Репост из: گاه فرست غلامعلی کشانی
جمعبندیِ نهایی - کتاب گاندی چه میگوید؟👆
موجی از خیزشهای مردمی در دنیا به راه افتاده است.
در بسیاری از موارد، جرقهی نخستین یا نقطهی عطفِ یک قیامِ منطقهای، حرکتی در راستایِ مقاومت مدنیِ بیخشونت بودهاست.
این حرکت در تونس، خودسوزیِ یک دستفروش بود، در قاهره، حملهی وحشیانهی شترسواران به یک اعتراض آرام در میدان تحریر و در نیویورک، بازداشت جمعی و خودخواستهی معترضان روی پل بروکلین.
این حرکتها وجدان عمومی را “بیدار” کرد. مردمی که دهها سال، منفعل و بیاعتنا، تنها نظارهگر بودند، ناگهان به تکاپو افتادند.
نمونههای مقاومت خشونتپرهیز، همدلیِ گستردهی مردم را برانگیخت، چون پیش از آن بر سر این که نظم موجود ناعادلانه است اجماعی وجود داشت.
رویدادهای حماسیِ سالهای اخیر، چه از نظر شکل و چه از لحاظ حال و هوا، انگار برگی است از دفترِ زندگیِ گاندی.
در عینِ حال، محدودیتهای آموزههای گاندی را هم، نشان میدهد.
نه بنعلی در تونس و نه مبارک در مصر، هیچکدام در برابر رنج و ریاضتِ مردم “نرم” نشدند. آنها را باید با زور از قدرت پایین میکشیدند. نه شهردار لیبرال اوکلند و نه شهردار لیبرال نیویورک، نگذاشتند دلِ سوختهشان مانع از برخوردِ بیرحمانه با جنبش “اشغال وال استریت” شود.
ریاضت و رنج ممکن است به وجدان 99 درصد از مردم تلنگری بزند و آنان را به عمل وادارد. اما فقط نیروی متحد و بیباک اکثریتی غالب است که آن 1 درصد را تکان میدهد و کنار میزند.
همانطور که گاندی، در مواقعی که صراحت بهخرج میداد، میگفت، تنها زبانی که این 1 درصد میفهمند زبان “شورش علنی” است.
گاندی یک نکته را درست دریافته بود. بهای جانهایی که طیّ مقاومت خشونتپرهیز از دست میروند، هر قدر هم که سنگین باشد، باز از هزینهی شورش خشونتبار کمتر است. ضمن این که مبارزهی بیخشونت، از آیندهی بهتری خبر میدهدتا مبارزهی مسلحانه.
به محض اینکه نیروهای مسلح بیگانه در “حمایت” از قیام مردمی پا به لیبی گذاشتند، شمار کشتهشدگان سر به فلک زد. رقم احتمالیِ این کشتهشدگان چند برابرِ مجموع تلفاتِ هر یک از قیامهای دیگر در جهان عرب است. دستاورد پیروزیِ مسلحانه در لیبی، باز هم قدرتی است دستنشاندهی نیروهای خارجی که احتمالاً باعث میشود بیشتر مردم لیبی به زودی آرزو کنند به دوران قذافی برگردند.
گاندی هشدار میداد: “خشونت ممکن است یک یا چند حاکمِ بد را نابود کند، اما “بد”های دیگری به جایِ ایشان ظاهر خواهند شد.”
پیشداوریِ ناخواستهای که بسیاری نسبت به خشونت پرهیزی دارند این است که خشونت پرهیزیْ، بزدلانه وعاری از مردانگی است. اما این انگها و وصلهها به آن خشونتپرهیزیای که مراد گاندی بود نمیچسبد.
“دلِ شیر میخواهد که بیسلاح، “لبخند بر لب” و “خشنود” ، جلوی خط آتش بروی و تکهتکه شوی.”
