Newsboy.pdf
امروز سالگرد مهاجرت من از ایران است.
برای یادآوری این روز بریدهای از زندگینامه خودم را منتشر میکنم.
________________________________________
روزنامهرسان – بریدهی فشردهشده از زندگینامه
________________________________________
صدای روزنامهای که از شکاف پست، توی آپارتمان میافتد و پس از آن صدای پای روزنامهپخشکن که بهسرعت از پلهها پائین میرود مرا از خواب بیدار میکند. خوشحالم که جای او نیستم و دوباره در رختخواب گرم و نرم بخواب میروم.
من روز سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۶۵ (۱۱/۱۱/۱۹۸۶) وارد سوئد شدم. دو سال در اردوگاه پناهندگان در دالس اد منتظر شدم تا در شهر گوتنبرگ ساکن شوم. اولین کاری که در سوئد شروع کردم، توزیع روزنامه بود. از تاریخ ۱۵/۷/۱۳۸۸ تا ۱۹/۳/۱۹۹۵ به عنوان توزیعکننده روزنامه صبح شهر گوتنبرگ کار کردم. این دورانی بود که زبان سوئدی و بعد مهندسی میخواندم. دوران تحصیل کمک هزینه تحصیلی پرداخت میشد و وام تحصیلی هم میگرفتم، ولی نمیخواستم خانواده من، بهویژه دختر خردسال من زندگی دانشجوئی داشته باشد.
آن سالهای دراز و آن روزها مثل فیلم از مقابل چشمانم میگذرد. ...
بقیه را در پ.د.اف. پیوست بخوانید.
برای یادآوری این روز بریدهای از زندگینامه خودم را منتشر میکنم.
________________________________________
روزنامهرسان – بریدهی فشردهشده از زندگینامه
________________________________________
صدای روزنامهای که از شکاف پست، توی آپارتمان میافتد و پس از آن صدای پای روزنامهپخشکن که بهسرعت از پلهها پائین میرود مرا از خواب بیدار میکند. خوشحالم که جای او نیستم و دوباره در رختخواب گرم و نرم بخواب میروم.
من روز سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۶۵ (۱۱/۱۱/۱۹۸۶) وارد سوئد شدم. دو سال در اردوگاه پناهندگان در دالس اد منتظر شدم تا در شهر گوتنبرگ ساکن شوم. اولین کاری که در سوئد شروع کردم، توزیع روزنامه بود. از تاریخ ۱۵/۷/۱۳۸۸ تا ۱۹/۳/۱۹۹۵ به عنوان توزیعکننده روزنامه صبح شهر گوتنبرگ کار کردم. این دورانی بود که زبان سوئدی و بعد مهندسی میخواندم. دوران تحصیل کمک هزینه تحصیلی پرداخت میشد و وام تحصیلی هم میگرفتم، ولی نمیخواستم خانواده من، بهویژه دختر خردسال من زندگی دانشجوئی داشته باشد.
آن سالهای دراز و آن روزها مثل فیلم از مقابل چشمانم میگذرد. ...
بقیه را در پ.د.اف. پیوست بخوانید.