دارد که نمی‌توان از نظر دور داشت:


📌 خلاصه فصل «راز ثروت» از کتاب The Economics of Public Issues

👤 امید قائم‌پناه

🍂 این فصل با این پرسش آغاز شده که چرا شهروندان برخی کشورها ثروتمندند در حالی‌که شهروندان برخی کشورهای دیگر فقیر؟ یک پاسخ (رایج) می‌تواند این باشد که چون مقدار منابع طبیعی کشورها مختلف است. اما مثال‌های نقض زیادی دارد، مثلاً سوییس و لوگزامبورگ تقریباً منابع طبیعی ندارند اما درآمد واقعی در این کشورها جزو بالاترین درآمدهای دنیاست. یا هنگ‌کنگ هم که کشوری است با صخره‌ها و دامنه‌های کوه فراوان، از معجزه‌های اقتصادی دوران مدرن است درحالی‌که روسیه سرزمینی که منابع زیادی دارد، مردمش در منجلاب اقتصادی دست و پا می‌زنند. نویسنده می‌گوید مطالعات نشان می‌دهد که راز رشد اقتصادی را باید در نهادهای حقوقی و سیاسی بنیادی جست، مهم‌ترین این نهادها عبارتند از ثبات سیاسی، امنیت حقوق مالکیت خصوصی، حاکمیت قانون و حداقلی بودن مقررات تنظیم‌گر. چنین نهادهایی موجب می‌شوند که مردم به سرمایه‌گذاری‌های بلند مدت تشویق شوند و نتیجهٔ این سرمایه‌گذاری‌ها هم افزایش سرمایه است که خود موجب رشد اقتصادی در آینده است اما در غیاب این نهادها انگیزه‌ای برای سرمایه‌گذاری بلندمدت وجود ندارد و در نتیجه انباشت سرمایه هم رخ نمی‌دهد.

در ادامه نیز دو نظام حقوقی رایج یعنی نظام حقوقی کامن‌لا ( مثلاً در انگلیس و آمریکا و کانادا و استرالیا) و نظام حقوقی رومی‌ژرمنی ( مثلاً در فرانسه و ایران و مکزیک و...) را با هم مقایسه می‌کند و می‌گوید نظام حقوقی کامن‌لا به دنبال محدود کردن دولت است و قوهٔ قضائیه نقش مهمی را در محدود کردن قوهٔ مجریه و قسمت‌های قانون‌گذارش دارد. اما نظام حقوقی رومی‌ژرمنی بیشتر در پی دولت متمرکز و قدرتمندی است که قوهٔ مجریه و قسمت‌های قانون‌گذارش می‌تواند امتیازها و رانت‌های خاصی به افراد بدهد. نویسنده در ادامه مستعمرات بریتانیا (کامن‌لا) را با مستعمرات فرانسه (رومی‌ژرمنی) مقایسه می‌کند و می‌گوید تحقیقات نشان می‌دهند که امنیت حقوق مالکیت در مستعمرات بریتانیا بیشتر از فرانسه است. چرا که حقوق اموال و قراردادها در نظام حقوقی رومی‌ژرمنی بیشتر دستخوش تغییرات احتمالی غیرقابل پیش‌بینی قرار می‌گیرند و همین غیرقابل پیش‌بینی بودن موجب می‌شود که رغبت کمی به سرمایه‌گذاری بلندمدت وجود داشته باشد و همان‌طور که در ابتدا بیان شد، سرمایه‌گذاری کمتر به معنای انباشت سرمایهٔ کمتر و در نتیجه رفاه کمتر است. و در ادامه هم با استناد به آمارها نشان می‌دهد که رشد اقتصادی در کشورهایی که نظام حقوقی کامن‌لا حاکم است بیشتر است.

سپس به بحث ریشه‌های این نهادها می‌پردازد و می‌گوید کشورهای استعمارگر در برخی مناطق که اوضاع و احوال جغرافیایی و اقلیمی مساعدی داشتند (مثل نیوزلند و استرالیا و آمریکای شمالی) نهادهایی را برای محافظت از مالکیت خصوصی و محدود کردن قدرت تعبیه کردند. ولی وقتی به آفریقا و آمریکای جنوبی رسیدند با بیماری‌هایی نظیر مالاریا و تب زرد و در نتیجه مرگ و میر بالا مواجه شدند و لذا تمایلی به اقامت دائمی نداشتند و بیشتر بر استخراج فلزات و محصولات کشاورزی و سایر منابع متمرکز شدند و در نتیجه انگیزه‌ای برای ارتقای نهادهای دموکراتیک یا حقوق مالکیت بلند مدت نداشتند و تفاوتشات را تا به امروز هم می‌توان مشاهده کرد.