گاندی در واپسین روزهای عمرش، زمانی که کشتار و جنگِ داخلی در جریان بود، اصرار داشت برنامهی نیایش خود را، که در معابد هندو برگزار میشد، با آیهای از قرآن آغاز کند. این کارش، هندوهای متعصب را چنان خشمگین کرد که سرانجام یکیشان او را کشت.
چه کسی جرات میکند بگوید مرگ گاندی، مرگی قهرمانانه نبوده؟!
اگر نقدی به نظریهی خشونتپرهیزیِ او وارد باشد، این است: نظریهی او چنان شجاعتی میطلبد که از ظرفیت بیشترِ انسانهای فانی بیرون است.
فرضِ محوریِ دکترینِ گاندی این است که در رویارویی با شرّ، مقاومتِ بیخشونت، نهتنها اخلاقیتر از خشونت است، بلکه بدون اِعمالِ خشونت، به همان دستاوردهای مقاومت خشونتبار میرسد.
این ادعایی است که هنوز نمیتوان در بارهاش داوری کرد.
همانطور که “آرونداتی روی” نویسندهی نامدارِ هندی میگوید، قطعا محل تردید است که مقاومت بیخشونت بتواند در برابر دشمنی بیرحم، که دُور از چشمِ مردم و داوریِ عمومی عمل میکند، هیچ کاری از پیش ببرد.
اما آنچه با اطمینان میشود گفت این است که نتایج مقاومت ِ خشونتبار در بهترین حالت، درهم و برهم بوده است.
انقلابهای خونین،از فردای روزِ پیروزی با نومیدی همراهاند. در هیاهویی که همه میخواهند خود را به نوک هرم قدرت و خواستهها و آرزوها برسانند، ظاهراً آنها که دستشان به خون آغشتهتر است، پیش از دیگران به مقصد میرسند.
چالش فراروی نسلِ جوانی که قدم در راه مبارزه میگذارد تا جهان نوینی پیافکند، این است که بیاِعمالِ خشونت تا کجا میتواند پیش برود.
هر چه بیخشونتتر جلو برود، محتمل است که آن جهانِ نوین، جهانی بهتر باشد. 👇
ghkeshani.com/WhatGandhiSays
موجی از خیزشهای مردمی در دنیا به راه افتاده است.
در بسیاری از موارد، جرقهی نخستین یا نقطهی عطفِ یک قیامِ منطقهای، حرکتی در راستایِ مقاومت مدنیِ بیخشونت بودهاست.
این حرکت در تونس، خودسوزیِ یک دستفروش بود، در قاهره، حملهی وحشیانهی شترسواران به یک اعتراض آرام در میدان تحریر و در نیویورک، بازداشت جمعی و خودخواستهی معترضان روی پل بروکلین.
این حرکتها وجدان عمومی را “بیدار” کرد. مردمی که دهها سال، منفعل و بیاعتنا، تنها نظارهگر بودند، ناگهان به تکاپو افتادند.
نمونههای مقاومت خشونتپرهیز، همدلیِ گستردهی مردم را برانگیخت، چون پیش از آن بر سر این که نظم موجود ناعادلانه است اجماعی وجود داشت.
رویدادهای حماسیِ سالهای اخیر، چه از نظر شکل و چه از لحاظ حال و هوا، انگار برگی است از دفترِ زندگیِ گاندی.
در عینِ حال، محدودیتهای آموزههای گاندی را هم، نشان میدهد.
نه بنعلی در تونس و نه مبارک در مصر، هیچکدام در برابر رنج و ریاضتِ مردم “نرم” نشدند. آنها را باید با زور از قدرت پایین میکشیدند. نه شهردار لیبرال اوکلند و نه شهردار لیبرال نیویورک، نگذاشتند دلِ سوختهشان مانع از برخوردِ بیرحمانه با جنبش “اشغال وال استریت” شود.
ریاضت و رنج ممکن است به وجدان 99 درصد از مردم تلنگری بزند و آنان را به عمل وادارد. اما فقط نیروی متحد و بیباک اکثریتی غالب است که آن 1 درصد را تکان میدهد و کنار میزند.
