مدتی است به صورت کلی و به عنوان یک شهروند و نه به صورت تخصصی، سعی می کنم مکاتب اقتصاد کلان و به ویژه نقاط قوت و ضعف آنها را بشناسم. مقالات آقای حامد قدوسی هم که بین این دو در رفت و آمدند:-)، تقریبا خودشان اینجا به این مطلب اعتراف کرده اند .
البته قلم ایشان از قدیم همینقدر گیج کننده بوده ، مثلا این مقاله را ببنید که چقدر راحت شما را گیج می کندیا این مقاله ایشان
این مجموعه توییت از نگاهی متفاوت این قضیه را مطرح کرده بود. یک سخنرانی هم از دکتر هاشم پسران دیدم که در نهایت به نقل قول معروف "انتخاب بین بد و بدتر" رسیده بود ( بد را به سیستم اقتصاد آزاد نسبت داده بود و بدتر را به سایر موارد) .
پادکست دموکراسی در کار و این تک سخنرانی و این مجموعه سخنرانی (که البته هنوز همه 12 قسمتش را گوش ندادم) با تمام قوا در تلاش هستند ضعف های اقتصاد آزاد را یادآور شوند.
کانال پویا ناظران هم در طرف مقابل از طرفداران اقتصاد آزاد است و آن هم انصافا مطالب جالبی می نویسد و این مصاحبه ایشان را هم توصیه می کنم ببینید.
مقاله زیر هم اخیرا در مجله خوب آینده نگر منتشر شده (انصافا به ویژه بخش ترجمه آن مقالات بسیار خوبی را انتخاب می کند). اگر فرصت کردید و مطالب بالا را خواندید و سردرگم شدید، این مقاله که در ادامه آمده هم کمک می کند که احتمالا سردرگمی تان بیشتر شود. بخش اول مقاله آورده شده و برای خواندن مقاله کامل روی عنوان کلیک کنید.
بدیهی است این مطالب منتشر شده، قسمت هایی دارند که من با آنها هم نظر هم ممکن است نباشم، اما بخش های جالبی در هر کدام وجود دارد و به همین دلیل به اشتراک گذاشتم. شما هم اگر محتوای جالب توجهی در این حوزه دیدید، ممنون می شوم با من به اشتراک بگذارید.
ـــــ
چرا حرف اقتصاددانان دیگر خریدار ندارد؟ آیا اقتصاددانان برای بحران هایی مانند نوسانات دلار راهکاری دارند؟
باید پذیرفت علم اقتصاد به شیوه سنتی راهحل واقعی برای بحرانهای امروز ارائه نمیکند
ترجمه از آینده نگر/ منبع: بلومبرگ؛ استفانی فلندرز، از مقامات ارشد بلومبرگ در لندن و مشاور وزارت دارایی دولت کلینتون
در زمانی نهچندان دور، هر سیاستمداری «اقتصاددان محبوب» خود را داشت. اقتصاددان محبوب مارگارت تاچر، میلتون فریدمن بود. جان اف. کندی احتمالا به جان کنت گالبرایت اعتقاد داشت. اقتصاددان برنده نوبل جوزف استیگلیتز در دوره اول ریاست جمهوری بیل کلینتون روزها و شبهای زیادی را در کاخ سفید زندگی کرد. میگویند چهره کلینتون از شنیدن نام جان مینارد کینز باز میشد.
امروز اوضاع فرق کرده. دیگر اسمی از اقتصاددان محبوب نمیشنوید. رهبران سیاسی هنوز اقتصاددانان را دور و بر خود دارند، اما آخرین باری را که یک سیاستمدار آشکارا و مغرورانه پیشنهاد یکی از آنها را پذیرفته باشد به یاد نمیآوریم. دونالد ترامپ، مثل همیشه، یک مورد افراطی است: او با افتخار دقیقا برعکس توصیههای اقتصاددانان جریان اصلی عمل میکند (نمونهاش در مورد جنگ تجاری با دنیا). اما اگر اقتصاددانان بخواهند با خودشان روراست باشند باید اعتراف کنند که ماجرا عمیقتر از رفتارهای فرد ناسازگاری چون ترامپ است.