در نهایت هم به تجربه چین و زیمباوه اشاره می‌کند؛ در چین از سال ۱۹۷۹ تغییرات نهادی با دو عامل کلیدی شروع شد: یکی با دادن حقوق مالکیت خصوصی به برخی از شهروندان و دیگری با هموار کردن جذب سرمایه‌گذاری خارجی. اما همین دو تغییر نتایج شگرفی داشت و چین رشد سالانه ۷ درصدی را تجربه کرد که به عبارتی درآمد سرانه چین را در این سال‌ها ۱۰ برابر کرد. در مقابل اما اگر به زیمباوه بنگیریم در حوالی سال ۱۹۸۰ که از بریتانیا مستقل شد یکی از شکوفاترین کشورهای آفریقایی بود اما کمی بعد با آمدن رابرت موگابه نهادهایی مثل حاکمیت قانون و امنیت حقوق مالکیت را از بین برد و دولتش کنترل قیمت و خدمات را به دست گرفت و بسیاری کالاها هم توقیف می‌شدند و لذا انگیزهٔ هر کاری هم کاهش یافت و در نهایت هم کار به جایی رسید که تورم سالانه ۲۳۱ میلیون درصد شد‌.

#EPI
@paresia


👤 امید قائم‌پناه
📌 خلاصهٔ فصل «مرگ در اثر بروکراسی» کتاب The Economics of Public Issues

🍂 احتمالا شما نیز نام FDA را به عنوان یک سازمان غذا و داروی معتبر می‌شناسید. فصل نخست این کتاب دربارهٔ بده‌بستان این سازمان است؛ آن چیزی که می‌گیریم و آن چیزی که در ازایش داده‌ایم. کتاب می‌گوید تا قبل از الحاقیه ۱۹۶۲ رویهٔ این سازمان سهل‌گیرانه بود و در نتیجه داروها در زمان کوتاهی بررسی و تأیید می‌شدند. اما الحاقیه ۱۹۶۲ شرط «اثبات کارایی» را هم اضافه می‌کند. این شرط در عمل موجب شد هزینهٔ تولید دارو افزایش پیدا کند و از آن سو فرآیند تأیید دارو هم به طور قابل ملاحظه‌ای آهسته شد. مثلاً اگر تا قبل از ۱۹۶۲ این فرآیند هفت ماهه طی می‌شد حالا به چند سال و حتی ده سال هم رسیده بود. این اثبات کارآیی موجب می‌شد که شرکت‌ها از قبل هزینه‌های هنگفتی برای آزمایش داروها انجام دهند: هر دارو ۲/۵ میلیارد دلار! این رقم واقعاً زیاد است. و این امر درآمد بالقوهٔ را با تأخیر مواجه کرد و به خاطر این تأخیر و هزینه‌های بالا، تعداد کمتری از آن‌ها وارد بازار می‌شدند. روی دیگر این تأخیر در فرآیند تصویب داروها در واقع افزایش مرگ و میر و تشدید بیماری‌هاست. از دکتر جرج هیچینگز نقل می‌کند که به خاطر تأخیر ۵ ساله در داروی سپترا، فقط ۸۰۰۰۰ نفر در آمریکا مردند. یا تأخیر نزدیک به یک دهه در معرفی بتابلاکرها به قیمت جان ۲۵۰۰۰۰ آمریکایی تمام شد (البته در سال ۱۹۹۲ قوانین اصلاح شدند و در نتیجه سرعت معرفی داروها بیشتر شد و جان تعداد بیشتری از مردم حفظ شد). به نظرم مشابه همین مسئله را در کرونا می‌توانیم ببینیم اگرچه قوانین در حال حاضر اصلاح شدند و واکسن‌ها حتی تأییدیهٔ اضطراری گرفتند اما اگر قرار بود بر اساس الحاقیه ۱۹۶۲ عمل شود شاید این فرآیند ۸ الی ۱۰ سال طول می‌کشید.