همانطور که گاندی، در مواقعی که صراحت بهخرج میداد، میگفت، تنها زبانی که این 1 درصد میفهمند زبان “شورش علنی” است.
گاندی یک نکته را درست دریافته بود. بهای جانهایی که طیّ مقاومت خشونتپرهیز از دست میروند، هر قدر هم که سنگین باشد، باز از هزینهی شورش خشونتبار کمتر است. ضمن این که مبارزهی بیخشونت، از آیندهی بهتری خبر میدهدتا مبارزهی مسلحانه.
به محض اینکه نیروهای مسلح بیگانه در “حمایت” از قیام مردمی پا به لیبی گذاشتند، شمار کشتهشدگان سر به فلک زد. رقم احتمالیِ این کشتهشدگان چند برابرِ مجموع تلفاتِ هر یک از قیامهای دیگر در جهان عرب است. دستاورد پیروزیِ مسلحانه در لیبی، باز هم قدرتی است دستنشاندهی نیروهای خارجی که احتمالاً باعث میشود بیشتر مردم لیبی به زودی آرزو کنند به دوران قذافی برگردند.
گاندی هشدار میداد: “خشونت ممکن است یک یا چند حاکمِ بد را نابود کند، اما “بد”های دیگری به جایِ ایشان ظاهر خواهند شد.”
پیشداوریِ ناخواستهای که بسیاری نسبت به خشونت پرهیزی دارند این است که خشونت پرهیزیْ، بزدلانه وعاری از مردانگی است. اما این انگها و وصلهها به آن خشونتپرهیزیای که مراد گاندی بود نمیچسبد.
“دلِ شیر میخواهد که بیسلاح، “لبخند بر لب” و “خشنود” ، جلوی خط آتش بروی و تکهتکه شوی.”
گاندی در واپسین روزهای عمرش، زمانی که کشتار و جنگِ داخلی در جریان بود، اصرار داشت برنامهی نیایش خود را، که در معابد هندو برگزار میشد، با آیهای از قرآن آغاز کند. این کارش، هندوهای متعصب را چنان خشمگین کرد که سرانجام یکیشان او را کشت.
چه کسی جرات میکند بگوید مرگ گاندی، مرگی قهرمانانه نبوده؟!
اگر نقدی به نظریهی خشونتپرهیزیِ او وارد باشد، این است: نظریهی او چنان شجاعتی میطلبد که از ظرفیت بیشترِ انسانهای فانی بیرون است.
فرضِ محوریِ دکترینِ گاندی این است که در رویارویی با شرّ، مقاومتِ بیخشونت، نهتنها اخلاقیتر از خشونت است، بلکه بدون اِعمالِ خشونت، به همان دستاوردهای مقاومت خشونتبار میرسد.
این ادعایی است که هنوز نمیتوان در بارهاش داوری کرد.
همانطور که “آرونداتی روی” نویسندهی نامدارِ هندی میگوید، قطعا محل تردید است که مقاومت بیخشونت بتواند در برابر دشمنی بیرحم، که دُور از چشمِ مردم و داوریِ عمومی عمل میکند، هیچ کاری از پیش ببرد.
اما آنچه با اطمینان میشود گفت این است که نتایج مقاومت ِ خشونتبار در بهترین حالت، درهم و برهم بوده است.
انقلابهای خونین،از فردای روزِ پیروزی با نومیدی همراهاند. در هیاهویی که همه میخواهند خود را به نوک هرم قدرت و خواستهها و آرزوها برسانند، ظاهراً آنها که دستشان به خون آغشتهتر است، پیش از دیگران به مقصد میرسند.
چالش فراروی نسلِ جوانی که قدم در راه مبارزه میگذارد تا جهان نوینی پیافکند، این است که بیاِعمالِ خشونت تا کجا میتواند پیش برود.
هر چه بیخشونتتر جلو برود، محتمل است که آن جهانِ نوین، جهانی بهتر باشد. 👇
ghkeshani.com/WhatGandhiSays