اگر سیاستمداران در کشورهای پیشرفته وقتشان را با گوروهای اقتصادی نمیگذرانند، یک دلیلش آن است که اقتصاددانان راهحلهای واقعا بهدردبخوری در چنته نداشتهاند. اکثر آنها نتوانستند بحران مالی سال ۲۰۰۸ را پیشبینی کنند و مدلهای اقتصاد کلانی که دهههاست در دانشگاهها تدریس میشوند در فهم وضع کنونی ناتون بودهاند. اقتصاددانان حتی پاسخی برای چالشهای پیش روی روسای بانکهای مرکزی ندارند که نومیدانه به دنبال بازگرداندن نرخ تورم به حدود ۲ درصد هستند.
من با ناتوانی نسخههای سنتی اقتصادی به صورت دست اول در سال ۲۰۱۶ مواجه شدم زمانی که ریاست کمیسیونی درباره رشد در شهر شفیلد انگلیس را برعهده داشتم. تازه شش روز از رفراندوم برگزیت گذشته بود. شفیلد در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ پس از سقوط صنایع فولاد و زغالسنگش جزو نقاط تاریک بیکاری در کشور به حساب میآمد. در آن زمان سران محلی وقت و سرمایه خود را وقف دنبال کردن دستورالعملهای مدرن احیای اقتصادی کردند. مرکز شهر را توسعه دادند و دانشگاههای شهر را آنچنان تقویت کردند که شفیلد تبدیل به یکی از دانشجوییترین شهرهای انگلیس شد.
روی کاغذ نتیجه شگفتانگیز بود. در سال ۲۰۱۶ تعداد مشغولان به کار در شهر رکورد شکسته بود و نرخ بیکاری به ۶ درصد رسیده بود، کمتر از نصف اوایل دهه ۱۹۹۰. اما حقوق بخشهای خدمات عمومی در شهر به خاطر ریاضت اقتصادی به شدت پایین آمده بود. فقیرترین بخشهای شهر همچنان دچار همان مشکلات اجتماعی بودند که در زمانی که بیکاری ۳ برابر حالا بود با آن دست و پنجه نرم میکردند.
ادامه در این لینک
البته قلم ایشان از قدیم همینقدر گیج کننده بوده ، مثلا این مقاله را ببنید که چقدر راحت شما را گیج می کندیا این مقاله ایشان
این مجموعه توییت از نگاهی متفاوت این قضیه را مطرح کرده بود. یک سخنرانی هم از دکتر هاشم پسران دیدم که در نهایت به نقل قول معروف "انتخاب بین بد و بدتر" رسیده بود ( بد را به سیستم اقتصاد آزاد نسبت داده بود و بدتر را به سایر موارد) .
پادکست دموکراسی در کار و این تک سخنرانی و این مجموعه سخنرانی (که البته هنوز همه 12 قسمتش را گوش ندادم) با تمام قوا در تلاش هستند ضعف های اقتصاد آزاد را یادآور شوند.
کانال پویا ناظران هم در طرف مقابل از طرفداران اقتصاد آزاد است و آن هم انصافا مطالب جالبی می نویسد و این مصاحبه ایشان را هم توصیه می کنم ببینید.
مقاله زیر هم اخیرا در مجله خوب آینده نگر منتشر شده (انصافا به ویژه بخش ترجمه آن مقالات بسیار خوبی را انتخاب می کند). اگر فرصت کردید و مطالب بالا را خواندید و سردرگم شدید، این مقاله که در ادامه آمده هم کمک می کند که احتمالا سردرگمی تان بیشتر شود. بخش اول مقاله آورده شده و برای خواندن مقاله کامل روی عنوان کلیک کنید.
بدیهی است این مطالب منتشر شده، قسمت هایی دارند که من با آنها هم نظر هم ممکن است نباشم، اما بخش های جالبی در هر کدام وجود دارد و به همین دلیل به اشتراک گذاشتم. شما هم اگر محتوای جالب توجهی در این حوزه دیدید، ممنون می شوم با من به اشتراک بگذارید.