در انتهای این فصل نویسنده چند درس از این ماجرای مقررات FDA به ما می‌دهد:
۱- ناهار مجانی نداریم! هر انتخاب و سیاستی، هزینه‌ای در بر دارد و ما مجبوریم از خیر بعضی چیزها بگذریم! در دنیای کمیابی ما نمی‌توانیم همه چیز را با هم و بیشتر داشته باشیم، بلکه برای داشتن مقدار بیشتری از چیزی، باید از چیزهای دیگر صرف‌نظر کنیم. در این داستان هم اگرچه FDA با بررسی‌های سخت‌گیرانه باعث می‌شود که داروهای غیرموثر و ناایمن جان کسی را نگیرد اما هزینه‌هایی هم دارد: تأخیر در معرفی داروهای موثر و ایمن و مرگ تعدادی از مردم.

۲- هزینه هر عملی عبارت است از آن آلترناتیوی که فدای آن عمل می‌شود و نباید تصور کرد هزینه صرفاً مالی و پولی است. در مثال ما انسان‌هایی که در اثر این تاخیر مردند هم جزو هزینه حساب می‌شوند.

۳- پرسش درست این نیست که آیا ایمنی خوب است یا بد! بلکه پرسش درست این است که چه میزانی از ایمنی را می‌خواهیم؟ و برای پاسخ باید منافع اضافه شده در اثر ایمنی بیشتر را با هزینه‌هایی که در اثر ایمنی بیشتر اضافه شده‌اند مقایسه کنیم (اصطلاحا باید هزینه‌ها و منافع مارژینال یا حاشیه‌ای را مقایسه کنیم). به نظرم همین سوال را در مورد رفاه و عدالت هم باید طرح کرد، سوال درست این نیست که آیا رفاه یا عدالت خوب است یا نه، بلکه باید بپرسیم چه میزانی از رفاه را در ازای چه هزینه‌هایی می‌خواهیم‌ (این‌جا هم منافع و هزینه‌های مارژینال را باید مقایسه کنیم).

۴- چیزها همیشه آن‌طور که می‌نمایند نیستند. اصل نکتهٔ نویسنده در این مورد این است که فرضا در مثال ما هم دولت اینگونه تصور کرده که شرکت‌ها چندان روی کارایی و ایمنی حساسیت لازم را ندارند و بیشتر به فکر منافع حاصله هستند. در حالی‌که این شرکت‌ها برای حفظ شهرت و اعتبار و همچنین پیشگیری از این‌که در دادگاه علیهشان طرح دعوی شود، انگیزه زیادی دارند و بنابراین نمی‌توان همهٔ ایمنی و کارایی داروها را مرهون مقررات FDA دانست.

۵- سیاست‌ها همیشه نتایج ناخواسته‌ای هم دارند و لذا سود خالص آن سیاست‌ها همیشه از مقداری که انتظارش را دارند کمتر است. دولت‌ها آن‌گونه که در شماره ۳ گفتیم هزینه‌ها و منافع مارژینال را محاسبه و مقایسه نمی‌کنند بلکه روی مفاهیم مطلقی همچون ایمنی تاکید می‌کنند. آن‌ها این‌گونه فکر می‌کنند که اگر مقداری ایمنی خوب است، پس مقدار بیشتر هم لزوماً باید بهتر باشد! و ساده‌انگارانه با خود فکر می‌کنند که پس مقرراتی برای داروها قرار دهیم که «تضمین» کند که همه از خطرات داروها در امان هستند. مشابه همین مورد را من در ایران در اصلاحات قانون چک ۱۳۹۷ دیدم، در این قانون چنان به تضمین چک تکیه شده که اصلاً بسیاری از مسائل اقتصادی نادیده گرفته شده‌اند‌. این قانون شاید تضمین کند که به احتمال زیاد چک شما پرداخت شود اما در ازایش آثار سوء اقتصادی هم دارد و دیگر مجال چندانی برای «ریسک» که از عناصر مهم فعالیت اقتصادی است باقی نمی‌گذارد.


#EPI
@paresia


📚 اگر از من بخواهند برای کسی که تازه تحصیلات مقدماتی و دبیرستانی را به پایان رسانده یا کسی که وارد حوزه سیاست‌گذاری و قانون‌گذاری شده چند کتاب معرفی کنم، قطعاً یکی از آن‌ها کتاب فوق خواهد بود. متن دشواری هم ندارد و روان است. این کتاب تا حد زیادی جلوی توهمات و تخیلات را خواهد گرفت؛ از همان ابتدا این درس را به مخاطب می‌دهد که ما در همهٔ امور با بده بستان مواجهیم و در ازای هر چیزی که می‌گیریم، چیزی را هم می‌دهیم و معمولاً چیزهایی که می‌دهیم را هم نادیده می‌گیریم. مثلاً تصور می‌کنیم برابری و عدالت و رفاه اجتماعی و مالیات و... هر چه بیشتر باشد بهتر است. اما توجهی به هزینه‌های آن نداریم. این کتاب بسیاری از تصورات جاافتاده ما را به چالش می‌کشد و با استنادات و آمارها نشان می‌دهد تا چه اندازه بر خطا بودیم. من در این‌جا به مرور خلاصه برخی از فصل‌ها که به نظرم جالب‌ترند را بر اساس ویرایش بیستم این کتاب ارائه خواهم کرد.
#EPI


🍂 آقای ملکیان در سخنرانی خود گفته‌اند خیریه‌ها علی‌رغم حسن‌هایی که دارند ایراداتی دارند. یکی از این ایرادها این است که کاستی‌ها و ناکامی‌های دولت را می‌پوشانند و مردم فراموش می‌کنند که دولت وظایفش را انجام نمی‌دهد. در واقع خیریه‌ها نمی‌گذارند ناپاکی‌ها و نادانی‌ها و تنبلی‌های دولت معلوم شود و دولت هم به همان روال خود ادامه می‌دهد.

دربارهٔ این ایراد باید گفت که از قضا همان بهتر که مردم توقعات خود را از دولت پایین‌تر آورند و دولت را جای خدای قادر مطلق و خیر مطلق نگذارند که همه چیز را از او بخواهند. دولت در دوران دولت رفاه به چنان خدایی تبدیل شده که برایمان عجیب به نظر می‌رسد که زمانی انجمن‌های همیاری یا اخوت با اخذ حق عضویت، اعضا را بیمه درمانی می‌کردند و با پزشکان هم قرارداد می‌بستند، پزشکان هم برای این‌که طرف قرارداد این انجمن‌ها قرار گیرند در رقابت قرار می‌گرفتند و لاجرم نرخ خود را پایین‌تر می‌آوردند. اصلاً بخشی از ناپاکی‌ها و نادانی‌های دولت به خاطر همین حجم زیاد دولت است. کدام نهاد مرکزی می‌تواند این همه اطلاعات اقتصادی را پردازش کند؟ دولت خود بخشی از این مشکل است و نه راه‌حل آن.

و در نهایت هم اظهار تعجب کرده‌اند که دولت با این خیریه‌ها مناسبات خوبی هم ندارد. باید گفت طبیعی است که یک نهادی از قدرت گرفتن نهادهای رقیب هراس داشته باشد. در جایی که دولت چنان گسترده می‌شود که رد پای خود را در همه جا باقی می‌گذارد، هر انجمن کوچکی به نوعی پا روی دم دولت می‌گذارد. این را هم باید افزود که در جایی که احزاب و تشکل‌ها چندان امکان قدرت گرفتن ندارند نقش این‌گونه جمعیت‌های خیریه نیز پررنگ‌تر می‌شود و حتی در بعضی موارد کارکردهای احزاب را به خود می‌گیرند و به همان دلیلی که دولت با احزاب مشکل دارد، با خیریه‌ها هم مشکل دارد.

👤 امید قائم‌پناه
@paresia


🍂 در خبرها خواندم آیت‌الله اراکی (عضو مجلس خبرگان) گفته‌اند که خرید زمین مجازی در متاورس جایز نیست چراکه زمین مجازی «مال» محسوب نمی‌شود. احتمالا هم از آن‌جا که در فقه این‌طور خوانده‌اند که یکی از شرایط اساسی بیع (خرید یا فروش) مالیت داشتن است، نتیجه گرفته‌اند که چنین چیزی باطل است. فارغ از بحث‌های حقوقی‌اش، برایم جالب است که برخی فقها حتی تا تشخیص جهات موضوعی هم پیش آمده‌اند! حال آن‌که وظیفه فقیه تشخیص جهات حکمی است. یعنی فقیه نمی‌تواند بگوید چه چیزی مال است و چه چیزی مال نیست، بلکه صرفاً می‌تواند بگوید معاملهٔ چیزی که مالیت ندارد باطل است.

@paresia

Показано 20 последних публикаций.

60

подписчиков
Статистика канала