ـــــ
چرا حرف اقتصاددانان دیگر خریدار ندارد؟ آیا اقتصاددانان برای بحران هایی مانند نوسانات دلار راهکاری دارند؟
باید پذیرفت علم اقتصاد به شیوه سنتی راهحل واقعی برای بحرانهای امروز ارائه نمیکند
ترجمه از آینده نگر/ منبع: بلومبرگ؛ استفانی فلندرز، از مقامات ارشد بلومبرگ در لندن و مشاور وزارت دارایی دولت کلینتون
در زمانی نهچندان دور، هر سیاستمداری «اقتصاددان محبوب» خود را داشت. اقتصاددان محبوب مارگارت تاچر، میلتون فریدمن بود. جان اف. کندی احتمالا به جان کنت گالبرایت اعتقاد داشت. اقتصاددان برنده نوبل جوزف استیگلیتز در دوره اول ریاست جمهوری بیل کلینتون روزها و شبهای زیادی را در کاخ سفید زندگی کرد. میگویند چهره کلینتون از شنیدن نام جان مینارد کینز باز میشد.
امروز اوضاع فرق کرده. دیگر اسمی از اقتصاددان محبوب نمیشنوید. رهبران سیاسی هنوز اقتصاددانان را دور و بر خود دارند، اما آخرین باری را که یک سیاستمدار آشکارا و مغرورانه پیشنهاد یکی از آنها را پذیرفته باشد به یاد نمیآوریم. دونالد ترامپ، مثل همیشه، یک مورد افراطی است: او با افتخار دقیقا برعکس توصیههای اقتصاددانان جریان اصلی عمل میکند (نمونهاش در مورد جنگ تجاری با دنیا). اما اگر اقتصاددانان بخواهند با خودشان روراست باشند باید اعتراف کنند که ماجرا عمیقتر از رفتارهای فرد ناسازگاری چون ترامپ است.
اگر سیاستمداران در کشورهای پیشرفته وقتشان را با گوروهای اقتصادی نمیگذرانند، یک دلیلش آن است که اقتصاددانان راهحلهای واقعا بهدردبخوری در چنته نداشتهاند. اکثر آنها نتوانستند بحران مالی سال ۲۰۰۸ را پیشبینی کنند و مدلهای اقتصاد کلانی که دهههاست در دانشگاهها تدریس میشوند در فهم وضع کنونی ناتون بودهاند. اقتصاددانان حتی پاسخی برای چالشهای پیش روی روسای بانکهای مرکزی ندارند که نومیدانه به دنبال بازگرداندن نرخ تورم به حدود ۲ درصد هستند.
من با ناتوانی نسخههای سنتی اقتصادی به صورت دست اول در سال ۲۰۱۶ مواجه شدم زمانی که ریاست کمیسیونی درباره رشد در شهر شفیلد انگلیس را برعهده داشتم. تازه شش روز از رفراندوم برگزیت گذشته بود. شفیلد در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ پس از سقوط صنایع فولاد و زغالسنگش جزو نقاط تاریک بیکاری در کشور به حساب میآمد. در آن زمان سران محلی وقت و سرمایه خود را وقف دنبال کردن دستورالعملهای مدرن احیای اقتصادی کردند. مرکز شهر را توسعه دادند و دانشگاههای شهر را آنچنان تقویت کردند که شفیلد تبدیل به یکی از دانشجوییترین شهرهای انگلیس شد.
روی کاغذ نتیجه شگفتانگیز بود. در سال ۲۰۱۶ تعداد مشغولان به کار در شهر رکورد شکسته بود و نرخ بیکاری به ۶ درصد رسیده بود، کمتر از نصف اوایل دهه ۱۹۹۰. اما حقوق بخشهای خدمات عمومی در شهر به خاطر ریاضت اقتصادی به شدت پایین آمده بود. فقیرترین بخشهای شهر همچنان دچار همان مشکلات اجتماعی بودند که در زمانی که بیکاری ۳ برابر حالا بود با آن دست و پنجه نرم میکردند.
ادامه در این لینک